هر بارکه در فضايي قرارگرفتم وجودم را
چيزي پرکرد. احساسي که فراتر از جمع زدن
حواس لامسه است. معماري از اين جهت متمايز از ساير هنرهاست چراکه شما را در برميگيرد
در حالي که به زحمت ميتوان تابلويي نقاشي کرد که کسي را در خود فروبرد.هنگامي که شما احاطه شدهايد، به اجزا
دقيق ميشويد، آنها را مطالعه ميکنيد و روابط را کشف ميکنيد، اين دوگانگي ذهني
در برخورد با معماري واقعيتي محيطي و محاطي دارد. شکلي از احساس و ادراک توأمان که
در تقابل ذهن و موضوع به دست ميآيد، من از آنها به فرم و فضا ياد ميکنم. فرم در
مرحله اجزا که ميتوان بر آن اشراف داشت و آن را تجزيه کرد و فضا به عنوان کليتي
که ما را در برميگيرد. با اين تعريف هر تحليلي از فرم مشروط به شرايطي است که فضا
براي ذهن تحليلگر ايجاد ميکند و اين شرايط در نتيجه کنار هم قرارگرفتن فرمها
بدست ميآيد، يک رابطه ديالکتيک است که بصورت مشخص نميتوان مرزي براي آن فرض کرد.
معماري در مسير اين ارتباط شکل ميگيرد. فرايندي است که در طول زمان پيش ميرود
بدون آنکه يکباره متولد شود. اين فرايند تأثير ميگذارد. مانند يک فرايند فيزيکي
نتيجه دارد و نتيجهاش براي همه يکسان است. اينجا ما از حوزه بحث داوري
ذوقي خارج ميشويم. داوري ذوقي در مورد استتيک حرف ميزند، اما اينجا صحبت از
تأثير و نتيجه است. به قول کانت داوري در مورد زيبايي بايد فارغ از هرگونه سود
و منفعت باشد. اما معماري بدون فايده چگونه معماري است؟ پس به دو عنصر فرم و
فضا بايد اصل سود و فايده را نيز افزود.بنابراين کار ما با خلق احساس آغاز ميشود.
چه آنهايي که تجربه کردهايم (الهام) و چه آنهايي که هنوز تجربه نکردهايم (تخيل)
و از اين گذر به ادراک ميرسيم. مشاهدهاي که به مکاشفه منجر ميشود و هرکشفي
سرآغاز خلقتي نو و بديع است. من اينگونه تصور ميکنم که ما هر بار واقعيتي را
بارور ميکنيم تا حقيقتي ديگر از دل آن زاده شود. طبيعت نيز همينگونه متولد ميشود.
پس آن نتيجه که براي همه يکسان است، چيزي جز حقيقت نيست.
کار ما نيست
شناسايي راز گل سرخ...
کار ما شايد اين است که ميان گل نيلوفر
و قرن پي آواز حقيقت بدويم. "سهراب
سپهري"
طراحي
مجموعههاي مسکوني نظير اين، که در واقع نوعي طراحي شهري در مقياس کوچک به حساب ميآيد،
چندي است که کارفرمايان و مهندسين مشاور را به سمت بهينهسازي ساختمان سوق داده
است چرا که در چنين سيستمهايي استفاده از فضاهاي مشترک براي ساماندهي نيروهاي
طبيعت و دستيافتن به فضاهاي خصوصي مناسب در قالب « معماري مجموعه» راه مناسبي به
نظر ميرسد. در روشهاي کلاسيک تصميمگيري در مورد مکانيابي و جهتيابي ساختمانهاي
مجموعه، اولين مرحله طراحي چنين پروژههايي است.اما با نگاهي به شرايط خاص اين مجموعه
ميتوان دريافت که زمين پرشيب (حدود 34 درجه) و قرارگرفتن آن به سمت شمال (پشت به
جهت تابش خورشيد) در اين منطقه برفگير در جهتدهي ساختمانها ايجاد اشکال مينمايد.
از اين رو پس از انجام مطالعات مکانيک خاک و شناسايي محلهاي صخرهاي و نيز بدست
آوردن توپوگرافي سنگ بستر، آن را به توپوگرافي سطح زمين منطبق کرده و مکانهاي
مناسب جهت احداث بنا مشخص گرديد. در ضمن اين عمليات، 14 گمانه در زمين حفر شد که
از بعضي از آنها براي جمعآوري آبهاي سطحي در پروژه استفاده خواهد شد. در مرحله
بعد از مناطق مناسب ساختمان به کمک تصويربرداري Panoramic تصاوير سهبعدي تهيه شد تا در انتخاب
ديدهاي مناسب براي هر واحد از آنها استفاده شود. با انطباق اين تصاوير و مدل سهبعدي
زمين که از نقشههاي توپوگرافي بدست آمد، ديدهاي مناسب علامتگذاري شد و سپس در
مقاطع، ارتفاع تراز سقف و کف به گونهاي تنظيم شد تا هيچکدام از ساختمانها جلو
ديد ديگري را نگيرد.در اين روش از تراسبندي سطوح شيبدار
زمين و تسطيح بيش از حد آن پرهيز شده است تا شکل و الگوي طبيعي و صخرهمانند دامنه
کوه از بين نرفته، تداوم آن در زمينهاي اطراف حس شود. قرار گرفتن اين ايده در
عمل، ظاهري روستايي به کل مجموعه داد چرا که هر واحد در موقعيت خود، بنا به شرايط
(وزش باد - ديد و نور خورشيد) جهتگيري کرده و در اين حال بستر زمين ناهموار باقي
ماند و مسيرهاي پلکاني و پرپيچ و خم مابين خانهها، کوچههاي پرشيب در روستاهاي
کوهستاني را به ياد ميآورد.پس از شکل گرفتن الگوي درشتدانه يعني
موقعيت تودهها و نحوه ارتباط آنها بايکديگر و
سرحدات زمين و انتخاب محلهاي مناسب براي وروديها (يکي در قسمت پايين سايت
و دو تا در ضلع شمالي) نوبت به طراحي ريزدانهها يعني واحدهاي مسکوني، فضاهاي
مشترک و پارکينگها رسيد. در مبحث طراحي واحدهاي مسکوني فاکتورهاي اقتصادي و محيط
زيستي نقش اساسي داشتند. بنا به پيشنهاد مشاور در طرح از دو تيپ مختلف استفاده شد.
