هر پدیده ای در بستر خودش قابل ارزیابی
است.پروژه ما در شهر تهران واقع شده است؛کلانشهری که تضاد و تنوع از بارزترین
ویژگی های آن است .ظهور مدرنیته در مدت زمانی کوتاه در بستری سنتی، طیف وسیعی از
تفکرات بینابینی، تنوع نحوه ی زندگی و پیچیدگی های اجتماعی را به وجود آورده است.در حالیکه جهان معاصر در حوزههای فرهنگی و اجتماعی به سمت
بی مرزی حرکت کرده است و تعدد آرا از ویژگی های بارز آن است، معماری به عنوان زبان
مشترک نقش مهمی ایفا میکند. در بیشتر نقاط دنیا، معماری از پارامترهای نسبتا
مشابهی تاثیر میگیرد، اما میزان اهمیت و نقش هر یک در بسترهای مختلف، تفاوت را
ایجاد میکند. تفاوتهایی که ریشه در ساختار اجتماعی، فرهنگی و بستر هرمکانی دارد. بعنوان مثال تضاد
زندگی درونی و بیرونی ایرانیان در دوران معاصر ، تمایل به پررنگ کردن مرز بیرون و
درون دارد؛ تا حریمی امن ایجاد کند و این دوگانگی را در خود پنهان کند. نمود
اجتماعی این جریان را در موسیقی نیز میتوان یافت. موسیقی زیرزمینی پدیده ای است،
نتیجه همین تضاد.حال پرسش اینجاست،در چنین بستری ما چگونه مرزی میان خانه و
شهر بکشیم که پاسخگوی هر دو مساله باشد،میل به بی مرزی و تمایل به ایجاد مرزی پر
رنگ!ما پاسخ را در به بازی گرفتن مرز یافتیم. خانه صبا حضوری
پویا در بستر خود دارد تا از طرفی بتواند پاسخگوی نیازهای بومی خود باشد که به سبب
تضادهای فرهنگی ، اجتماعی و پیشینه تاریخی خواستار حریم است و از طرف دیگر نگاهی
جهانی به مسئله داشته باشد. تنوع نحوه زندگی که حاصل تضاد ذاتی بستر است،هستهی
مفهومی(کانسپت) پروژه را شکل می دهد و عملکرد در درون پروژه بر پوسته بیرونی تاثیر
میگذارد و آن را تغییر میدهد. در واقع نحوه زندگی و نیازهای ساکنین به نور و
حریم ایده کلی طراحی را شکل داد و سپس عملکردهای پروژه فرم نهایی را بوجود آوردند.در
واقع پوسته نهایی پروژه در تابعیت کامل با عملکرد آن در پلان طراحی شده است.استراتژی طراحی بدین ترتیب استوار است که حضور پویای بنا هم
منطبق با عملکرد آن است و هم برگرفته از نحوه زندگی. در این بنا ساکن خانه شخصیت
اصلی سناریوئی است که معمار نوشته و او بازیگری است که واقعیت زندگی اش را اجرا میکند.در این پروژه خانه بخشی از شهر است و با آن در حال معاشرت.
خانه از پدیده ای ثابت و منفعل به پدیده ای پویا تبدیل می شود که از زندگی سرشار است
و جریان زندگی را با شهر به اشتراک می گذارد.