معماران معاصر ایران, اتووود - بزرگترین سایت معماری
??? ??? ??? ???? ????? ????: ??? ???? : ??? ???? ?? ?????? ????

?? ???????? ?????? ??????? ? ????? ????? ??????? ????? ????? ??? ????? ???? |  ??? ??? |  ???? ?? ?? |  ?????? ?? |  ?????? ???? |  ??????




????????????????
?????? ??? ??????
    ????: مفاهيم و نظريات معماري
    ????: مصالح ساختمانی پایدار
    ????: سه بعدی
    ????: نقد معماری در فضای مجازی
???? ???? ???? ??
    ???? : مفاهيم و نظريات معماري
    ???? : سه بعدی
    ???? : مصالح ساختمانی پایدار
    ???? : پریتزکر 2011
???? ??????
???? ???? ????
    پوریا ترکفر
    رضا ظریف
    عادل نیکخو
    F Nazari
???????? ??? ??
    از کجا مورینگا بخریم - فایدیم
 
    قیمت زیره سبز - فایدیم
 
    فولدينگ
 
    مبانی طراحی پایدار در راستای اهداف توسعه پایدار
 

نظریات معماری > مفاهيم و نظريات معماري >
اكولوژي و درك فركتالي در معماري نوين
  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

Ecology and the Fractal Mind in the New Architecture


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 گفتگوي نيكوس سالينگاروس با ويكتور پادرون

برگردان به فارسي از شادي پاكزاد

 

-1 فركتال ها

طي سال هاي اخير من براي يافتن قوانين اساسي در معماري و شهرسازي تفكرات تحليلي دانشمندي را به کارمي بردم. اين دانشمند دوست من كريستوفر الكساندر نظري هپرداز برجسته است. در پي پيروي از او نتايج تا آنجا پيش رفته است كه

نشان مي دهد يك ساختمان يا شهر موضوعي است طبق همان قوانين سازمان يافته ارگانيسم هاي زيست شناسي يا برنامه هاي

پيچيده كامپيوتري. معماري جديد به قوانين علمي بيشتر وابسته است تا ديكت ههاي سبك گرايانه. با استفاده از اين قوانين م يتوانيم

ساختمان هاي جديدي پديد آوريم كه از احساسات شديداً مثبت و قوي تاريخي ترين ساختمان ها نسخه برداري مي كند بدون اينكه

از فرم يا سبك آنها كپ ي برداري شود.

در همه جاي جهان شباه تهاي رياضي حسي به هم دارند. يكي از (folk) ساختمان هاي عالي گذشته و معماري بومي

اين شباه تها ساختار فركتال است. ساختارهاي قابل مشاهد هاي در همه سطوح بزرگسازي وجود دارند و اين سطوح متفاوت در

مقياس بسيار سخت و محكم از طريق طراحي به هم متصل شد هاند. در عوض ساختما نهاي سبك مدرنيسم هيچگونه كيفيت

فركتال ندارند. نه فقط مقيا سسازي خيلي كمي دارند، بلكه مقياس هاي متفاوت [اگر هم وجود داشته باشند]، به هيچ شكلي به هم

پيوسته نيستند. حقيقتاً انسان م يتواند يك قانون طراحي نانوشته را در اجتناب از مقيا سهاي سازمان يافته فركتال در آنها ببيند.

جذابيت در موضوعات فركتال در اصل با مطالعه سيستم هاي پيچيده ديناميك در آغاز اين قرن با كارهاي :VP

Gaston ) " و "گاستون ژوليا (Pierre Fatou)" پير فاتو " ،(Henri Pioncare) " رياضيدانان فرانسوي، "هنري پيونكر

شروع شد. اما طي 1970 و اوايل 1980 با توسعه سريع تكنيك هاي گرافيك كامپيوتري بود كه "بنيوت مندلبرات" و (Julia

رياضيدانان ديگر مشاهده و مطالعه اين ساختارهاي افسون كننده را كه پر از فضاها و سطوح پيچيده هستند و در آنها مقياس هاي

متفاوت و شبيه به هم يافت مي شود، آغاز كردند. اين نوع استراكچرها در طبيعت فراوان هستند.

از توزيع شاخ و برگ روي درختان گرفته تا شبكه ارتباطي نرو نها در سيستم عصبي ما، همه اي نها با كمك هندسه

فركتال مي توانند بهتر توصيف شوند. در بدن انسان طراحي فركتال در اجزاء تركيب كننده آن مثل سيستم گردش خون، سيستم

عصبي، برونش ها ، چي نها و لايه هاي مغز به ارگانيسم بدن ما اجازه م يدهند كه در يك فضاي محدود، سطوح تماس خود را به

منظور حمل عملكردهاي بي شمار و پيچيده مبادلات، براي ادامه زندگي، بگسترانند. اين استراكچر بهينه قطعاً بايد به دلايل

تكاملي ايجاد شده باشد.

ما اين استراكچرها را در ساختما نهاي سنتي نيز مي بينيم. همه معماري هاي بومي كه بوسيله مردم ساخته شد هاند، :NS

در گوشه و كنار جهان گرايش به ويژگ يهاي فركتال دارند. من معتقدم كه ساختار تفكر ما طوري پيچيده شده است كه اشياء را به

روشي مشخص ايجاد مي كند. بنابراين به طور ناخودآگاه و به ناچار همه ما ساختارهاي فركتال مي سازيم. بيشتر ساخته هاي دست

بشر با شدت و قطعيت با ماوراي اين ساختار بايسته ارتباط دارند. ما به ايجاد انواع مشخصي از فرم ها آنطور كه به طور طبيعي به

2

ذهن ما مي رسند، احساس نياز مي كنيم. شهرها  حداقل آنها كه جذابتر و گيراترند  فركتال هستند. هر چيزي از باريكه راه ها و

جاده هاي مالرو گرفته تا خيابان ها و اتوبان ها به شكل فركتال به وجود م يآيند و نحوه قرارگيري درختان هم در شهرهاي بزرگ

فرمي فركتالي دارند، نظيرشهرهاي پاريس، ونيز و لندن. اين موضوعات از نظر رياضي توسط افرادي مثل "مايكل باتي"

اندازه گيري شده است.


