متأسفانه انقلابیونی که قدرت را در دست داشتند، نسبتاً
خیلی زود کوششهای انقلابی در زمینه شهرسازی را متوقف ساختند. مثلاً فعالیت انجمن
معماران معاصر که با حسن نیت در کار بررسی این مسائل بود، در سال 1932 موقوف گردید
و به زودی گرایشهایی به سوی مقررات دست و پاگیر، حاکم شد. بایستی توجه داشت که بر
آورده و پیشبینیهایی که در آن سالها به عمل آمد، غلی رغم برخی اشکالاتی که
داشتند، از جهت اظهار نظرهای متنوعی که در مورد مفاهیم و تصورات بنیانی در زمینه تغییر
شکل شهر و روستا در روسیه عنوان کرده بودند از پارهای محاسن نیز برخوردار بودند.
در عین حال این تصورات و مفاهیم، هم در برآورد
نیازهای عظیم کشور در زمینه ساختن شهرها ناتوان بودند و هم در پیشبینی احتیاجات
آینده در جهت ذخیره سازی ابزارهای موجود تا سر حد امکان. نخستین برنامه عمرانی پنج
ساله در 1928 آغاز شد که ساختن تأسیسات جدید صنعتی برای تولید کار برای یک میلیون
نفر را پیشبینی کرده بود. در نتیجه به منظور تأمین مسکن برای این گروه از کارگران
و خانواده هایشان، لازم بود که مناطق مسکونی وسیع و شهرهای تمام عیاری ساخته شوند.
در این شرایط دیگر طرح نابود کردن شهرهای موجود، طرحی کاملاً خیالپردازانه به نظر
رسید و در نتیجه نخستین "کمونهای
مسکونی" الزاماً از تصورات
آرمانی اولیه بسیار فاصله گرفتند. علی رغم اینکه "شهرستیزان" از عقاید خود به یاری بحثهایی با
پشتوانه اقتصادی دفاع میکردند، اما آنچه عملاً ارائه میدادند، چیزی بجز یک الگوی
پر هزینه و غیر اقتصادی نبود، زیرا چنان طرحهایی به ناچار موجب پراکندگی وسیع
ساختمانها و بالا رفتن هزینهها میشد. به علاوه علیرغم اینکه این نمونهها
بسیاری از کمبودها و تاثیرات سوء شهرهای موجود را از میان بر میداشتند، کم و بیش
موجب از بین رفتن بعضی از ارزشهای اجتماعی مثبت آنها نیز میشدند.
یک محور
استقرار کم عرض به طول چندین کیلومتر که به قطعات مشابه تکراری تقسیم میشود، نه
قادر است که قرارگاهی مطلوب را برای یک زندگی اجتماعی پر تحرک خلق کند و نه جنبههای
رضایتبخش ناشی از احساس زیبایی را در بر داشته باشد که دیگر شهرها با اشکال متنوع
و متمایز و غیر یکنواخت خود از آن برخوردار هستند. اصل "نزدیکی مسافت مناطق مسکونی با صنایع" که یک اصل کاربردی است در مواردی که
از وسعتی در حد یک شهر کامل صحبت میشود، دیگر چندان عامل موثری نخواهد بود. البته
باید اذعان کرد که به کارگیری روش "استقرار
بناها و ردیفهای متوازی" در طرح
مناطق مسکونی، در مقابل طرح قبلی که ساختمانها در آن به دور یک حیاط کوچک مسدود
محیط میشدند، پیشرفتی به شمار میآید، اما اگر قرار باشد که این طرح در تمامی سطح
یک شهر تکرار گردد، به علت یکنواختی و کلی گرایی که در بطن خود دارد، تصویری کسل
کننده از شهر را ارائه خواهد داد.
