|
|
سروش پیمایی (1390/03/01)
|
|
سلام.
کانسپت یعنی همه چیز در معماری.چو ما هر وقت از عملکرد به فرم رسیدیم .طرحمون جالب در نیومده.ولی وقتی از فرم به عملکرد میرسیم.طرح همون میشه که دلت میخواد.کانسپت حرف دل یه معماره.این حرف های پیچیده کسی رو که معمار نیستو از رشتمون میترسونه.
با تشکر.
|
|
|
زهرا روستایی (1390/12/02)
|
|
سلام
با سروش موافقم اگر راجع به یک موضوع همش کلمات سخت با معانی سخت بکار ببریم همه میترسن پس اگر ساده تر حرف بزنیم همه خیلی راحتر میفهمن
کانسبت همون چیزی هستش که باعث میشه یه نفر یه معمار باشه
|
|
|
|
مجید شیرنسبی (1390/12/07)
|
|
سلام
به نظر من اگر بتونیم برای کانسپت یک سناریو تعریف کنیم خوب میشه.استفاده از کانسپت های شمایلی فک نمیکنم چندان جالب باشه کانسپت همچنین نباید خیلی پیچیده و دور از ذهن کاربرها باشه.
با موسوی موافقم
|
|
|
|
حکیمه الهی (1391/01/29)
|
|
سلام
به قول استاد خوبمون،ایده و کانسپت مثه پارافین میمونه چرا که خودش ماده اصلیه شمعه وتوی هر قالب و شکلی در میاد.ایده هم هویت بنا هست وتوی هر حجمی به اون شکل در میاد.
|
|
|
هادی منافزاده (1391/01/29)
|
|
كانسپت :
هر مساله معماري در واقع در دو جريان قرار مي گيرد : يكي ، جريان اصلي بزرگ و ديگري جرياناتي كه تحت عنوان جريان شخصي و فردي به ظهور مي رسد. مساله كانسپت در واقع عبارت است از تعبيري كه از آن جريان اصلي و بزرگ ايجاد مي كنيم كه خود اين تعبير ، در بوجود آمدن آن جريان اصلي و بزرگ نقش داشته است. به عبارت ديگر زماني مي توان يك معماري را بوجود آورد كه اين معماري از حالت شخصي خارج شده و به يك جريان تبديل شود تا بتوان آن جريان بزرگ تر را بوجود آورد( دانشمير ).
از ديدگاه هاي مختلفي مي توان از مفهوم كانسپت صحبت كرد و در مورد آن بحث نمود. در اينجا هم از يك بعد به اين موضوع مي پردازيم.
ابتدا روي كلمه كانسپت صحبت مي كنيم. كانسپت كلمه اي است مدرن ، ولي ايده كلمه اي است كه بار مدرن ندارد ؛ لذا ممكن است معادل سازي اين دو كلمه با هم درست و بجا نباشد. ژس بهتر است كانسپت را تنها كانسپت بناميم و ديگر اينكه آيا اين كانسپت هميشه وجود داشته يا مختص دوره اي خاص است و آيا از زمان خاصي شروع شده و در يك برهه اي خاص تمام خواهد شد؟ در جواب بايد گفت : كانسپت مفهومي مدرن است و هميشه وجود نداشته است بلكه از زماني بوجود آمده كه بشر در مسير خاصي افتاد؛ يعني دوره فرد گرايي . پس مي توان اينگونه بيان كرد كه رفتن به سراغ اين مفهوم از عوارض اينگونه نگريستن به جهان است. تلاش مدرنيسم تبديل هر مفهوم به فرم است و پول قابل خرج در اين تفكر ، فرم مي باشد. اما اين به معناي نبود محتوا نيست؛ بلكه محتوا وقتي خواناست كه معادل فرمالي به خود بگيرد و به نوعي به فرم تبديل شود كه كانسپت از اين نظر قابل بيان است.
بنابراين "كانسپت " در روند خلاقيت هنري ، مفهوم و ايده نيست ؛ در روندي كه طي مي شود تا ايده به فرم تبديل شود كانسپت شكل مي گيرد و اين به هيچ وجه به اين معنا نيست كه اگر هنرمندي به اين نتيجه برسد كه هيچ محصولي توليد نكند به فرم نرسيده است ؛ محصول توليد نكردنش در حقيقت فرم است. با اين بيان اگر كسي خودكاري را به دريا پرتاب كند ، در واقع يك فرم جديد خلق كرده است.