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -2 پيچيدگي و مرزهاي فركتال

فركتال ها دو مشخصه وابسته دارند: آنها پيچيدگي را در همه مقياس ها نشان مي دهند و لبه هاي آنها و تقاطع سطوح :NS

آنها هموار نيست، بلكه سفته و تاب داده شده و مضرس هستند. يك فركتال تعدادي ساختار رابط يا متصل كننده در مقياس هاي

مختلف دارد. شهرهاي تاريخي غني از ساختارهاي مختلف مقياس هستند. از آنجايي كه شهرهاي معاصر بزرگترين مقياس ها را

بيشتر نشان مي دهند، هر چيز ديگري (مقياس كوچكتري) را پايمال مي كنند. خط صاف و هموار در فركتال ها وجود ندارد. يك

خط صاف و هموار زير ساخت ندارد و بنابراين فركتال نيست. راهروهاي ستوندار، گذرگاه هاي طاقدار، رديف هاي ساختمان هاي

باريك با مسيرهاي عبور آنها همگي شبيه غشايي نفو ذپذير با روزنه هايي براي اجازه دادن به تبادل هستند. اين يك نوع فركتال

است. وقتي كه يك تقاطع شهري نفو ذپذير نيست، حلقوي و به هم پيچيده است، مثل يك رودخانه پر پيچ وتاب تا يك غشاي

تاب خورده و پيچ دار. لبه هاي يك ساختمان كه با فضاي مجاور درهم بافته و پيوسته مي شود، نوع ديگري از فركتال را بوجود

مي آورد. اين پيچش و تاخوردگي خود به خود به عنوان يك نتيجه منطقي و طبيعي نيروي شهري جلوه م يكند. براي مثال

بخش هايي از ساختمان كه به طرف بيرون به سمت سنگفرش خيابان رشد م يكنند، برخلاف رفتار آشكار فضاي عمومي به نظر

مي رسد كه اين مرحله يك سير تكامل و تغيير تدريجي طبيعي را از مرز ساخته شده به سمت يك فرم فركتال با ثبات تر بازنمايي

مي كند.

گرايشي آشكار وجود دارد به درك و مشاهده اين نكته كه پيچيدگي يك شهر با نظم بزرگ مقياس آن نسبت عكس :VP

دارد. هر چه يك شهر خواناتر است، با يك شبكه مستطيلي براي ترافيك اتومبيل ها، آن شهر پيچيدگي كمتري دارد. با وجود اين

راه هاي باريك كوتاه تر و قطري به افراد اجازه مي دهند كه به طور مستقي متري به سمت هدف خويش بروند. اما در عين حال

مي تواند احساس عدم تعلق را القا كند. ما به تصور صلب و بلا تغيير يك جه تيابي شمالي _جنوبي عادت كرده ايم. اما اين واقعاً

امكان ارتباط در يك شهر را كمتر كرده است. اين مسأله شهر را در ظاهر خواناتر و ساد هتر كرده است، اما در عين حال باريكه

راه هاي ممكن براي ارتباط را بريده است. از همه اي نها گذشته يك راه پياده قطري كوتاه تر از يك راه پياده مستطيلي پل ه پله

است. وقتي يك شهر نظام يافت، پيچيدگي تنزل م ييابد و براي يك فرد مشكل است كه با آن ارتباط برقرار كند.

من مطمئنم كه اين اتفاق مي افتد، چون آنچه ما به عنوان نظم در يك شهر درك م يكنيم با بزرگترين مقياس :NS

اعمال مي شود. از آنجاييكه نوع بشر با مقياس انساني مرتبط است، مهم ترين استراكچرهاي شهري در كوچكترين مقيا سها وجود

دارند كه دقيقاً به ديتي لها در مصالح مربوط مي شوند.

همينطور من هم فكر مي كنم كه اين درك و آگاهي بر يك تصور مستحكم استوار است. تصوري از نظم كه از سوي :VP

جامعه مدرن با تفسير غلطي از نظم طبيعت لگدمال شده است. تصور محكم علم، حقيقت را به بخش هايي تفكيك مي كند كه به

نوعي روح قرن بيستم را تشكيل داده است. در حاليكه علم به پا خاسته است كه ساختارهاي پيچيده را مطالعه كند، ذهن ما هنوز

به مدل هاي ساده پيشين چسبيده است. يك نظم زير بنايي در بسياري از اين سيست مهاي به ظاهر بي نظم كه در طبيعت

مي بينيم وجود دارد. ما بايد يك چنين نظمي را براي شهرهايمان جستجو كنيم. نظمي كه سطح زندگي را با پيشروي شبك هاي

غني از مسيرهاي باريك به هم پيوسته در سطوح متفاوتي از مقياس سازي، بالا مي برد. اين مسئله به نوعي مثل تلاش براي

بازگشت به طبيعت است و يكپارچگي ذهني ما بسته به اين است كه درك كنيم طبيعت چطور به خود شكل م يدهد و كار

مي كند.

ما مطابق سيستم آموزشي خود آموزش يافته ايم. نمي خواهيم كيفيت هاي فركتال را در طبيعت ببينيم. اما آنها وجود دارند و

ما را احاطه كرده اند. ما بايد از شهري كه به طبيعت نزديكتر است انتظار داشته باشيم كه در همان ويژگ يها سهيم باشد، يعني در

پيچيدگي نظام يافته.

يكي از اهداف بيان شده مدرنيسم حذف كردن هر گونه محل هاي تلاقي معمارانه با ابعاد فركتالي بود و با جاده هاي :NS

مستقيم و طولاني جايگزين شده بود و با هم ترازي محض ساختمان ها تقويت شده بود. دليل ارائه شده، پاك كردن نظم شهري

از هر گونه آشفتگي قابل مشاهده بود. در حاليكه آن آشفتگي حقيقتاً پيچيدگي را سازمان م يداد كه شهرها را زنده م يكرد.