به علاوه موضوع قابل بحث این است که آیا اصولاً
در آب و هوای قارهای سردی که در بخش اعظمی از سال، باد و سرما و برف مستولی است،
ساختن بناها به شیوه ردیفهای متوازی، از نظر کاربردی بهترین راه حل خواهد بود یا
نه؟ طراحان طرحهای مزبور که تحت تاثیر شدید الگوهای نظری بودند، در مواقعی که
ناگزیر میشدند تا طرحهایشان را بر پایه نیازهای ناشی از شرایطی خاص تنظیم کنند،
از اصلاح و تعدیل آنها طفره میرفتند و متعاقباً بیشتر بر خصایص تجریدی مفاهیم
مورد نظر خود پافشاری میکردند.
در عین حال، علی رغم چنین محافظهکاریهایی، در
روسیه پیش از 1930 مباحثات پرشوری در رابطه با ارائه یک الگوی سوسیالیستی از شهر
در جریان بود که از نظر اهداف با ارزشی که در بطن خود داشتند و به علت نوآوریهای
سرشاری که در آنها بود، دوره درخشانی را پدید آوردند. لیکن لازم است به یاد داشته
باشیم که این مباحثات خیلی زود و پیش از آنکه بتوانند به ثمر برسند متوقف گردند.
خصوصیت بارز این بحثها گرایشی بود که در جهت انجام تحلیلهای جامع و همه جانبه در
آنها وجود داشت، زیرا که ذهن صاحبنظران روس، از ابتدا به عنوان مسئله اصلی معطوف
به چگونگی از میان برداشتن یا به حداقل رساندن تفاوتهای شهر و روستا بود.
در نتیجه حل مشکلات شهری روسیه به ناچار در رابطه
مستقیم با یک طرح فیزیکی برای تمامی کشور قرار میگرفت. کوششهایی برای پیشبینی
نیازهای آتی که هنوز حدود آنها هم کاملاً مشخص نبود، برای یک جامعه سوسیالیستی به
عمل آمد، تا امکان ساختن شهرهای جدید و تطبیق شکل آنها با نیازها و خصوصیات مزبور
فراهم گردد. گرایشهایی نیز مبتنی بر فایق آمدن بر وابستگی به افکار سنتی و همچنین
به منظور یافتن راه حلهایی که به بهترین وجه جوابگوی اصول مورد نظر باشند، وجود
داشتند. باید توجه داشت مباحثاتی که در روسیه پیرامون چگونگی شهرهای ایده آل پا
گرفته بود، توسط نظریه پردازانی اداره نمیشد که فارغ از تجربیات شهرسازی باشند،
بلکه برعکس این مباحثات در بین کسانی مطرح بود که عملاً دست اندرکار چنین
تجربیاتی بودند. مانند، طراحان شهرهای در حال ساخت و مسئولان مشاغل دولتی یا
مؤسسات اجتماعی.
تعجب آور
نیست که بسیاری از عقاید و نظریاتی که در روسیه، در سالهای پس از انقلاب زاده شد،
بعدها در غرب سوخ کرد. مثلاً میلیوتین در سال 1930 یعنی سه سال قبل از کنگره C.I.A.M
که در زمینه "اصول
یک شهر کاربردی"
تشکیل شد، در کتاب خود تحت عنوان شهرهای سوسیالیستی، همان اصول را صورت بندی کرده
بود. در سالهای دهه 40 لوکوربوزیه به موضوع شهرهای خطی که قبلاً در روسیه در پی
تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آمده بود، نقش پراهمیتی را یافته بودند گرایش
پیدا میکند. پس از جنگ جهانی دوم نیز، این الگوها مجدداً موضوع گرایشهای پرشوری
شدند که هنوز هم ادامه دارند. جنبه پرتحرک و پویای این عقاید از سالهای 1950 به
بعد توسط دوکسیادیس (C.A. Doxiadis) در غرب مطرح میشود
که وجه اشتراکهایی با طرح تغییر و تحول مسکو که به وسیله لادوسکی در سال 1932
تهیه شده بود، دارد. در اروپا حتی نام شهر پویا (Dynapolis)
هم یاد آور طرح شهر موشکی است که قبلاً در روسیه مطرح شده بود. نظریه شهر پهندشتی
فرانک لوید رایت در آمریکا هم به نظریه مهاجرنشینهای پراکنده که از طرف شهرستیزان
شوروی به شدت حمایت میشد بسیار نزدیک است. در طرحهای روسی که برای مناطق مسکونی
ارائه شدند نیز بسیاری از اصولی را میتوان یافت که بعدها در غرب به کار گرفته
شدند، مثل نحوه استقرار بناها در ردیفهای متوازی. همچنین به طرح طاقهایی در آسمان
از لیسیتسکی میتوان اشاره کرد که خود زمینهای بود برای طرحهای تصوری از شهرهایی
که بر فراز زمین معلق بودند، طرحی که بیش از دیگر طرحها جنبه خیالی و غیر عملی
داشت و اکنون در بسیاری از کشورها عادی تلقی می شود.