زاويه ديگري كه مي توان كانسپت را از آنجا مورد بررسي قرار داد ، جايگاه انسان است. انسان مدرن كه به نظر با مدرنيسم زاييده شده ، در جايگاهي كه دارد ، وظيفه اش اعمال فرديتش است. فرديتي كه در اين تفكر بسيار مقدس است و از اين رو راهي جز دخالت در مفهوم را ندارد ؛ دخالتي كه نامش فرمال كردن است. با چنين مقدمه اي مي توان اين فرم را صادر كرد كه مفهوم كانسپت در نگرش سنتي وجود نداشته است. كانسپت قبل از رنسانس نبوده و بعد از رنسانس نيز به مفهوم امروزي شكل نگرفته است. در نگرش سنتي و در نگرش قبل از مدرن ، تلاش درست برعكس تلاش مدرن بوده است. تبديل فرم به محتوا يا برداشت محتوايي از فرم ، به اين دليل است كه در هنر قبل از مدرن ، ما با الگوها سروكار داريم. الگوها برعكس تلاشي را مي كنند كه مدرن انجام مي دهد. يعني يك هنرمند با استفاده از يك الگوي معين ، به سراغ معنا و محتوا مي رود و فقط معنا را منتقل مي كند. در حالي براي يك معمار مدرن اصلا مهم نيست كه آن معنا و محتوايي را كه از ذهنش گذشته است را مستقيما به مخاطبش عرضه نمايد. پس محصول ايده و معنا انتقال به مخاطب نيست بلكه توليد فرم است كه اين خود به محتوا بدل مي شود. براي فرم بعدي اين فرآيند تكرار مي شود ؛ يعني هر فرمي محتوا مي شود و در ادامه اش باز اين محتوا به فرم تبديل مي شود و اين موضوعي مي شود براي خلاقيت هنري. با اين مطالب گفته شده مي توان نتيجه گرفت كه ما نمي توانيم براي هميشه اين نگرش كانسپتچوال را در هنر داشته باشيم. فوكو معتقد است كه اين صورتبندي – دانايي در نگرش مدرنيسم – و همساني بر مبناي مشابهت و همساني ، ما را به ناچار به سمت فرم و در نهايت به سمت يك فعاليت كانسپتچوال مي كشاند. در هنر مدرن ، اگر يك هنرمند كانسپتچوال طراحي نمايد كارش با معناست و در غير اين صورت كارش بي معناست ! اين صورتبندي از دانايي در نگرش نو به نوعي در حال كنار رفتن است. با فلسفه اي كه امروزه بر مبناي زبان شكل مي گيرد ، ما به عرصه هاي جديدي مي رسيم كه مبناي دانايي را از همساني خارج مي كند. اين عصر زباني در فلسفه ، در كنار سقوط انسان مدرن كه ديگر فرديتش ارزش ويژه اي ندارد ؛ ما را به جايي مي رساند كه احتمالا با هنر و معماريي روبرو خواهيم شد كه ديگر كلمه كانسپت يا در آن نقشي نخواهد داشت و يا بار معنايي جديدي به خود خواهد گرفت و گستره ي معنايي جديدي را فراهم خواهد آورد كه امروزه كلمه كانسپت آن گستره را ندارد.
|
|
|
|
|
سنا سودانی (1391/05/21)
|
|
عوامل موثر بر کانسپت در طراحی: هدف – تحلیل سایت و مکان یابی ساختمان – عوامل فرهنگی اجتماعی- عوامل جغرافیایی- شرایط آب و هوایی – برنامه فیزیکی طرح – خواسته کار فرما – مقیاس و تناسبات – بررسی مصالح و تکنولوژی ساخت بنا – ابعاد انسانی و فضاهای معماری (حرایم) و الزامات تاسیساتی
روش های مختلف طراحی معماری:
۱- روش طراحی فرم گرا که برای طراحی بناهایی مثل سینما، تئاتر، موزه، فرهنگسرا و تا حدودی مذهبی می توانیم از چنین سبک و سیاقی استفاده کنیم.
