هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاری است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد آورد.
مايكل هولت: گروه بياركه اينگلز طيف گسترده اي از پروژه ها را در مراحل مختلف طراحي و نقاط متفاوتي از جهان بدست آورده است، مي توانيد چند پروژه ي كليدي شركت را معرفي نماييد؟
بياركه اينگلز: ما در حال ساخت پروژه هايي در دانمارك، مكزيكوسيتي، آسياي ميانه،چين و نيويورك مي باشيم. ما همينك به عنوان يكي از برگزيدگان مرحله اول رقابت موزه لگو انتخاب شده ايم؛ كه طرحمان برگرفته از پروژه برج لگوي سابق شركت است كه ساخت آن به دليل مشكلات اقتصادي، همانند بسياري از پروژه هاي ديگر، درسال 2008 متوقف گشت.
برج لگو از مجموعه اي از عمليات بولي ساخته شده است: طرق مختلف تركيب نهادها و موجوديت هاي جداگانه به وسيله ي منطبق كردن و يا كاستن اشيا از يكديگر. شما مي توانيد قطعات لگوي بزرگي از قالب هاي آلومينيومي ِ پر شده از فوم را تصور كنيد كه همچون يك سازه، عايق و كنترل كننده ي باد عمل مي كنند.
در دانمارك همه چيز در مورد به حداقل رساندن زمان كار بر روي سايت از طريق پيش ساخته هاي گسترده است. ساختن به روش مونتاژ قطعات پيش ساخته ي مدولار. به معناي واقعي كلمه مي توان گفت كه كشور ما از لگو ساخته شده است. گروه ما همچنين در حال ساخت يك مركز مالي بلند مرتبه با ارتفاع 588 متر در تيانجين چين براي مركز مالي بين المللي راك رز مي باشد كه توسط استيون راكفيلد دوم اداره مي گردد.
ساختمان خيابان پنجاه و هفتم غربي در نيويورك، نوع شناسي حياط مركزي اروپايي را گرفته و بر بستر امريكايي و يا به طور خاص با محيط منهتن منطبق كرده است. اين عمل بزرگ نمودن مقياس ِ مدولار از يك جزء واحد به سطحي از تايپولوژي نيست؟
اساسا منهتن خود يك حياط مركزي بزرگ است؛ همراه با سنترال پارك در هسته ي شهر، كه بوسيله ي تراكم شديد شهري محاصره شده است. نسبت حياط مركزي طرح نيز همچون سنترال پارك به منهتن است اما با مقياس 1500 برابر كوچكتر! ما تنها ايده ي منهتن را در يك مولكول كوچك شده از آن، پياده نموده ايم.
ما حياط مركزي اروپايي را با تراكم آسمانخراش هاي منهتن ادغام نموده ايم.سنخيت آسمانخراش، در واقع خانه ي شهري اكسترود شده به صورت عمودي ست. شما واقعا مي توانيد در برخي از آسمانخراش هاي قديمي ببينيد كه يك ساختمان معمولي شهري اند كه به سادگي بوسيله ي طبقات افقي خود، كشيده شده اند.
اما حياط مركزي در ميان چنين ساختار عمودي و سلبي مي ميرد و اينجاست كه عدم تقارن به عنوان يك پيامد طبيعي به سازه اضافه شده است، تا تراكم منهتن را در كنار حياط مركزي كپنهاگ داشته باشيم و مي تواند گونه ي جديدي از نوع شناسي با نام " حياط خراش " (courtscraper) باشد.
پس اين طرح، نوعي انتقال تايپولوژي ست؛ نوعي از تكامل يا تبارشناسي، انتقال يك وجه آشنا به بسترهاي متفاوت؟
خانه اپراي سيدني نشاندهنده ي چيزي ست كه در فضاي عمومي بسيار نوآوارنه است. اين پوسته هاي سفيد بسيار قابل توجه و منحصرند؛ پيوندي غريب ميان پاگادوهاي چيني ( معابد بودا )، طاق هاي گوتيك و پرستشگاه هاي مايان؛ اما زيركي ناديده ي آن در پلكاني بودن است. اين طرح، يك لنداسكيپ عظيم دست ساز بشر است. برداشتن محدوديت از منطقه عمومي شهري و رخداد آن در سطح خيابان، باورنكردني ست.
