1-« نام من وامشاسپندان در منثره ی ورجاوند است. زرتشت گفت: مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هر چیز و به روز پسین کارآمدتر است بیاگاهان، اهورامزدا گفت: منم سرچشمه ی دانش و آگاهی... منم خرد، منم خردمند... منم دانایی...منم دانا... منم نامبردار به مزدا... پشتیبان نام من است، آفریننده و نگاهبان نام من است، شناسنده و سپندترین مینو نام من است... بهترین شناسنده نام من است...» ( اوستا، 1385: 276).
2-هزار توی خرد
خرد چه انواعی دارد و جایگاه آن در شاهنامه چیست؟ ساختار خرد چیست؟ آیا قابل تحلیل و بازنمایی است؟ رابطه خرد با اسطوره چیست؟ چرا در شاهنامه از مضامین اسطوره ای بهره گرفته شده ؟ اگر معماری گونه ای از اندیشیدن به هستی است که برای تولید اندیشه از زبان خود بهره می جوید؛ چگونه می تواند در ورای پاسخ هایش یک متن را باز نمایی کند و جنبه ای روایی و جادویی بخود بگیرد؟ ابزار های معماری برای این باز نمایی چیست؟ شیوه های اشغال فضا چه رابطه ای با روایت و متن دارد یا چگونه با آن رابطه برقرار می کند؟ چگونه می توان یک نظام زبانی - مفهومی را به گونه ای از سازماندهی فضایی ترجمه کرد؟
3) یونگ خرد را بر دو قسم تعریف می کند : استعلایی و اسطوره ای. خرد استعلایی با روابط علت و معلولی در ارتباط است اما اسطوره از لایه ی درونی تر خرد سرچشمه می گیرد. لایه ای که چون امکانات محدود زبان قادر به توصیف آن نیست بصورت نماد و رمزنگاره هایی در تاریخ بشر جا خوش می کند. در شاهنامه به دفعات از واژه خرد استفاده شده است.خردی که با فر ایزدی در ارتباط است و گونه ای فراموش شده از آگاهی را به ما یاداوری می کند. خردی رمز آلود و جادویی که هرچه بیشتر با شاهنامه عجین می شویم بیشتر می یابیم که خرد در شاهنامه نه استعلایی بلکه اسطوره ایست. پس در کنه این پرسش ها یک دیالکتیک در جریان است؛ خرد مدرن و حکمت، استعلا و تجربه، منطق و شهود. وجه حکمی خرد را به نوعی میتوان در اسطوره و اوج وجه استعلایی آن را میتوان در دستگاه فکری کارتزین دید. فلسفهی دکارتی دچار نوعی صلبیت است که باعث میشود هر چیزی در جای خود ثابت باشد و فرد در منطق مختصات دکارتی به صورت مستقیم به آن دست مییابد. تمام اینها در حالی است که انسان در مواجه با خرد حکمی در مقابل هزارتویی از اساطیر و تمثیلها و نشانههای پیدا و پنهان قرار می گیرد. حتی در برابر وجه استعلایی خرد نیز میتوان نمادهایی مشاهده کرد، دستگاه مختصات دکارتی را میتوان یکی از همین نمادها و شاید مستقیمترین و حتی تجربیترین بخش فلسفهی کارتزین دانست. این استعلا در برابر دالانهای تو در توی لابیرنت خرد حکمی قرار دارد. فراوانند مثالهایی که طی آنها بشر مفاهیم مد نظر خود را نه به صورت مستقیم، که به صورت پیچیده در بستر اساطیر و مفاهیم نظیر اسطوره بیان کرده است؛ از دیو و ددان شاهنامه که به نوعی نمادهایی از رذایل اخلاقی هستند، تا نیمه حیوان-انسان مینوتور در جزیرهی کرت
3- مینوتور هیولایی با سر گاو و بدن انسان است. ولخانوس چون خدای باروری است، در گاو مقدس نیز تجسم یافتهاست. در اساطیر کرتی آمدهاست که او در هیئت گاو با پاسیفائه (همسر پادشاه) درآمیخت و باعث ولادت مینوتاوروس شد که هیولایی است نیم انسان و نیم گاو. پادشاه کرت برای پوشاندن این راز از دایدالوسِ معمار راهکاری درخواست کرد که منجر به خلق هزار تو شد . در واقع هزار تو اولین نظام فضاییست که در تاریخ اسطوره برای پاسخ به یک مساله متولد می شود. هزار تو با تجربه و شهود در ارتباط است. میل به کشف را بر می انگیزد و نمادی از ترجمه یک مفهوم زبانی به نظامی فضاییست.
.
4) برامده از زمین
استراتژی فضایی پروژه در دو لایه شکل گرفت: لایه اول حفر کردن زمین و تولید هزارتوییست تا علاوه بر پاسخدهی به برنامه ی پروژه، فضاهایی را منجر شود که حسی از کنجکاوی، ابهام، کشف و شهود را بر تجربه فضایی مخاطب بار گذاری کنند و پتانسیل غیر قابل پیش بینی بودن و ایجاد خرده رویداد هایی را درون خود داشته باشد. ضمن مطالعه نمونه های معماری باستانی خراسان و باقی آثار دستکند معماری ایران متوجه شدیم که آنچه از این فضاها بر جای مانده واجد کیفیاتیست که بروی مساله پروژه قابل بارگذاری است. هدف بیرون کشاندن خواص فضایی ساختار هزار تو و باز تولید زبانی بود تا علاوه بر ایجاد حسی آشنا با مخاطب ایرانی زبان خود نوعی غریبگی و رازآلودگی را باز تولید کند. این لایه که از زیر زمین شروع می شود با آن غریبگی و تنوع فضایی و نور هایی مرموز که گاه معلوم نیست از کجا به داخل کشیده شده اند، در لایه روی زمین به حجمی خوانا، دکارتی و اما بدوی منتج می شود. اسطوره درون استعلا نفوذ می کند و دو ساختار با هم درگیر می شوند تا به سنتزی جدید دست پیدا کنند تا پروژه چه به لحاظ ساختاری و چه بلحاظ روایی و تجربه فضایی به نماد و تمثیلی از سطوح مختلف خرد تبدیل شود. ساختار زیرین هزارتو به حجم فوقانی که چون قطعه سنگی عظیم بروی آن مستقر شده نفوذ کرده و به مثابه غار آن را می شکافد تا در لایه فوقانی با ساختاری مستحکم و صلب از بیرون، اما با ساختاری دورگه و مبهم از درون مواجه باشیم که ویژگی هایی از فضای پایین را در خود دارد. حجمی تراش خورده که در روشنی روز وضعیتی صلب داشته اما با غروب آفتاب بواسطه شفافیت بتن نور گذر، هاله ای محو از ساختار پیچیده درونی، و فعالیت های حاصل از برنامه را به نمایش می گذارد
.