مشکی،سفید،قرمز،نرر .مثل همیشه رنگهای جالب و هیجان انگیز
مرسی از انتقال انرژی....
ویترین نمای جانبی ایده جالبیه برای این عملکرد، ایکاش امتداد این حرکت را در جاهای دیگر هم می دیدیم ،مثلا امتداد ان با حرکت در سقف تبدیل به میز پیشخوان می شد ،البته این صرفا یک نظر است و ایده طراح مقدم بر هر نظری!
ـ نسخه انگلیسی کتاب "شاکله های معماری مدرن" کریستین نوربرگ ـ شولتز با تصویری از "کمپزیسین فضایی" (1920) تئو ون دُئِـــسبـِــرگ اغاز می شود، نگارنده بلافاصله با ترکیب هم زمانی و تعدد زاویه نگاه چند جنبه ایی بودن شی را تحت شمول یک انگاره ایی شدن کوبیستی صورت بندی می کند تا بتواند محملی بیافریند بر تبلور انتزاع و بی نقشی. بـرُنو ِزوی نیز در "چگونه به معماری بنگریم" ، زمان قدم های انسان؛ بعد چهارم را عامل درک اثر می خواند، اما پیش از این تبیین تاریخی تولید پرسپکتیوهای متفاوت را منوط به ازادی چرخش به دور شی، ترکیب برش های مختلف از شی، از زوایای مختلف و تشکیل انگاره یی کامل از شی در همان زمان می داند، او علاوه بر این شروط ارگان درونی هر شی را نیز مهم می خواند و به جعبه ایی اشاره می کند که به صورت سطوحی درامده است و دیوارهایش از یک دیگر باز شده اند، رد این بازشــــــــــــــــدگی را شولتز در تابلوی"قصری در ساعت چهار صبح" اثر البرتو جاکومتی پی می گیرد؛ قطعات چوبی باریک و معرف فضایی متمایز، فضایی واجد تعدادی صفحات افقی و عمودی که درون اسکلتی خطی قرار دارند و اشکالی نامنتـــظر هم چون ستون فقراتی معلق ـ به حرکت زیگزاگی پشت بدنه اصلی اثر دقت کنید. مواجه تی.تی با این فهم از پرسپکتیو غامض و ناقص است، فقدان توده هم بستهِ غیر سطحیِ اندامین به موازات تفوق سطوح و خطوط غیر ارگانیک بر قالب اثر حدوث شی مد نظر انگاره پیش امده را به حالت تعلیق دراورده است و به تبع ان تدوین پرسپکتیوهای متفاوت را مغشوش ساخته، قاب معلق برِ خیابان هم کمکی به حل و فصل این بحران معنایی نمی کند، صفحه بر صفحه چینیِ اثر نیز بیشتر به کار تعامل میان افقیت و عمودیت می اید تا بسط سیلان فضایی، که در این اثر فضا به سبب نبود شی ممتد منقسم بر خلاف وعده اثر بر سیاقی شِـــکـَــن شـــــِـکــَـــن جهت مند شده است، اگر چه همین بارزه به اثر کمک می کند تا ضمن تقویت مرزهای خود از مرزهای خود بگذرد و تحت گذری نابسنده به ان سوی خود رسوخ کند ـ رفلکشن نواره مارپیچ و قاب قرمز پر و خالی راه پله هم چون توده هایی اویزان در خلا ان سوی نمای شیشه ایی در اسلاید شماره سه ـ از این منظر اثر را می توان یک الگوی موقر کلاسیک اموزشی دانست و گزاره هایی که اثر را به شیطنتِ امیز بودن نابالغانه متهم می کنند غیرمنصفانه قلمداد کرد.
ـ تی.تی در مواجه با مقیاس نیز دچار خلط معنایی و نوعی دوالیته است فرصت تجربه کردن و سیالیت محتاج کشند افقی و عمودی حجم و پرداخت درونی پر اب و تاب تری است حال ان که فانتزی متصلب حاکم بر تکه دیواره های ناتمام و ایده غالب محاسباتی اثر به همراه صنعتی مابی انتزاعی ان و تهی بودگی اثر از متریال در کنار اکسپرسیون ناشی از غلبه خطوط طراحانه بر حجم و توده، همگی تداعی کننده فقدان توازن میان ایده طرح و مقیاس اعمال طرح می باشند. جدا از این بنا بی نهایت زمان مدار است و پردازش نور در ان بنایی شبانه را مجسم می سازد که شدیدا راحت با سنجه زمان عجین می شود و علی رغم ان که مُـــنـُـــمـِـــنتال نیست درخشندگی شبانه اش نسبت به پیرامون، ان را تبدیل به نشانه ای محدود برای هر ره گذر اشنا یا نااشنا با بافت پیرامونی خواهد ساخت.