اوتزان، خردمند بود؛ او در مورد چگونگي قرارگيري اشياء در كنار هم و پتانسيل توليد صنعتي و پيش ساخته ها، وسواسي و متفكر بود. او دائما به دنبال راه حل هاي تكاملي بود. اگر شما به عناصر تشكيل دهنده ي تكامل داروين بنگريد، خواهيد ديد كه يكي از آن ها مهاجرت است. در طبيعت، اغلب عناصر در يك بستر رشد مي كنند، اما موفقيت واقعي در بستري ديگر بدست مي آيد. من فكر مي كنم هميشه بايد مهاجرت ايده ها و مهاجرت نوع شناسي ها وجود داشته باشد. اين امر مي تواند، شكل باروري از خلاقيت را بسازد.
با كار كردن در استراليا، آيا فكر مي كنيد كه بيگ بتواند ايده هاي تركيب نوع شناسي اش را در همكاري با معماران محلي توسعه بخشد؟
بله، من به استراليا همچون آسيا نگاه مي كنم؛ حتي اگر بيشتر انگليسي (آنگلو ساكسون) باشند. چيزي بسيار منحصر بفرد راجع به فرهنگ كاملا غربي نشسته بر آسيا وجود دارد. نوع ديگري از تركيب و هيبريد؛ مشابه رابطه ي دانمارك و آلمان؛ كه اغلب ناديده گرفته مي شود: برادر كوچك شمالي، سختكوش تر و متهاجم تر از برادر بزرگتر جنوبي ست. استراليا هم مي تواند برادر كوچك انگلستان باشد. اين ايده همانند جزئي از يك كل بزرگتر بودن و در عين حال جدا بودن، است.
به عنوان يك معمار دانماركي، سيدني همانند مكه ي معماري دانمارك است. شما 24 ساعت سفر مي كنيد تا بهترين قطعه ي معماري دانماركي را ببينيد. اوتزان اين پوسته هاي قالبي را درست در جاي خود و با اصرار بر پيش ساخته ها و اجزاي هندسي مدولار، ساخته است. در داخل اين پوسته، ساختمان حس يك مگا- آذين را مي يابد.
به عنوان يك شركت و يا يك همكار، ما به اندازه كافي خوش شانس بوده ايم كه پروژه هايي داشته باشيم كه در آن ها، تكنيك ساخت و ساز كمي بيشتر مخاطره طلب باشد همانند پاويون دانمارك در اكسپو 2010 شانگهاي و يا موزه دريايي دانمارك در كپنهاگ.
آيا مي توان گفت فرهنگ معماري آسيا و اقيانوسيه در تبادل فرهنگي خود، همچون تكامل داروين عمل مي كنند؟
در اينجا هميشه حس انطباق وجود دارد، آن هم زماني كه دخالت هاي خارجي جاي كميسيون هاي محلي را مي گيرد. هرگاه ما در خارج از دانمارك كار مي كنيم، تبادل تجربي وجود دارد؛ تا آنجا كه ما از يك شركت محلي به عنوان همكار استفاده مي كنيم.
همانطور كه در اروپاي اوايل رنسانس، براي دستيابي به گواهي و اعتبار خود در شهري ديگر، نياز داشتيد كه كارآموزي از آن شهر قبول كنيد و تا اتمام پنج سال تحصيل و تحقيق در آن شهر، اجازه ي كار كردن را نيز بدست نمي آورديد. در هنگامي كه به يك شهر مي رويد، مهارت هاي جديدي را بدست مي آوريد؛ در حاليكه مهارت هاي پيشين خود را نيز به آن شهر برده ايد.
در معماري نيز به همين گونه است؛ ايده ي تبادل فرهنگي در مهارت ها مي تواند بسيار انطباق پذير و مفيد واقع شود. همانطور كه اگر ما در استراليا كار كنيم؛ پس از بازگشتمان از اين كشور، كمي بيشتر از ورودمان استراليايي هستيم.
براي آشنايي بيشتر با طرح ساختمان خيابان پنجاه و هفتم غربي در نيويورك، مي توانيد به اين خبر و اين خبر مراجعه فرماييد.