علت اين پيشنهاد در چند مورد قابل طرح ميباشد. تفاوت بيش از اين در ساختمانهاي
مجموعه ظاهر آن را از حالت يکپارچه و متمرکز خارج کرده و نيز از نظر اقتصادي فشار
زيادي به پروژه تحميل ميکند. در عين حال يکساني همه واحدها سبب يکنواختي و تضاد
بين الگوي ساختار درشتدانه و ريزدانه ميشود. همچنين از لحاظ اقتصادي در زمان
فروش يا واگذاري ساختمانها به سليقه و نيازهاي متقاضيان جواب کاملا محدودي داده ميشود.بدينسان دو گروه ساختمان طراحي شد که
متناسب با موقعيت قرارگيري، شکل و فرم خاص خود را پيدا کرد.عناصر ريزدانه در اثر ساماندهي فضاهاي
روز و شب، عملکردهاي انفرادي و اجتماعي در يک کالبد به هم پيوسته شکل گرفتند. در
اين روش بجاي تأکيد بر اجزاي ساختمان و پرداختن به سطوح، با کمک نرمافزارهاي مدل
سازي پيشرفته در محيط واقعي پروژه، احجام مورد توجه قرار گرفتند.هرکدام از واحدها (A و B) در شرايط جداگانهاي پردازش شدند
چرا که يکي از آنها براي زندگي در دو سطح (Levels) و ديگري براي تجربه زندگي در دو بخش (Divisions) طراحي شد. در واحد (A) فضاي روز که نياز به نور بيشتر و
ميدان ديد وسيع داشت در طبقه بالا و فضاي شب که نياز به آرامش و ميدان ديد
محدودتري داشت در طبقه پايين قرار گرفت. راه پله به عنوان يک عضو مياني در عين حال
نقش ورودي را ايفا ميکند. در واحد (B) که مطابق خطوط تراز زمين از وسط شکسته است، تقسيمبندي فضايي از
الگوي زندگي تقليد ميکند و اين بار به شکل فضاي عمومي و فضاي اختصاصي نمود پيدا
ميکند. در اين حالت هم راه پله در فضاي ورودي قرار دارد که در دو بخش امتداد پيدا
ميکند.تفاوت اساسي بين اين دو گونه در زماني
آشکار ميشود که واحد (B) تغيير جهت پيدا
ميکند و دو حالت مختلف از فضاي عمومي يا اختصاصي در اختيار ميگذارد. بدين ترتيب
به عنوان يک انتخابگر، شما هر نوع آرايشي مناسب از فضاي داخلي که در ذهن روي اين
زمين تصور کنيد در يکي از واحدها خواهيد يافت.فرم ساختمان نيز در تعامل با سيستم
سازهاي و شرايط ساخت و ساز در اين منطقه بنابر اصل زيباييشناسانهاي خاصي شکل
گرفت که آن را در امتداد ساير طرحهاي معمار و در قالب يک زبان معماري مشترک قرار
ميدهد.از مهمترين اصول پرهيز از تکثر در
اجزاي بصري ساختمان است. اين سادهانديشي در اصل پيچيدگيهاي عملکردي را در خود حل
ميکند. نمونه آن در فضاهاي داخلي به شکل ديوارهاي بتني پرداخت نشده و سطوح چوبي
ممتد ديده ميشود که در تمام کنجها از جزييات يکساني پيروي ميکنند.در عناصر ساختاري نيز فرايند طراحي در
راستاي رسيدن به اصول ساده باربري ساختمانها در شيب پيش رفته است. در نتيجه سازه
به صورت ترکيب يک ديواره حائل در پشت و يک ديافراگم در جلو (شبکهاي از ستونهاي به
هم پيوسته در بالا و پايين) درآمده است.براي پرهيز از عمليات خاکبرداري سنگين
و نيز جلوگيري از بيرون زدگي بيش از حد ساختمانها از درون دامنه شيب، عرض اين سازه
5 متر در نظرگرفته شده که فاصله متعادلي به نظر ميرسد.نکته قابل ذکر اين است که اجراي اين
سازه در کنار عمليات تثبيت خاک در قالب يک سيستم ساختماني منسجم شکل گرفته است
بدين ترتيب که ابتدا ديوارههاي حائل در محلهاي خود اجرا شده تا خاک در شيبهاي
تند تثبيت شود، همچنين پس از ترازيابي سطوح پيريزي تعيين گرديده و ستونهاي مورد
نظر در محل خود قرار ميگيرند.بايد توجه داشت به دليل محدوديت زمان
کاري در منطقه شمشک (6 ماه از سال)، اين سيستم سازهاي به کمک پانلهاي پيشساخته
بتني طراحي شده تا در کارخانه ساخته و بعد از حمل در محل نصب شود.