محدوده تلاقي فركتالي را فرض كنيد كه با پيروي از يك مدل مكانيكي به وجود آمده باشد: يك سيم را برداريد و آن را از جهت

طول به طور متوسط و به طور مساوي در تمام طول آن به هم فشرده كنيد. سيم خم شده و زيگزاگ خواهد شد و حد فركتال آن

از بعد يك بزرگتر خواهد شد. (بعد آن بزرگتر از يك خواهد شد چون خط، محدوده هايي از اطراف را با تموج و نوسان خود پر

3

خواهد كرد و بعد آن به دو مي رسيد اگر مي توانست تمام محدوده را پر كند.) اگر سپس آن را به طرف خارج بكشيد و صاف كنيد

اول دوباره به طور يكسان در تمام طول آن صاف خواهد شد و سپس به قطعاتي در يك رديف شكسته خواهد شد كه م يتواند در

طول آن ادامه يابد. اين كار يك خط فركتال را با بعدي كمتر از يك بوجود مي آورد. (يك خط با روزن ههايي در آن، به يك

مجموعه نقاط كه بعد صفر دارند نزديكتر است تا به يك خط ممتد كه بعد يك دارد.) از همه خطوط ممكن يكي م يتواند به اين

طريق بوجود آيد [و آن هم خطي است كه بتوان به آن قابليت انعطاف داد.] خط كاملاً صاف، هموار و راست امكان خيلي كمي

براي اين قابليت دارد و هنوز اين همان چيزي است كه معماران در سراسر جهان سعي م يكنند اجرا كنند.

روستاهاي سنتي، محل هاي تلاقي فركتالي را بين خيابان و ساختمان هاي جلوي آن به غايت رسا و گويا بيان مي كنند.

آنجا انسان مي تواند منحن يهاي ملايمي را كه در مقيا سهاي كوچكي زيگزاگ شده اند و خطوطي را كه فقط به طور

تقريبي در مقياس بزرگ راست به نظر مي رسند مشاهده كند. رديف ستون هاي منحني هم وجود دارند مثل خيابان سنت

من معتقدم كه ساير استراكچرها بسيار كمتر از استراكچرهايي كه اين مدل را دنبال م يكنند، موفق .(St. Peter’s ) پيتر

هستند.

نكته ديگر مقياسي است كه در آن بعد فركتال انداز هگيري شده است: محيط هاي عالي شهري از فركتال هايي با مقياس

انساني استفاده م يكنند، در حاليكه محي طهاي كهنه و مهجور عمداً آنها را از بين مي برند. به عنوان مثال يك رديف ستون وقتي

قابل استفاده است كه فضاي حد فاصل بين ستو نها بيش از پنج متر باشد و شخص را بين ستون ها انتقال دهد. به همين دليل

ساختمان هاي هموار و تقريباً صيقلي كه در يك رديف قرار بگيرند و بيست متر با هم فاصله داشته باشند، ممكن است شبيه به

يك خط فركتال روي كاغذ باشند. اما بسيار فراتر از مقياس انساني هستند. آنها فركتال هايي با مقياس مطلوب نيستند، يعني همان

چيزي كه مهم است.

ميزان اينكه يك شهر چقدر زنده تر است بسته به اينكه چقدر اجازه دارد مثل يك اورگانيسم زنده رشد كند، سنجيده :VP

مي شود تا به يك پيچيدگي سازمان يافته برسد. در اين صورت فضاها و لبه ها را فعاليت هاي مردم طراحي مي كند و اين مرزها و

محل هاي تلاقي مي توانند به موقع رشد كنند و بسط يابند.__


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

-3 آزادي خالق

سخت نيست كه تصديق كنيم انديش ه ما كه در وجود مادي ما جاي گرفته است، كاملاً يك ساختار ذاتاُ فركتال دارد، :VP

با وجود اين ما با انديشه فركتال خود استعداد و قابليت و آزادي اين را داريم كه فرم هاي معمارانه اي بوجود آوريم كه اصلاً از

الگوي فركتالي هم پيروي نكنند. به نظر مثل معماري جديد م يرسد كه ممكن است آزادي هنرمند را محدود كند، چون به

ساختمان هايي نياز دارد كه با يك سري قوانين صريح و محض مطابقت كنند. شما چطور اين مسئله را كه به مردم بگوييد چه

كاري مي توانند بكنند و چه كاري را نم يتوانند، توجيه م يكنيد؟

آزادي در خلاقيت بايد با محدوديتي كه به هيچ چيز صدم هاي نم يزند، آميخته شود. متأسفانه خلاقي تهاي بعضي :NS

معماران به طرق مختلف به جهان لطمه م يزند. انسان نم يتواند به سمت انتشار و پخش پلوتونيوم يا مواد سرطانزا در محيط برود،

در حاليكه آنچه معماران و شهرسازان بعد از جنگ انجام مي دادند شبيه چنين كاري است. تمدن بشر بايد از چنين مخاطراتي حفظ

شود و اين كار نياز به يك تعادل در آنچه ما آزادي هنر مي ناميم، دارد. مردم باز يهاي احمقانه اي با محيط ما م يكنند و پيامدهاي

وحشتناكي را كه كار آنها بدنبال دارد در نمي يابند. وقتي بازي كوچكشان تهديد م يشود به شدت اعتراض م يكنند.

به هر حال ايده خلاقيت معمارانه در معماري مدرن يك افسانه است. هيچ آزادي وجود ندارد. هر طرحي و هر ساختماني

اينگونه قضاوت مي شود كه چقدر از پيش الگوهاي پايه ريزي شده در دهه 1920 تبعيت مي كند. اگر اين كار را نكند از سوي حرفه

معماري در نشريه ها و مطبوعات مورد حمله و استهزاء قرار مي گيرد.منتقدان مدرنيسم سرسخت مكعب هاي خشك و سرد نيز هيچ

پيشنهاد بهتري نكرده اند. آنچه ما هم اكنون مي بينيم يك تعويض جريان به سمت اسلوبي متضاد با وضع نامطبوع و نامناسب

است  از مكعب هاي ملال آور به سمت تفكر تصادفي، عدم توازن و فرم هايي از نظر روانشناسي آشوبگرا  در معماري و

شهرسازي امروز سؤال كردن و استفهام درباره عقايد تعص بآميز قابل تحمل و مدارا نيست.