ـ به جد بر این عقیده ام که پرداخت درونی برخی عناصر شاخص اثر در مواجه با عمل کردشان ، صرفا، در راستای فهم سترون طراح از زیبایی شناسی قابل تبیین است، استفاده از عناصر با معنا و متکی به حقیقتی هم چون خط زیگزاگِ نما برای قرار دادن البسه ان هم در هم تابی با تصلب خطوط راست گوشه، شدیدا، قابل دفاع خواهد بود اما گره گونگی و تاخوردگی به ذات البسه به هیچ وجه قابلیت ترکیب با این سطوح و خطوط راست معذب را نخواهد داشت.معلق بودن دو قاب غالب بر گستره محدود اثر در کنار اویزان بودن البسه ـ ان گونه که در اسلاید شماره چهار دیده می شود ـ رخت اویزیِ دقیق پرداخت شده بدنه اثر را تصویر می کند اما هرگز چینه ی حاکم بر البسه را حمل نخواهد کرد، مبتنی بر این ره یافت تعامل ایده، کارکرد، درک از کاربری اثر و شمول زیبایی شناسانه اش گره عمیقی را تصویر می کند که جدا از وجوه ،شدیدا، محقش شاید نتوان به سادگی گشودش، پوشِ قرمز پر و خالی چسبیده بر پلکان نیز حتی اگر در تعامل فرمال با نواره مارپیچ نما باشد ادامه ایست بعضا محق بر همین روند.
ـ اثر علی رغم ان که در وجه تجاری اش دقیقا متکی بر تمایز، تفکیک های و علقه های جنسی و جنسیتی حادث شده و ،احتمالا، مبتنی بر همین گزاره ها هم به حیات اقتصادی خود ادامه خواهد داد، نسبت به جنسیت خنثی عمل می کند، اگر شعبه جدید نـِـــیل بَرِت در محله مینامی ـ ائویامای توکیو ـ که توسط زاها حدید طراحی شده است ـ را مثالی موجه از تفکیک طبقات به طبقه متشکل از فرم های دینامیک نرینه برای مردان و کانتورلاین های سیال برای زنان بدانیم، ارزیابی طراحی تی.تی مبتنی بر متغیر جنسیت بی حاصل و فاقد نتیجه موجه خواهد بود.
ـ زمانی که تراویس قهرمان "راننده تاکسیِ" مارتین اسکورسیزی در حال خرید سلاحی است برای پاک کردن شهر، بروکلین در قاب پنجره همچون هدفی اماده تداعی می شود، پنجره معلق و بی دیوارِ تی.تی دقیقا رو به روی همین انگاره ایستاده است، تی.تی هیچ کس را هدف نگرفته است و عاری از جهت گیری و منظوری در فضای شهر تنفس می کند، تی.تیِ امیرحسین اشعری علی رغم داغی سرخ بدنه داخلی اش به واسطه ان شفافیت شجاعانه بدنه بیرونی گامی ان سوی راز الودگی و معماواریِ اثار ترنسپرنتی مانند خانه شیشه ایی فیلیپ جنسن بر می دارد، همه ی ان هایی که وارد تی.تی می شوند، حتی وقتی در ان اتاق پروِ زیر راه پله محبوس اند، مطمئن هستند از همان ورودی بی تکلفی که داخل شده اند خارج خواهند شد، تی.تی بی محابا و تــــــــــــــعمدا امن، سرراست، واضح و پاسخ گوست.
Nice job! Bonne chance
مرسی از همه دوستان که با نظرات با ارزشتان مرا یاری می کنید.
آرش جان مرسی از نوشته بسیار جذاب و هیجان انگیزی که برای من گذاشتی .
زیبایی در عین سادگی!..