مسأله : سنت ، یک راهنماست ؟ یا یک زندان بان ؟
«فرم از عملکرد تبعیت میکند.» در طول تاریخِ معماری ، عبارتی فریبنده تر و از این گزاره ، وجود نداشته است. در قرن نوزدهم ، در زمانی که این عبارت اولین بار توسط لوییس هنری سالیوان آمِریکایی به کار برده شد ، جنبه ی فرهنگی و اجتماعی «عملکرد» مورد نظر بود.گونه های مختلف ابنیه ، مصالح ساختمانی متفاوتی را در ذهن تداعی میکردند ، که به نقل از سالیوان تمامی ماهیت ارگانیک و غیر ارگانیک ، فیزیکی و متافیزیکی ، انسانی و فرا انسانی ( روح ) را در بر میگرفت. برای مدرنیست هایی که این جمله را در قرن بیستم اقتباس نمودند ، «عملکرد» دقیقا به معنای به معنای کاربرد یا نحوه ی استفاده از یک فرم ساخته شده بود. تعبیری که موجب به وجود آمدن اختلاف نظر های بسیار در میان معماران و نظریه پردازان شد.
اما اگر فرم از عملکرد پیروی نمیکند ، پس از چه چیزی تبعیت میکند ؟ ایده ها و نظریات متعدد ( و متفاوتی ) برای پاسخ به این سوال مطرح شده است. به هر حال نظریه پردازان مدرنیسم و منتقدانی که نظریات مدرنیسم را بعد ها مورد تجدید نظر قرار دادند ، با وجود اختلاف نظر در نظریه هایشان ، سه فرضیه ی اصلی را مطرح کرده اند : اول اینکه جامعه ، با فرهنگی واحد تعریف میشود. دوم اینکه فرم فیزیکی ، باید به دنبال یک اصل بنیادین پدید آید ، دلیلی که میتواند از ملاحظات آبژکتیو و سوبژکتیو یا از هردو ناشی شود و سوم اینکه فرم عیناً تمثیل است و یا پاسخی به یک مفهوم ؛ عینیت یا امکان. این دیدگاه های متضاد ، درمورد عملکرد و نقش فرم در معماری ، از نظر من نمونه های بارزی هستند از تقابل حاکم بر قرن بیست و یکم ( اکنون ) ، شرق در مقابل غرب ، چپ در برابر راست ، نوع بشر در مقابل طبیعت ، عینیت در برابر ذهنیت.
با همه ی این موارد میتوان اذعان نمود فرضیات نظریات نظریه پردازان مدرنیسم ، با گسترش جوامع جهانی ، افزایش میزان توافق های بین المللی و به دنبال آن ، خیل عظیم مهاجرت به پایخت شهر ها ، افزایش روز افزون قدرت رسانه و فضای لامتناهی مجازی ، با شکست مواجه شده است. پس میتوان اذعان نمود در حال حاضر محیط ما ، محصول فرآیند های متنوعی است که خود این فرآیندها به طرق پیچیده ای با یکدیگر ، در ارتباط اند. شهر ها دیگر با یک فرهنگ واحد ، قابل شناسایی نیستند. شهرها ، فضا هایی خواهند شد که تعدد و کثرت فرهنگ ها و فرم های متعدد برگرفته از فرهنگ ها و فرم های متعدد برگرفته از فرهنگ ها ، باهم ترکیب شده و پیوند میخورد و نوعی « هویت فردی » را شکل میدهند.
مایکل هیز ، در مقاله ی خود تحت عنوان «معماری انتقادی» ، دو حالت ممکن را برای سازگار شدن معماری با فرهنگ های متضاد (با توجه به تکثر قرن بیستم) بر شمرده است : معماری یا ابزار فرهنگی به شمار می آید و یا یک فرم مستقل است. در پرکتیس انجام شده ، خواسته ی طرح ، طراحی اقامتگاه یا مهمانسرایی در سایت دانشگاهی دانشگاه گیلان ، برای مدعووین دعوت شده به دانشگاه ، میباشد. لذا سعی شده است مابین این دو حالت ممکن ، فرم کاروانسرای معاصر با نیاز های نو شکل بگیرد. فرمی با تفکری مابین فرمالیسم ( منظور فرمی فاقد مفهموم ) و کانسپتچوالیسم ( فرمی دارای مفهوم ). مفهومی نو ، از طریق تلفیق فرم کاروانسرا ( نقدی بر کاروانسرای شاه - عباسی لات در رشت ) و فرم خانه های گیلانی ؛ حیاط مرکزی ای که در بتن خانه ی گیلانی ، تبدیل به گالری ای برای هنرمندان و هنردوستان میشود. مفهومی دیگر ، از طریق ترکیب احجام افلاطونی. مبانی فکری طرح در کلاژ و روند شکل گیری فرم ، در دیاگرام های ارایه شده ، مشهود میباشد.
پ.ن : خوانش از این پروژه ، آزاد است ؛ زیرا حقیقت از آن بیننده است... .