راه حل معماري جديد  معماري اي كه به فرم هاي فركتال احترام مي گذارد  بدون پايا ن و انتها است و به طور وسيعي

بزرگتر از راه حل تك بعدي و شديداً در مضيقه مدرنيسم و پست مدرنيسم است. اين شامل همه ساختما نهاي عالي و مهم

گذشته هم مي شود؛ همانطوريكه مي توانيم در آينده يك فضاي بينهايت از ساختمان هاي جديد و هيجان انگيز بسازيم. امروز

واكنش منفي بسياري از معماران معاصر را در پيش داريم، چرا كه راه ح لهاي ما با آنها سهيم نم يشود و بيشتر آنچه را كه امروزه

ساخته مي شود، محكوم مي كند، كه طبيعتاً آنها را نگران خواهد كرد. با وجود اين، اين نوع قضاوت از سوي احساسات بيشتر مردم

حمايت مي شود.

 


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -4 اصل عموميت یا عام گرايي

قوانيني كه بر معماري جديد حاكم است تا چه حد جامع و عالمگير است؟ چند نمونه وابستگي موضوعي مي تواند :VP

وجود داشته باشد كه به فرهن گها يا مذاهب ديگر ترجمه نم يشود. موضوعات هنري معمولاً توسط ايده هاي مردمي كه آنها را

مي سازند شكل م يگيرند.

درك كردن و ارزش نهادن به عامگرايي هنر كار ساد هاي است. وقتي كه شما به ژاپن م يرويد وآنچه را كه مردم :NS

ژاپن زيبا مي دانند و در موزه هايشان به نمايش گذارده اند مي بينيد، فكر مي كنم حداقل 85 درصد موضوعات آنها را دوست خواهيد

داشت. فقط يك شكاف كوچك ممكن است خاص فرهنگ باشد. به همان شكل ژاپني ها هم هنر بومي بقيه مردم را تحسين

فرمي ) ikats مي كنند، حتي اگر ارتباطي با خود آنها نداشته باشد. خاطراتي هم كه هنر به آن شكل مي دهد، همينطور است. مثلاً

از تموج) به طور مستقل در هنر اندونزي، شمال آفريقا و آسياي مركزي ديده مي شود. اين دليلي است بر يك سرچشمه مشترك

در آنچه كه براي نوع بشر دلپذير است.

شما اينجا داريد به بنيان زير ساخت انديشه بشر اشاره م يكنيد. و اينكه چطور محيط فيزيكي اطراف ما، شهرها و :VP

ساختمان هاي محيط ما با اين ساختار در يك اسلوب سالم و يا برعكس ويرانگر و مخرب تأثير متقابل دارند. به نظر من اينطور

مي رسد كه آنچه به عنوان يك اساس و پايه براي اين موضوع مورد نياز است توسعه آن چيزي است كه انسان ممكن است آنرا

"تئوري فركتال انديشه سبز" بنامد.

 


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -5 الگوي اصلي

طي بسط تئوري ناخودآگاهي جمعي، فرض كرد كه تجربه زيبايي در (Carl Jung) " روانشناس برجسته "كارل يانگ

هنر حاصل رسيدن تصاوير طرح اوليه به ذهن هوشيار است كه از طريق تحريك بوسيله سوژه هاي هنري حاصل مي شود. اين

تصاوير اوليه در ناخودآگاهي جمعي ذخيره و سپرده مي شوند. يانگ بيان مي كند همانطور كه جسم انسان ردپاهايي از اجداد خود را

با خود دارد، روح انسان تصاوير نشانه گذاري شده اي را در عميق ترين بخش ذهن نگاه داشته و حمل مي كند؛ يعني استراكچرها و

مدل هايي كه در طول مراحل تكاملي ما حاصل آمده است. قضاوت هاي غريزي ما بوسيله تصاوير اوليه و عام جهت مي گيرند

تصاويري كه توسط فعل و انفعالات و تأثير متقابل انسا نها با محيط اطرافشان در طول مراحل رشد تكاملي ما شكل گرفت هاند.

اين ايده ها با تحقيق دقيق روي زيست شناسي تكاملي، روانشناسي روح و درك و شناخت علم تأييد مي شوند. اين نظم و ترتيب ها

با هم در آنچه كه ما روانشناسي تكاملي مي ناميم گرد هم م يآيند و تصويري از اينكه چطور روح طي هزار سال تكامل يافته تا

خود را با جهان در حال تغيير وفق دهد، ارائه م يدهد. از جريان عادل اعمال ناخودآگاهانه اوليه ساير موجودات تا توسعه زبان و

ذهن هوشيار يك پيوستگي ممتد وجود دارد.

اين تصاوير اوليه بيشتر بايد شبيه الگوهاي رابط باشند تا فرم هاي نهايي كه شامل همه چيز هستند. روح مثل :NS

كامپيوترها يك تصوير را بوسيله ارتباطات دروني، رمزدار م يكند. اينها همه در اتصالات داخلي است و همان چيزي است كه ما

مي توانيم فوراً درك كنيم.

اگرچه هنر هم از همان درد معماري و شهرسازي رنج م يبرد اما من نم يخواهم هنر را تجزيه تحليل كنم. چرا كه معماري

مسئله اي است كه بسيار بيشتر تحت فشار است. ازآنجا كه بيشتر آنچه امروزه هنر ناميده مي شود ارزش نام آن را ندارد، شما

مي توانيد در بيشتر موارد آنها را انتخاب كرده و ناديده بگيريد. شما مي توانيد يك نقاشي را كه دوست نداريد دور بيندازيد اما با يك

ساختمان مدت زيادي درگير بوده و به آن خواهيد چسبيد. زشتي در ساختما نها پايدار است و جامعه را دگرگون مي كند، چون در

سرتاسر زندگيتان روي شما اثر مي گذارد.

معماري به واقع در تأثير مطلق خود به اهميت شهرسازي نيست. ايدئولوژي ساده طبع مدرنيسم با از بين بردن پيچيدگي

شهري، شهرهاي ما را ويران كرده است. مثل اين است كه سعي كنيد قطعاتي را كه نمي شناسيد از بدن يك اورگانيسم جدا كرده

و از بين ببريد تا آن را ساده و مختصر كنيد.  شما خواهيد ماند و اسكلت آن  ما مي توانيم در ساختمان هاي زشت به زندگيمان

ادامه دهيم اما شكل شهرهاي جديد زندگيمان را تغيير داده و وضع آن وخيم تر شده است. جامعه از تأثير متقابل مردم بر يكديگر

در طول روز تأثير م يپذيرد و اين هم بستگي به شبكه ارتباطات، جاد هها و استراكچر شهر دارد.

