بی شک زاها حدید، نگاهی متفاوت به مساله فرم، که متکی بر شناخت ریاضی هندسه پسا دکارتیست را در کنار تلاش های بی وقفه جمع بزرگی که زمینه های این گرایش را فراهم آورده اند، توانست عملیاتی سازد و با جنگ و گریز، پشتکار و عبور از ناکامیها، آنرا بر بازار تشنه نولیبرالیستی که هر لحظه به دنبال تثبیت برتری هایش از طریق ارائه مصادیقی نو و متفاوت دارد، بنشاند. نبوغ و توانایی او در پردازش هندسه تپولوژیک در برهه اخیر کاریش که به کمک نرم و سخت افزارهای طراحانه و مهندسی، ابزارها و تکنولوژی ساخت و همچنین از سوی دیگر خواست سودا گرایانه بازار جهانی متکی بر دیدگاه برند سازی تحقق پذیر می شد، غیر قابل انکار است.
پس از سعی و خطا های اولیه که با الهام از هنرمندان روس پس از انقلاب چون مالویچ و یا چرینکوو دنبال می کرد، سازوارهایی اخیری که به کار می گرفت از نوعی خلوص و استفاده از یک دستگاه هندسی و حتی از لحاظ بصری، نوعی از مهندسی هماهنگ با آن، برخوردار بود. در حالیکه در کار متقدمینی چون فرانک گری در بیلیائو که ترکیبی از معماری باروک با انبوه متراکمی از عناصر سازه خطی که جداره های توپولوژیک را به نمایش می گذارد و یا در کار استادیوم المپیک هرتزوک و دمورن در پکن که ساخت کیوبیک شبه آشیانه اش بر روی سازه ها خطی سواره شده است، یکپارچگی کمتری دیده میشود.
اگرچه زاها را ملکه اشکال منحنی نامیده اند اما در طول تاریخ همواره به صورت متواتر استفاده از اشکال منحنی را متناسب با صنعتگری زمانه دیده ایم، مانند؛ نهضت ارت نوو و یا آنتونیو گائودی در بارسلون و یا حتی در دوره مدرن که از ترکیب اشکال هگزوگونال استفاده می کردند، ما شاهد کار هایی از اتزون در سیدنی و یا آلتو در هلسینکی و یا سارینن در نیویورک و حتی کسانی مانند کوربوزیه یا نیو مایر در بناهای نمادین خود با اتکا به قابلیت های بتن مسلح و فرم های منحنی هستیم، اما گرایش زاها فراتر از آنها و به نوعی حرکت به سوی چیزی غیر از ساختمان و آنچه که به صورت معمول از معماری برداشت می کنیم، بود، که البته این مساله نیز توسط برخی معماران در ژانرهای دیگر نیز دنبال می شد.
در واقع در طول حدود چهارسده تحول در مدرنیته که متفکران در مسابقه ای، در دریافت روزنه ای به حقیقت، کمال، درستی و دست اندازی به ماوراء مالوف بوده اند، پیوسته تلاش شده که از یک دریچه، جهان، ارزشها، زیبایی و و و و .. تبیین شود و نتیجه آن سبک ها، گرایش ها و در دوره پسا مدرن ژانر های متعدد در زیباشناسی بوده است .
اما به نظر می رسد که در افکار گروهی از اندیشمندان به تدریج نگاه "درهم تنیده"، "پیوندی" و "بینا معرفتی" که به نظر می آید نادیده گرفتن آن به گم گشدگی بشر دامن زده، مورد بازبینی قرار می گیرد.
در این چهارچوب معماری نیز تعریف جدیدی می یابد که متکی بر لایه های برهم انباشته ایست که شناخت و اعتنا به همگی آنها می تواند، اثری فرا عصری و یا سبکی پدید آورد، البته شناخت مکانیستی و یا شکلی از جهان نیز لایه بسیار تاثیر گذار و پررنگی در این ترکیب است.
تحقق چنین رویکردی مستلزم تحول اساسی در دیدگاهای فرهنگی و نظام قدرت است و شبکه های رسانه ایی اجتماعی فرصتی برای تحقق اینگونه آگاهی ها ست.
اگر نگاه به مساله سکونت و یا معماری کردن، فرا" شکل جوهری"اش و با تاکید به لایه های بسیار تعیین کننده دیگرش مد نظر باشد، آنگاه نه، نادیده گرفتن ارزش افراد خلاقی چون زاها، بلکه برند کردن آن ها ـ چنانکه بیشتر موفقیت و آثار متاخر وی در جوامع نو کیسه دیده می شود، جاییکه داشتن آن آثار را نوعی تفاخر و همسانی با جهان سرمایه داری و توسعه یافته می دانند و احساسی منتج از ناتوانی در تولید فرهنگی محلی اما معاصر که می تواند جهانی باشد، در آن ها موج می زند ـ می تواند سوال بر انگیز باشد.