الف-پروژه به مثابه آرمانشهری کوچک بروی شهر قد علم می کند. شبکه ای منظم و منطقی از سازه به مثابه یک ابر، بستری برای معلق کردن شهر را فراهم می کنند و ( مانند شهرهای فضایی یونا فریدمن) سازه به مثابه ظرفی، اشیأ (یا اینبار شئ) را در بر میگیرد.
ب-شبکه سه بعدی از خرپاها که تشکیل دهنده تارو پود سازه هستند، امکان تعلیق احجام معماری درون این بستر را فراهم میکنند. گویی احجام صلب، فضای ابری و تاروپودی سازه را به تصرف در آورده و یا این احجام توسط تارو پودی به هم دوخته و در ارتفاع مستحکم شده اند تا پروژه را در وضعیتی نیمه تمام رها کنند.
ج-به مانند برج های معلق بابل که نمادی از خردی اسطوره ای هستند، شهر معلق شده نیز خاصیتی توامان کهن الگویی و آرمانشهری دارد.
مفهوم فضایی بازار که ویژگی هایی چون عرضه و نمایش، تجارت، گذراندن اوقات و همچنین گفتگو و فلسفیدن را در خود دارد به عنوان یک کهن الگو (که کارایی لازم برای بدوش کشیدن نظام فضایی پروژه را دارد)به ژن اصلی و رانه ی توسعه فضایی پروژه تبدیل شد و مورد مذاکره قرار گرفت. با این تفاوت که اینبار راسته بصورت سه بعدی در آمده و سرا ها بجای اطراف در بالا، پایین و گاهی کناره ها مستقر می شوند تا تجربه ای متفاوت از اتمسفر بازار را برای مخاطب خود بازنمایی کند. تصویری که توامان آشنا و غریبه است. حسی به مانند تجربه خواب در بیداری.دژاوو.