به نظر من شكاف كوچكي بين معماري و هنر ايجاد شده است چرا كه مثلاً به ندرت درون يا روي ساختمان ها :VP

ديوار نگاره مي بينيم. در امريكاي جنوبي رايج است كه ما ديوارنگاره هايي زيبا روي ساختمان هاي مهم داريم. هم اكنون هم اين

سنت را رعايت مي كنيم. با اين تفاوت كه به جاي ديواره نگاره ها پيكره هاي بزرگ جايگزين شده است كه تأثير كاملاً متفاوتي

مي گذارد.

زيبايي مدرنيستي اجازه آميختن نقاشي هايي مثل ديوارنگاره ها را با محيط ساخته شده اطراف ما نمي دهد. در واقع :NS

نقاشي ها و دكوراسيو نهاي تمثال مانند در هر نوع آن آشكارا فراموش شده است. اين مرا به ياد جنبش ب تشكني امپراطوري

بيزانس مي اندازد كه سبب ويراني همه شماي لها و تمثال هايي شد كه قبل از قرن 9 ساخته شده بود. مدرنيسم نه اساس زيبايي

5

شناسانه و نه اساس علمي نداشته است. بلكه به عنوان يك واكنش عليه تسلط و نفوذ يك گروه و بيداد و ستم سياسي آن در

جنوب مجارستان سرچشمه گرفت. دنيا به وحشت و بيزاري از جنگ جهاني اول، اينگونه واكنش نشان داد كه هر چيزي را كه

جامعه قبل از آن فاجعه ارزش مي نهاده است مردود كند. اما اين مسأله مشكلي را حل نكرد، چنانكه وقوع جنگ جهاني دوم

بلافاصله پس از آن گواهي مي دهد. مردم امروز از ديكت ههاي مدرنيسم پيروي م يكنند بدون اينكه بپرسند از كجا آمده است؟

بيشتر سبك هاي معماري گذشته روي اساسي پايه گذاري شده است مثل مصالح يا عملكرد و بعد به صورت يك سبك

شكل گرفت هاند و معمولاً حتي بعد از اينكه مصالح يا كاربري تغيير كرده است ادامه يافته و بر دوش گرفته شده اند. مدرنيسم يك

ايدئولوژي سياسي است در تركيب و آميختگي ايد ههاي فلسفي دهه 1920 ، و شايد تنها سبك تاريخ باشد كه كارآيي انساني

ساختمان ها را ناديده مي گيرد.

ساختمان ها بايد طبق قوانيني شكل مي گرفتند كه مي توانست طبق يك اساس علمي توجيه شود نه از جانب عقايد

تعصب آميز و مستبدانه.

منظور شما اين است كه بعدها معماري جديد كه شما پيشنهاد مي كنيد يك سري قوانين طراحي را ارائه مي كند كه :VP

از علم مي آيد نه از عقايد سياسي يا منابع ديگر نظير آن.__


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -6 اكولوژي

نظر به اينكه معماري جديد به وضوح متوجه رابطه هاي اكولوژيكي نيست، من خللي در توصيف شما مي بينم. به :VP

عقيده من اين رابط هها در ابتداي شك لدهي به محيط در قرن 21 هستند.

معماري جديد در عين حال كه اكولوژي را نمايانگر نيست، زمينه را براي نزديكي به اكولوژي براي طرح ريزي و :NS

ساختمان سازي فراهم م يكند. ما در اين مورد گفتگو مي كرديم كه چطور قوانين علمي روابط بين انسان و محيطش را برقرار

مي كنند، كه از طريق كيفيت هاي فركتال استراكچرها اتفاق م يافتد. استراكچرهاي طبيعي فركتال هستند. در حاليكه فقط

ساختمان هاي سنتي فركتال هستند. مدرنيسم به ما م يآموزد كه استراكچرهاي فركتال را حذف كنيم و آنها را با استراكچرهاي

ساخته شده به رو شهاي غير فركتال جايگزين كنيم. اين فلسفه به يك درخت يا يك ساختمان قديمي احترام نمي گذارد. فقط بعد

از اين كار در مورد جايگزين كردن مورد قبلي با مورد اخير فكر خواهيم كرد.

امروز اختلافي بين به اصطلاح سازندگان ساختمان از يك طرف و طراحان محيط از طرف ديگر وجود دارد. در چنين

شرايطي به شدت دو قطبي، هر طرف، طرف مقابل را خطاكار مي پندارد. هيچ زمينه مشتركي براي گفتگو نيست. بعد از دهه ها

آموزش و پرورشي كه ما را به ستودن فر مهاي ناسازگار و ويران كردن فر مهاي طبيعي مقيد مي كند، به بيشترمان ياد داده م يشود

كه به توسعه حومه مرده شهر و يك ميليون برج غير انساني مركز شهر گرايش داشته باشيم. آنچه براي ما لازم است اين است

كه تشخيص دهيم چه چيز ما را به دنيايمان مربوط مي كند، بعد از اين كه اين كار انجام شد بسيار ساده تر مي توان از طريق

پيام هاي اكولوژيكي گفتگو كرد.

معماري و طراحي شهري در وضعي بغرنج تر ودشوارتر قرار دارند، چون قوانيني كه در مدارس به دانشجويان ياد داده

مي شود با سازمان و تشكيلات ساختاري فرم هاي زنده تناقص دارد. ويژگي هاي فركتالي در شهرهاي جديد به منظور تحميل

قوانين سبك گرايانه و قراردادي مشخص تعمداً محو شده اند. اين مسئله منجر به جدايي فلسفي، روانشناسي و فيزيكي انسان ها از

محيطشان شده است. اعتراضاتي از جانب مردم عادي مبني بر اينكه معماران و طراحان شهري تعمداً محي طهاي انساني راحت و

از نظر احساسي غني را به ويراني م يكشانند، تأثير اندكي داشته است. ما داريم شهرهايمان را به صورت مكا نهايي در م يآوريم

كه با فعالي تهاي انساني در مخاصم هاند. به يك شهر معاصر نگاه كنيد. به شكلي فلاكت بار به صورت محيطي براي كودكان و

نوجوانان در آمده است. دست اندركاران محيط زيست بيش از پيش معماران را براي آسيب رساندن به محيط طبيعي سرزنش

مي كنند، اما اين آسيب بسيار عميق تر از اين حر فهاست.