در هر صورت، اشاره به این شباهتها به آنها معنا
نیست که عقاید و افکار غرب صرفاً تحت تاثیر شهرسازی روسیه بوده است، زیرا میدانیم
که قبل از میلیوتین در روسیه، غرب سوریا را داشته و بیش از "شهر ستیزان" روسی، در غرب نیز جستجوهایی برای
پراکنده ساختن جمعیت شهری انجام شده است. به همین روال بین سوسیالیستهای آرمانگرا
مانند فوریه، میتوان به عقاید و افکار مشابهی که در آلمان پس از جنگ توسط برونو
تاوت عنوان شده بود، اشاره کرد. به هر حال افکار و عقاید مختلف و متقابلی که پس از
انقلاب 1917 بلافاصله در روسیه رایج شدند، همراه با عقاید و افکار متشابهی که در
اروپا و آمریکا طی چند دهه بعد ظهور کردند، همگی نمایانگر گونهای غنا و باروری
هستند که در روحیه ابتکار و قدرت تجسم آن دوران وجود داشت.
شباهتهایی که بدانها اشاره
گردید، زمینهای برای برآورد میزان تاثیر پذیری غرب از شهرسازی روسیه به دست نمیدهد.
در واقع روسیه هم بعضی عقاید پیشگامان این علم جدید را از غرب اقتباس کرده بود. در
عین حال بایستی متذکر شد که اروپاییان پس از انقلاب روسیه، با علاقه وافری، رشد و
توسعه شهرسازی آن کشور را دنبال می کردند. اتحاد شوروی، مشکل مالکیت خصوصی زمین را
حل کرده بود و شهرهای جدید با برنامهریزیهای قبلی ساخته میشدند. در شهرسازی
روسیه هدف منحصر به فرد، بهبود اجتماعی بود. معماران در مقیاسی وسیع فعالیت میکردند
و سیمای کشور به سرعت تغییر و تحول مییافت. شناخت این واقعیات و آگاهی از اهمیت
آنها، محرک شهرسازان اروپای غربی بود و افکار و عقاید آنها را نیز به تحرک وا میداشت.
لوکوربوزیه، طی دیداری که در 1930 از مسکو به عمل
آورد، دشواریهایی را که در حیطه شهرسازی در فرانسه، مانع پیشرفت کارها بود، با سرعت
عمل و قدرتی که در همین زمینه در روسیه وجود داشت، مقایسه کرد. وی مسکو را "سرزمین موعود اهل فن" مینامد و همچنین در مقالهای که برای
سومین کنگره C.I.A.M میفرستد از ساختن چهارصد شهر
جدید که در برنامه عمرانی پنج ساله روسیه پیشبینی شده بود سخن می گوید. طی سالهایی
که وی در شوروی فعالیت داشت، با جدیت از موضوع سلب مالکیت زمینهای خصوصی به سود
مقاصد شهرسازی و همچنین از تأسیس "وزارتخانه
طرح های کالبدی" پشتیبانی
کرد. پس از دیداری که گروهی از معماران فرانسوی در سال 1932 از شوروی به عمل
آوردند، پنگوسن خاطر نشان ساخت که محال است کسی از عظمت کارهایی که در آنجا صورت
گرفته است با اعجاب در نیابد. "همه جا
صحبت از روسیه است" این جملهای
است که سردبیر مجله معماری نوشته است، در حالی که یک شماره از مجله را تماماً به
موضوع "چشم اندازی از
روسیه" اختصاص داده بود.