۲- روش طراحی عملکرد گرا که برای طراحی ساختمان هایی مثل بیمارستان، مدرسه ها و برج های مسکونی مورد استفاده قرار می گیرد.
فرم و معنا در آفرینش معماری: آفرینش معماری همواره با دو مقوله اساسی سر و کار داشته است: فرم یا شکل و مفهوم یا معنا. این دو مقوله که به ترتیب جنبه های صوری و معنایی معماری را تشکیل میدهند که از بحث انگیزترین مقولات در طول تاریخ معماری بخصوص معماری معاصر بوده اند.
آفرینش فرم در معماری: فرم یکی از مقوله های اساسی آفرینش معماری به شمار می آید. در واقع سنگین ترین وظیفه ای که برای معمار میتوان قائل شد، آفرینش فرم است، چرا که معمار بایستی در این مرحله با به کار گرفتن ماده زیبایی بیافریند، یعنی سخت ترین موجودیت را برای انتقال ظریف ترین معناها بکار گیرد.
نقش فرم در آفرینش معماری: برای معماران که از دیدگاه آفرینشی در فضای معماری به فرم می نگرند، آفرینش فرم از اهمیتی بسیار برخوردار است، زیرا معمار در آفربنش فضا آنچه را میخواهد بگوید، با استفاده از فرم ابراز میکند، همچنان که موسیقی سازان، نقاشان، شاعران و فیلمسازان نیز هریک به زبان و بیان خاص خود آنچه را در دل دارند، از طریق صوتها، کلامها و رنگها به مخاطبان خودشان انتقال میدهند. فرم چه در موسیقی، چه در معماری و چه در شعر، بعدهای ذهنی را می نمایاند و تنها راه ممکن برای انتقال مفهومی خاص از سوی آفریننده اثر به استفادهکننده و مخاطب است.
تشخیص فرم: خصوصیت عملکردی فضا، به دنبال صفت های فرمال فضا می آیند و وقتی ما اتاق را ساختیم، خود به خود عملکرد را تعیین کرده ایم. بنابراین در معماری، یعنی در ساختن فضاها، ما به منظور دستیابی به فانکشن باید از فرم شروع کنیم.
فرم و فضای معماری: عناصر فرم و فضا همراه یکدیگر واقعیت معماری را تشکیل میدهند. وقتی فضا توسط عناصر تشکیل دهنده فرم شروع به حبس شدن، محصور شدن، شکل گرفتن و سازماندهی شدن میکند، معماری بوجود میآید
|
|
|
|
امیرحسین طیبی (1391/07/28)
|
|
سلام شما اول معلوم کنید ببینم ایده اوله یاکانسپت
|
|
|
|
فرزانه عباس پور (1391/12/16)
|
|
به دلایلی نوشته ی ارسالی شما که بسیار موضوع مهم و ارزشمندی رو دربرداشت نتونستم یا بهتره بگم خیلی کم آنچه را که باید با یک دورخوانی سریع می فهمیدم رو فهمیدم و آنچه که به نظرم باید قید بشود را می نویسم و نظر شخصی بنده است
این بحث بسیار بحث ارزشمندی ست
نشناختن کانسپت در دانشجوهای امروز به نظر بنده در حال حاضر به مرحله هشدار رسیده،و ما در دوره ای زندگی می کنیم که فلسفه طرح ها بسیار بسیار مهم ند و کشور ما برای یافتن دوباره معماری مختص خودش نیاز به تربیت و اهمیت دادن بیشتر به دانشجو های خوش فکر داره
کانسپت خمیرمایه ی اصلی یک طرح هنری است(قطعا کانسپت در تمامی هنرها نقش مهمی را ایفا می کند)معماری نیز ازین امر مستثنی نیست اما موضوعی که این جا مطرح هست کج فهمی برخی از کلمه کانسپت است!وقتی دانشجویی می گوید کانسپت من دو مکعب است و حرف دیگری برای دفاع از مکعب هایش ندارد مشخص است که از لححاظ دانش پایه تغذیه نشده و متاسفانه امثالهم به عنوان دانشجوی معماری حداقل در اطراف بنده از لحاظ کمی چشمگیر شدند و ارائه مقالاتی در این زمینه می تواند راهگشا باشد ان شا الله در فرصتی مناسب بنده نیز دست به قلم می شوم و نظرات و تجربیات اندک خودم را برای مشارکت با دیگران و تصحیح افکار خودم و روشن سازی موضوع بیان خواهم کرد بامید خدا
|
|
|
|
احسان کفاش (1392/03/12)
|
|
با سلام
بحث کانسپت هایی که در ابتدا مطرح شد (منظور همان کانسپت های فرم گرا که درابتدا دوستان گفتند) در دوران پست مدرن رد شد! معماری که لوکوربوزیه در پایان عمرش ایجاد کرد، یا پروژه هایی مانند موزه سیدنی و مانند اونها (البته این شاهکارها رو رد نمیکنیم به هیچ وجه!!!)