ظالمانه ويران شدند چون Hector Guimar براي مثال هنر ساختما نهاي نوبنيادي مثل ورودي مترو پاريس كار

ميراث يك معماري حسي و پيچيده بودند.من فكر مي كنم كه طرفداران بلوك هاي بتني مرده فاقد اين توانايي بودند كه به مردم

اجازه اين را بدهند كه ببينند چطور يك ساختار م يتواند احساس كسي را زنده كند.

ما انسان ها از جنبه هاي زيادي زيبايي اين دنياي بيكران هستيم. هر چيزي، گياهان، حيوانات، انسان و شيمي زمين :VP

به يك سيستم به هم پيوسته و بسيار پيچيد ه مربوط است. ما اثرات سيستم را مي بينيم. چرا كه تغيير در يك جزء تركيب شونده

مي تواند روي تمامي اين زيس تكره اثر بگذارد. معماري معاصر كه در انكار ارتباط اجزايش با انسان و فر مهاي طبيعي اصرار

مي ورزد، اساس اكولوژي را حاشا مي كند. چنين معماري اي يك سري افكار جدا كننده را كه نسبت به مفهوم واقعي يك سيستم

به هم پيوسته، غير دوستانه و خصمانه است، رواج م يدهد. به عقيده من ريشه اينكه چرا زمانه ما اين همه از يك درك اكولوژيكي

به دور است هيمن جاست.

 


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -7 روح فركتالي

بايد تكيه گاهي فلسفي براي آنچه يك ساختمان خوب يا شهر خوب را تعريف م يكند، وجود داشته باشد. استراكچر :VP

فركتال طبيعت به وضوح از مكانيسم فيزيكي اثر متقابل (فعل و انفعال) و تكامل اشياء پيروي م يكند. بنابراين ما در وضعي مشابه

مي توانيم به استراكچر روح خود پي ببريم، ناخودآگاهي جمعي "يانگ" ذاتافركتال است. اين مخزن بزرگ خاطرات اجدادي ما

بايد به متعادل ترين وجهي سازمان داده شود، نه فقط براي اينكه يك گنجايش تقريباً نامحدود را فراهم كند، بلكه همچنين با

اتصالات داخلي بسيار جريان آزاد اطلاعات را تسهيل كند. چه چيز مي تواند براي اين كار مناسب تر از يك ساختار فركتال باشد.

همچنين جالب است كه ببينيم سطح پيچيدگي استراكچر روحي ما كم كم شروع به ايفاي نقشي مهم در سلامت رواني ما

مخالف است، IQ مي كند. تحقيقات اخير در آنچه كه تحت عنوان "هوش حسي" شناخته مي شود، با درك يكپارچه از اندازه گيري

و در عوض يك ساختار روحي متعادل و قابل توافق و پيچيده را با اختيارات بسيار ارائه م يدهد. اين موضوع اكنون به شكلي معتبر

و مسئولانه براي موفقيت و شادكامي يك شخص در جامعه پيشنهاد شده است. در اينجا مي توانيم گرايشي آشكار به يك تصور

فركتالي از روان انسان ببينيم.

همه اين ايد هها به طريقي مد تها قبل توسط فرهنگ هاي شرقي پيش بيني شد هاند. براي مثال صداهاي بعضي آلات

موسيقي مثل كاسه هاي فلزي در تبت نه فقط در مراسم روحي و تشريفات مذهبي استفاده م يشدند، بلكه همچنين براي اهداف

شفابخشي هم به كار مي رفتند. اين آلات موسيقي قابليت و توانايي براي رساندن مفهوم فرعي دارند و بنابراين با يك مقياس

فركتال كه طنين بالايي دارد و بينهايت با گوش سازگار است، مطابقت مي كنند.

بدبختانه هنوز تدابير قاطعانه اي كه بين ساختمان ها و محيط شهر وجه تمايز قائل شود، انجام نشده است. ارتباط بين :NS

اين دو هم مي تواند شما را بيمار كند و هم التيام دهد. روانشناسي محيطي به تازگي شروع كرده است به اينكه به صورتي مستقل

نظم بگيرد. علاوه بر اين كساني كه م يتوانستند براي انديشيدن تدابيري در مورد خواسته حسي استراكچرها سرماي هگذاري كنند

نمي خواهند اين كار را بكنند. چون اين كار معماران را آشفته خواهد كرد. من مقالاتي دارم كه با اين بهانه كه نياز به ارائه

اطلاعات سنجشي دارد رد شد هاند. پاسخ من اين است كه هر كسي اين اثرات را حس مي كند. بنابراين آزمايشي لازم نيست.

اگرچه بهتر است آنها را براي ثبت كردن داشته باشيم.

به هر حال من معتقدم كه توضيحات ارائه شده در اين گفتگو در مورد عملكرد رشته هاي مختلف علمي از جمله :VP

رياضي، نوروفيزيولوژي، زيست شناسي تكاملي، شبكه ارتباطات عصبي، فيزيك و رياضيات (فقط براي اينكه به معدودي پديده

منظم اشاره كرده باشيم در اين مطالعات آنها را در كنار هم م يآوريم)، به نحوي بي پايان و پايدار ما را به سوي درك و تصور

ساختاري از روح بشر هداي ت مي كند. اين كار قابليت اين را دارد كه دنياي شگف تانگيز را نه فقط به طور ذاتي در وجدان و ضمير

ناخودآگاه بشر بلكه در ضمير خودآگاه وي نيز توصيف كند، و قائدتاً بايد بتواند به درك بهتر ارتباط جسم و روح كمك كند، همان

گونه كه در درك ارتباط بين روح و محيط كمك م يكند.