در سال 1932 ارنست مای در سخنرانی خود در برللین و فرانکفورت، درباره «شهرسازی در
شوروی» اظهار میدارد که آنچه واقعاً در شوروی در جریان است، یک واقعه مهم تاریخی
است. مارتین واگنر، مهمترین شهرساز برلین نیز چنین عنوان میکند: "یک شهرساز آلمانی، زمانی که فعالیتهای
همکاران روسی خود را مشاهده کند، به حیرت خواهد افتاد." فرانک لوید رایت از آنچه در سال 1937
در شوروی مشاهده کرده است سخن گفته و قدردانی میکند. اگرچه دیگر در آن زمان، شهرسازی
و معماری روسیه به تدریج به سوی نوعی آکادمی گرایی متمایل میشد، ولی نهایتاً همان
سخنان و اظهارنظرها بودند که موجب گردیدند تا شهرسازان غربی به مبارزه در راه
شناساندن خواستهایشان تن در دهند.
اما علی
رغم شباهتهای ویژه، اهداف شهرسازی روسیه با هدفهایی که در سایر نقاط جهان مطرح
بود، کاملاً تفاوت داشت. در اروپا و امریکا، معماران غالباً در پی یافتن راه حلی
برای ایجاد محیط زیستی مناسبتر برای جامعهای بودند که تحولات در آن به نرمی صورت
میگیرد، در حالی که در روسیه تغییرات اجتماعی با گامهایی انقلابی و سریع پدید میآمدند
و هدف معماران در آنجا، سرعت بخشیدن به ساختمان کمونیزم بود به طوری که لیسیتسکی
چنین مینویسد: "معماران
ما تشخیص دادهاند که وظیفه ایشان شرکت فعال در ساختن یک دنیای جدید است. از نظر
ما، کار یک هنرمند، به عنوان یک فعالیت تجریدی و جدا از جامعه هیچ ارزشی ندارد." در سالهای پس از
انقلاب پیشبینی حدود تغییراتی که در شکلهای زندگی آینده پدید خواهد آمد، کار
آسانی نبود و مشکلتر از آن ارزیابی آهنگ احتمالی تغییرات و در نتیجه تمیز افکار
آرمانگرایانه از عقاید واقعگرایانه بود. عقاید نظری شهرسازان که غالباً بر اصولی
ذهنی متکی و چندان قابل اطمینان نبودند، دیر یا زود میبایست که مضمحل میشدند.
در حالی که برخی عقایدی که بلافاصله پس از انقلاب 1917 زاده شده بودند، مسیر
پیشرفت خود را بر مبنای اصول نظری و تجربی شهرسازی شوروی بنا نهاده بودند، بعضی
عقاید خاص هم به این علت که بیش از حد از زمان خود پیشی گرفته بودند، طرد میشدند،
تا اینکه بعدها و در زمان ما به بار بنشینند. روش ها و راه حلهایی که به قصد
محدود کردن رشد شهرهای بزرگ پیشنهاد گردید و همچنین الگوهایی که برای طراحی شهری
مناسبتر ارائه شده بود، اکنون مجدداً سرلوحه مباحثات متعدد هستند، به این ترتیب
که اکنون دیگر شهرکهای اقماری در پیرامون مجتمعهای شهری بزرگ ساخته شدهاند و
نظریه کمونهای مسکونی نیز مورد استفاده قرار گرفته است. بنابراین بسیاری از نظریات
دهه 20 و آغاز دهه 30 در حال حاضر توجیه پذیر هستند، نظریاتی که در فضایی مملو از
شور و علاقه و نوآوری ابراز شده بودند، آنهایی که آشکارا از زمان خود پیشی گرفته
بودند با اشکالات عدیدهای مواجه گردیدند.