"پروژه پرولتاریا"
پرولتاریا (طبقه کارگر) آفریده
ی ویژه و ضروری صنعت جدید است. طبقه ای که ابزار تولید (کار) اش از آن خود نیست.
رشد تضاد های طبقاتی نیز هم پای رشد صنعت است . بورژوازی جهانی می سازد که مبتنی
بر انگاره ی خود از جهان است. انباشت سرمایه و افزایشش شرط اصلی برای ادامه حیات و
سلطه طبقه بورژوا است. اما به همان نسبتی که بورژوازی، یعنی سرمایه رشد می کند.
پرولتاریا یعنی طبقه کارگر مدرن نیز گسترش می یابد، به عبارت دیگر، با رشد صنعت نه
تنها تعداد افراد پرولتاریا افزایش می یابد بلکه پرولتاریا در توده های بزرگتری
متراکم می شود و بر قدرتش افزوده می گردد . بورژوازی نمی تواند بی دگرگونی و
انقلابی سازی مدام در ابزار تولید و به تبع آن در روابط تولید، و از این رهگذر، در
کل روابط اجتماعی به حیاتش ادامه دهد. کنترل و سلطه ی اجتماعی نیز نمی تواند به
عنوان تخطی ای از آزادی "سوژه" پدیدار شود. رشد و توسعه ی نیرو های تولیدی
جدید، به بیانی دیگر فهمیدن و امید به تغییری "رادیکال" ، روابط سرمایه
دارانه را منسوخ می سازد.
"تاریخ تمام جوامعی که تا
کنون وجود داشته، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است”
این اولین و به عقیده ما
مهمترین جمله ی مانیفست کمونیست مارکس و انگلس است. در "پروژه پرولتاریا” اولین
چیزی که برایمان مهم بود حذف طبقات به صورت عمودی و روی هم بود، بنابراین طبقات به
صورت افقی و در یک سطح (یعنی کنار هم) قرار گرفتند از طرفی، امروزه اساساً نقش
معمار در خلق فرم، مقهور سازوکارهایی است که نظام قوانین تولید که احتمالاً مبتنی
بر سرمایه است، برنامهریزی و تقنین میشود
به عبارت دیگر،
معماری به ابزار "ایدئولوژیک" سرمایه داری تبدیل شده است. به همین دلیل
از ابتدا با نگاهی رادیکال و "انتقادی" به پروژه نگاه کردیم. ما به
دنبال یک استراتژی رادیکال و از این رهگذر خلق یک تضاد بودیم. پروژه هم با خودش و
هم با محیط اطرافش در تضاد است، و همین امر موجب برقراری دیالکتیک می گردد، زیرا
زمانی که دو چیز متضاد در مقابل یکدیگر قرار می گیرند، در آن زمان دیالکتیک برقرار
می گردد. پروژه با "فرم" اش قوانین طراحی، سیاستمداران و "هژمونی
سنگین کاپیتالیسم" را به نقد می کشد و زیر سوال می برد.
ستون های
باریک اما متعدد و متحد، سنگینی بار ساختمان را به دوش می کشند، همانند طبقه
کارگر. انتخاب متریال _ سنگ_ برای فضاهای بیرونی بیانگر سختی، سیاهی و
"رنج" این طبقه است. از درون اما فضا ها سفید و روشن هستند، زیرا با رنج
است که انسان/اثر هنری پالوده می شود و با رنج است که انسان/اثر هنری صیغل میخورد
و از درون روشن و پر نور می گردد. با رنج و نقد.
و رمپ سفیدی که می پیچد و
به فضای تهی (خلا) میان ساختمان می رسد _ به نوعی یک مرحله گذار است_ گذار از رویا
به واقعیت یا بالعکس؟ فضای بینابینی که معلق است میان سبکی و سنگینی دو فضای دیگر.