كه (R. Ornstein) اخيراً كتاب خيلي جالبي درباره روانشناسي تكاملي با عنوان "تكامل خودآگاهي" نوشته اورنشتين

يك نوروفيزيولوژيست برجسته است، خواندم. نويسنده به مطالعه اي در مقايسه دانشجويان [طراحي شهري] شهرهاي غربي

[امريكا] اشاره مي كند كه در مورد خطوط اصلي افقي و عمودي در زمينه طر حهايشان انجام شده است. تعداد معدود مواردي كه از

است، كه در خانه هاشان خطوطي در Cree خطوط اريب و مايل در كارشان استفاده كرده اند مربوط به گروهي نژاد سرخ پوست

تمام جهات ديده م يشود. نتيجه آزمايش نشان م يدهد كه بقيه دانشجويان نسبت به گروه سرخپوستان بينش كمتري در

بكارگيري خطوط اريب و مايل دارند. و نشان مي دهد كه سطح پيچيدگي محيط شهري تأثيري بسزا در سطح پيچيدگي روح بشر

دارد.

من نمي خواهم از روانشناسي يا حتي فلسفه براي استدلال هايم استفاده كنم. چرا كه خيلي به راحتي رد مي شوند. :NS

انسان هاي خردمند بيشماري معماري مدرنيستي را به خاطر آسيب زدن به مسكن طبيعي انسان و روح او محكوم كرده اند، كه

هنوز همگي ناديده گرفته م يشوند. تنها استدلالي كه به قدر كافي مي تواند در مقابله با نابودي محيط زيست ما (هم محيط طبيعي

و هم محيط مصنوع) قوي باشد همان است كه بر مبناي علم بلاتغيير استوار باشد.__


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -8 ميراث ناپيداي ما

امروز سرزمين هايي در جهان وجود دارند كه فضاها و ساختمان هاي قديمي و منطقي دارند. ساخته هايي مثل قطعاتي :NS

از ديوارها و تزئينات معمارانه اي كه ما به آنها مرتبط هستيم. آنها در خطر محو شدن هستند، چون مردم ارزش آنها را در تمدن

بشري نمي دانند. مردمي كه به تازگي به توانگري و ثروث رسيده اند مي خواهند ميراث خود را و هر چيزي كه را كه قديمي به نظر

مي رسد، تعويض كنند چون گذشته را برايشان تداعي مي كند. اين وضعيت (تعويض و جايگزيني) بي كم و كاست شبيه واحد پولي

است كه منسوخ شده باشد، چون هر چيزي كه از آن حكايت كند و يادآور آن باشد از بين رفته است. ما نمي توانيم هيچ پديده اي

7

را از روي عكس آن بسازيم. و نم يتوانيم شهرهايي زنده را نيز دوباره از روي عك سهايشان بنا كنيم. تجربه اين كار هم يك عمل

فيزيكي است نه يك كار بصري. بيشتر ما ايده اي براي يك ساختمان عالي يا فضاي شهري محسوس نداريم. همين كه اين

ساختمان ها و فضاها از بين بروند ما آخرين نمون هها را از دست داد هايم.

من در كاراكاس كه يك شهر مدرن است و انگار هاي از زيبايي شهري نداشته است بزرگ شد هام. هنوز به ياد دارم :VP

زماني را كه به پاريس رسيدم و از قطار پياده شدم و چه تجربه ژرف و عميقي بود. اين تجربه نه فقط بصري و روحي و رواني بود

بلكه فيزيكي هم بود، شوكي بود كه به همه وجودم وارد شد. آنقدر مرا تكان داد كه هنوز آن خاطره را به ياد دارم. يك تجربه

حسي بود كه به روشني خاطرم هست. قبل از آن هيچ تصوري از اينكه مصالح يا فضا مي تواند چنين تأثير مثبتي روي يك

شخص بگذارد نداشتم.

امروز ما يك موزه تاريخي در كاراكاس داريم كه در آن يك مدل مقيا سدار از مركز شهر آن گونه كه در اوايل اين

قرن بوده است وجود دارد. هيچ چيزي از آن امروز باقي نمانده است. اكنون كه من فضاهاي شهري و ساختما نهاي عالي را

تجربه كرده ام، مي توانم تصور كنم كه با آن ساختمان هاي قديمي، آنجا چگونه بايد بوده باشد. و وقتي از آنجا بيرون مي آيم و وارد

شهر مدرن مي شوم احساس مي كنم كه مي خواهم گريه كنم. واكنشي كه جوان ترها به اين مدل (مدرن) نشان م يدهند به همين

صورت نيست. آنها تصور م يكنند كه اين سبك جذاب و زيبا است. چون آنها هيچ گاه يك تجربه فضايي احساسي و واقعي را

نداشته اند.

دوستم الكساندر سه كتاب مهم درباره اوضاع بيست سال پيش انتشار داده است. او (زماني كه در بركلي درجه :NS

پروفسوري داشت) درباره دوران استقرار معماري در جهتي دوستانه تر و مهربان تر كه آن كيفيت هاي از دست رفته در

ساختمان هاي زمان ما را در اختيار م يگيرد، گفتگو مي كند. او انتظار داشت كه هم روي معماران در حال كار و هم معماران

آكادميك اثر بگذارد. اما روي هيچكدام اثري نداشت.

براي گروهي از معماران كه در مورد محيط كار مي كردند صحبت مي كردم. اگرچه آنها خود مرا دعوت Austin زماني در

كرده بودند و حرف هايم موفقيت آميز بود، اما خصومت خاصي را نسبت به خودم احساس كردم. شايد به اين دليل است كه از علم

براي پيش برد انحطاط محيط زيست سوء استفاده شده است. مخالفان من نتوانستند احتمال بدهند كه يك دانشمند بتواند از

طريق علمي به آنها كمك كند. آنها در اين فكر بودند كه چطور تجزيه تحليل علمي مي تواند از نقطه ديد جالب توجهي به قضيه

نگاه كند. امروز بدترين جنايت ها عليه محيط از جانب استدلال هاي شبه علمي حمايت مي شود: سوء استفاده از آمار، پلان هاي

شبكه اي انعطاف ناپذير كه از سوي برخي اختيارات براي طر حريزي پيشنهاد م يشود، تحت عنوان مطالعات مفيد، همه چيز را به

جز يك متغير ساده ناديده مي گيرد. و آن اين است كه مگااستراكچرها بر مبناي هندسه "علمي" مكعب ها استوار هستند. همه

اين ها استعمالي بيجا از مفاهيم علمي هستند. مفاهيم علمي كه ناقص فهميده شده اند. اگر كسي اين دردسر را به خود بدهد كه

