در پی یافتن
پاسخی برای این پرسش که "طراحی از کجا و چگونه آغاز میشود؟" به پرسش
مقدم تری هدایت شدم، این که: "چرا انسان دست به ساختن میزند؟"
همانطورکه همه
میدانند پاسخ، ایجاد سرپناهی که از باد، باران و سرما محافظت کند نیست. پاسخای
عمیق تر وجود دارد که هایدگر آن را "میل به باشیدن انسان" نامید
و چنین شرح داد که هدف انسان از ساختن، باش داشتن اوست که در نهایت منجر به
اندیشیدن او میشود. به این ترتیب؛ انسان، در آغاز چیزها را خالی میکرد و در میان
آنها جایی برای خود میساخت و بعدها با اضافه کردن و در کنارهم قرار دادن چیزها،
جایی را برای خودش بوجود آورد تا باشیدن را تحقق بخشد. هر دو این روشها، ساختن
معنا میدهند اما در این پژوهش روش انسان های اولیه یا همان خالی کردن چیزها
(پارادایم استریوتومیک) را بکار گرفتم تا شاید به قول شولتز با وارونه اندیشیدن در
مقابل فعل ساختن به آنچه که هست بهتر بتوانم نزدیک شوم. هدف، رسیدن به اولِ اولِ
قصه معماری بود، تا حدی که بتوانم آن را با "یکی بود، یکی نبود" تعریف
کنم. این خواست مرا به سویی کشاند که "طراحی خانه" را موضوع طرح قرار
دهم، زیرا؛ اولین بنایی که انسان ساخت نیز همین بود؛ جایی برای خودش، جایی که
بتواند به آن تعلق یابد و یا به نقل از هرمن هرتزبرگر: "جایی برای بازگشت."
در ادامه عنوان
طرح به این صورت تکمیل شد: "طراحی خانه ای برای خویشتن" زیرا باید با
کشش درونی انسان و فضای وجودیاش آشنا میشدم و در این میان، کسی که بیش از همه
میشناختماش، خودم بودم.
با مخاطب قرار
دادن خود به عنوان نمونه ای از وجود انسانی، تلاش برای ایجاد فضایی کردم که انسان
بتواند حضور خود را در آن متصور شود. و آنطور که هایدگر درنظر داشت، فضا برای ایجاد
شدن نیاز به عینیت بخشی دارد که از طریق ساختن انجام میشود. او مینویسد: "فضا
همان است که جا از برای آن ساخته شده است" و نتیجه میگیرد که فضا، وجود خود
را مدیون "جا" (مکان) است که البته خودِ "جا" از طریق حد و
مرزهایش تجلی مییابد. در نتیجه؛ چنین انتزاعی که، فضا قبل از ساخت بتواند وجود
داشته باشد، صرفا در ذهن اتفاق میافتد و ابزاری که من برای هدایت این انتزاعِ
ذهنی، به سمت آن میلِ درونیِ به باشیدن یافتم، ساخت ماکتای بود که بهسان یک موجود
زنده بتواند همزمان با ساخت؛ تغییر یا به عبارتی، رشد کند تا به خلق آن فضا
بیانجامد. چنین بود که ماکتهای سفالی زیر برای خلق فضایی ناب و اولیه ساخته شد؛
برای رسیدن به سِفر فضا و یا شاید بهسان همان که لویی کان آنها را "پیشْ فرم"
نامید.
هدف از ساختن این ماکتهای سفالی
ایجاد مکانی معنادار است. عینیت بخشیدن به جایی است که فضایی را در دل خود دارد.
این ذاتِ ساختنای است مبتنی بر اصالتِ فضا. برای این هدف ابزار معمار، جداره ها
هستند که این جداره ها مانند DNA انسان میتواند هرجا باشند و هر اندازهای داشته باشند و به هر
شکلی دربیایند، تا بعد از آن نام کف یا دیوار یا... بهخود بگیرند. اما جداره ها
به تنهایی هرگز نمیتوانند وجودبخش فضا باشند؛ بلکه آنها توام با روزنهها گشتالتی
را پدید میآورند که روح فضا را در خود دارد. دیوار با پنجره معنا میدهد، جداره با
روزنه، پر با خالی، فرم با فضا و در نابترین حالت، یکی بود با یکی نبود. اکنون
اگر قصه معماری را بگویم از همین یکی بود و یکی نبود شروع میکنم، میگویم: جایی
بود، جایی نبود.