ولی معماری ما، یک معماری ایرانی است.
کانسپت در معماری ایرانی خیلی بازتر و بزرگتر از یک فرم است که ما با بازی احجام به آن برسیم. کانسپت -همانطور که خانم سودانی گفتند- از عوامل فرهنگی و اجتماعی هم مدد میجوید که
|
|
|
|
زهرا علیزاده (1392/06/30)
|
|
salam
be nazare manam ide mohemtare ama ide bedoone kansept hiche.idaro ye adame mamooli ham mitoone bede ama kansept yani khalaghyat chizi ke ye memaro az baghye joda mikone...
|
|
|
|
محمدرضا بیرام زاده (1392/09/22)
|
|
سلام
جناب مهندس طیبی سوال کردن که اول ایده بوده یا کانسپت؟؟؟
تصور کنید بین دو شخص که یکی معمار و دیگری شغل آزاد داره یک مسابقه ی طراحی موزه راه میندازیم،شخص معمار یک کانسپت ارائه میده و شخص دیگر هم یک کانسپت؛حال فرق دو کانسپت رو مورد بررسی قرار میدیم،فرق بین یک معمار با یک شخص عادی در چیست؟؟؟
در خلاقیت، فکر پویا و ایده گرفتن از اجسام
کانسپتی که معمار ارائه میده با فکر بوده و برای هر خطی که رسم کرده یک دلیل و ایده ای در نظر داشته اما شخصی که شغل آزاد داشته بدون فکر و ایده فقط کاغذ رو سیاه کرده و برای خطی که رسم کرده حتی یک دلیل هم نداره.
معمار برای طراحی نیاز به ایده و فکر داره و نمیتونه از کانسپت به ایده برسه مگر زمانی که کانسپت در نگاه اول اون رو به یاد یک جسم و یک کار مشهور بندازه.
یک معمار میتونه از یک جسم ایده بگیره و خلاقیت رو چاشنی کار خودش قرار بده.
معمار بزرگ فرانک لوید رایت زمانی که موزه ی گوگنهایم نیویورک رو طراحی کرد و اولین کانسپت رو ارائه داد از اندام یک حلزون ایده گرفت و بعد شروع به طراحی کرد،نمیتونیم بگیم شکل حلزونی موزه ی گوگنهایم بعد از طراحی به شکل اندام حلزون درآمده و خود به خودی بوده،بلکه با فکر و ایده، شکل گرفته شده.
یک معمار زمانی میتونه خودش رو یک معمار خطاب کنه،که خلاقیت و فکر پویا رو در خودش ببینه؛وگرنه یک شخص عادی هم میتونه یک حجم طراحی کنه.
حال بعضی از معماران کانسپت رو قبول ندارن و اون رو رد میکنن،در صورتی که شکل دهنده و خمیر مایه ی طراحی موفق همین کانسپت هستش.
برای تعیین ارزش کانسپت در معماری باید سه نکته را مورد بررسی قرار داد:اول از همه ایده و تفکر معمار که براساس آن پروسه طراحی صورت گرفته است،دوم توانایی معمار در نحوه پردازش کانسپت و سوم دانش معمار و احاطه کامل او بر معماری.
پس میتوان این چنین نتیجه گیری کرد که اول ایده و بعد از آن کانسپت به وجود میاد.
|
|
|
|
|
|
|