اين موارد را مطالعه كند، علم سرانجامي معكوس خواهد داشت.__


  پوریا ترکفر    (1389/01/01)

 -9 خاطرات جمعي

من خوش بين تر هستم. به نظر من فوق العاده مي رسد كه ايده هاي كريستوفر السكاندر بر مبناي يك معماري :VP

اكولوژيكي تر و انساني تر از جانب كسي با يك چنين شيوه مثبتي حداقل در گروه هايي كه در جريان و مسير اصلي نيستند درك و

دريافت شده باشد. عموماً گفتگو و مدارا با ايده هاي نوآور و بدعت گذار كه به وضع حاضر مي تازند و اجازه دادن به اينكه به تنهايي

مورد قبول واقع شوند مشكل است. من معتقدم كه خاطرات جمعي دقيقاً مثل خاطرات شخصي توسط يك غريزه محافظه كار و

پيرو سنت هاي قديم كنترل مي شوند تا آنها را از عناصر "بيگانه" محافظت كند. اما در عين حال انعطاف پذير و قابل تغيير است و

به طور مشروط با جا دادن مفاد جديد و آميختن با آن رشد م يكند. علم مشخصاً نقش ميانجي را بازي مي كند. با اين وجود واضح

است كه اين جريان، عملكردي دو طرفه دارد. از يك طرف يك ايد هآل علمي وجود دارد كه جوياي حقيقت است. از طرف ديگر

علم مي تواند با مهارت دستكاري شود، همانطور كه هر ايدئولوژي ديگري را در سوء استفاده از قدرت مي توان دستكاري كرد. اين

ملاحظات، ما را به يكي از زمين ههاي اصلي گفتگويمان عقب مي برند. محرك ها در مراحل گوناگون و متعدد در آنچه ما خاطرات

جمعي مي ناميم، رخ مي دهند و چيزهايي را در مورد استراكچر آن پيشنهاد مي كنند. در اين دنياي بزرگ، خاطرات (ايده ها و

مدل ها) از درون به هم متصلند. ما مي توانيم خاطرات جمعي را با ارتباطات داخلي متعدد در سطوح بسيار متفاوت تصور كنيم. مثل

استراكچر فركتالي سيستم هاي عصبي، به عنوان يك فركتال عالي، نياكان ما در پي نيازشان به گفتگو درباره مضمون خاطراتشان

زبان هايي را كه به آن سخن مي گفتند گسترش دادند و موفق به نوشتن، چاپ، عك سها و نهايتاً ارتباط از راه دور شده اند. در اين

مراحل در هر قدم خاطرات جمعي پيچيد هتر و از درون مرتبط تر مي شوند. حالا در عصر كامپيوترهاي شخصي خاطرات جمعي

همان اينترنت است.

8

اكنون ما مي توانيم توضيحي براي اينكه چرا مردم خود به خود ساختارهايي مي سازند كه خاصيت فركتال دارند، ارائه دهيم.

همچنين از طريقي ديگر م يتوانيم ساختار فركتال دنياي بيكران را با استراكچر روح خود مرتبط بدانيم. ما از آنچه مي بينيم تأثير

مي پذيريم. محيط اطراف ما بر ما اثر مي گذارد. و شايد به اين دليل باشد كه خاطرات ما و روان ما فركتال است، چون محيط

اطراف ما فركتال است. روح بشر با ساختارهاي فركتالي ميليون ها ساله احاطه شده است. بسياري از ساختارهاي خاطرات ما از

روابط دوران باستان مي آيند. فقط همين اواخر است كه ساختارهاي غير فركتالي ما را احاطه كرد هاند.

و شما فكر م يكنيد چه اتفاقي م يافتد وقتي ما خود را در محيط غير فركتال محاط كنيم؟ :NS

در اين صورت پيوستگي فركتالي خود را گسسته م يكنيم. شروع م يكنيم به از دست دادن حمايت محيطي كه به :VP

طور نرمال از آن براي ساخت استراكچر روحي خود استفاده م يكنيم. ما در ساختارهاي غير فركتال قاطي مي كنيم و كم كم

پيكربندي خاطراتمان را از دست مي دهيم. در نتيجه به طوري متفاوت عمل خواهيم كرد. آنچه براي خاطرات ما در يك چنين

محيط جديد غير فركتالي روي خواهد داد كاملاً ناشناخته است. ساختارهاي فركتالي در طبيعت به دلخواه و تحت قرارداد ظاهر

نمي شوند. آنها معمولاً از تعدادي قانون عملكردي پيروي مي كنند، مثل بهينه ساختن تبادل منابع از طريق سطوح تماس و ارتباط.

ما به پيچيدگي در روانمان نياز داريم كه سالم باشيم. به اعتقاد من يك روح سالم آن است كه در هر وضعيت رواني كه به آن داده

شود با اختيارات متعدد، خود را نشان دهد. روح ما براي تداوم حيات خود در محيط، از درون نياز به اتصالات زيادي دارد. و اين

بيشتر به يك ساختار فركتال نزديك است تا به يك هندسه انعطا فناپذير از فر مهاي تهي.


  maryam ramezani    (1389/12/10)

متن بسیار جالبی است.ممنونم واقعا. 


  سعيد شريف زاده    (1392/02/20)

 مرسی استفاده کردم واقعا دست شما درد نکند


  esi milani    (1397/12/23)

آفرین کامل وجامع بود


اظهار نظـــــــر
 
جهت نوشتن مبحث جدید باید وارد سیستم شوید. / عضو جدید
ایـمـــیـل :
رمز عبـور :

?????? ??????? ????? ????? :
??? ???? ?? ??? 1386 ?? ??? ????? ?? ??????? ??? ??????? ?????? ????? ??? ?? ???.?? ???? ??? ??? ?? ???? ??????? ?????? ?? ????? ???? ??????? ?? ????? ????? ?? ??????????? ??? ?????? ?????? ??? ???? ???? ?? ??? ?????? ?? ???????
???? | ???? | ??? ??? | ?????? ?? | ???? ?? ?? | ?????? ???? | ??????
© ???? ???? ??? ?? ???? ????? ?? ???? ??????? ????? ?? ????.
Developed by Tryon Software Group