او حتی لحظه ای شبیه نقش هایی که از دیکتاتورهای خون خوار آمریکای لاتین در سینمای هالیوود عرضه می شود، نبود. آرام و شمرده و با صدایی لطیف حرف می زد، عمیقاً مذهبی ولاغر و بی دست و پا به نظر می رسید. صورت لاغرش با سبیل هایی آویزان و نامتجانس ازهر دو طرف، هیبتی شبیه شیر دریایی به او می داد و افسران ارتش میان خودشان او را با نام مستعار پلنگ صورتی خطاب می کردند. یکباره اهمیت پیدا کرد و نامش در رسانه ها و مطبوعات بارها شنیده شد. دقیقا پس از اینکه دولت منتخب دموکراتیک آرژانتین در سال 1976 حذف شد، ویدلا با کودتای نظامی روی کار آمد. ژنرال خورخه رافائل ویدلا رئیس دولتی نظامی شد و هفت سال تمام ترورهای وحشیانه و وحشت بر آرژانتین سایه انداخت. آن چنان که از آمارها برمی آید، بیش از بیست هزار آرژانتینی قربانی این ترورها شد و به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند، توماس الوی مارتینر، رمان نویس آرژانتینی یک بار نوشت:" ویدلا از آن هایی است که معتقدند شیطان چیز عجیبی نیست و خیلی آسان می تواند در جسم آدمی حلول کند."
اما پشت این صورتک نجیب و آقامنشانه، مسموم ترین ذهن انسانی نشسته است. مردی با ایده های شنیع آدم کشی که هزاران نفر ازجوانان و انقلابیون آرژانتینی را در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به کام مرگ کشاند. آن ها ناپدید شدند تا به قول ژنرال ویدلا، آرژانتین ازدست کمونیسم بی خدا رهایی پیدا کند و در این دام نیفتد. ویدلا یک بار در دیدار با گروهی از روزنامه نگاران انگلیسی گفته بود:" آرژانتین در طول تاریخ ارزش های مسیحیت را پاس داشته است. تروریسم اکنون نه تنها با کشتن، با اسلحه و بمب گذاری تعریف می شود، بلکه حتی با گسترش ایده هایی خلاف ما سعی می کند ترورهایش را گسترش بدهد."
ویدلا عقیده داشت که ارزش های غربی و مسیحی شدن آرژانتینی را حتی ریاضیات جدید هم تهدید میکند و به همین سبب این درس " توطئه گرانه" از برنامه درسی مدارس حذف شد. او حتی پخش و نمایش شخصیت عمو اسکروچ درکارتون دانل داک را هم در تلویزیون ممنوع کرد؛ زیرا از نظر او این " ثروتمندترین اردک دنیا" همچون تمسخر مکارانه ی سرمایه داری و به سود گرایش های کمونیستی است. با این همه در میان بازهای شکاری که در دولت نظامی بودند، هنوز ویدلا یک کبوتر به حساب می آمد. حکومت آرژانتین در آن برهه، در دست ژنرال های خون خوارتری همچون لیبرسیو سنت ژان بود. او درسال 1977، به هم قطارانش اعلام کرد: " اول براندازها را از بین می بریم، بعد همدستان آن ها را خواهیم کشت، سپس حامیانشان را و در ادامه بی توجه ها را و در آخر هم ترسوها را از سر راهمان برمی داریم."
رابرت کاکس، روزنامه نگار بریتانیایی، در سال 1970 قبل از اینکه مجبور به ترک آرژانتین بشود، زیرا گزارش های شجاعانه ای درباره نقض حقوق بشر و جنایات دولت ویدلا نوشته بود، با ویدلا دیداری داشت. ژنرال با آن صدای مظلوم و پایینش در آن دیدار، ازعقب نگهداشتن مردانی شیطان صفت و خون خوار از صندلی ریاست کشور، برای روزنامه نگار انگلیسی گفته بود. سال گذشته رابرت کاکس در روزنامه بوینس آیرس هرالد درباره آن دیدار نوشت:" او به من گفت خیلی دوست دارد به خانه برود؛ اما می ترسد اگر دفترش را ترک کند؛ جای او را ژنرالی بگیرد که آرژانتین را یک پارچه غرق خون کند." زیر لوای حکومت ویدلای مهربان، بیش از بیست هزار نفر برای همیشه لقب " ناپدیدشدگان" را گرفتند. خوف آورتر از همه این بود که ارتش تصمیم گرفت زنان باردار مخالف را اسیرنگه دارد تا فرزندشان به دنیا بیاید و پس از آن، مادران را به قتل برساند و نوزاد را به خانواده نظامیان بسپرد تا با ارزش های غربی و مسیحی بزرگش کنند. این طور که از اسناد برمی آید، ایده این طرح را ویدلا داده بود.
کاکس برای مدتی در اثر چند ملاقاتی که با ویدلا داشت، معتقد شده بود که ژنرال، جدا شاهین های خون خوار ارتش را تحت کنترل دارد. اما بعد از شهادت هایی که علیه ویدلا در دادگاه مطرح شد، درباره دستورهایی که او در پنجاه سال گذشته داده بود و کودکانی که از خانواده ها جدا کرده بود، انگار منفجر شد و نوشت: " چطور یک انسان می تواند در کمال خونسردی، دستور بدهد که زنان حامله باید اجازه داشته باشند فرزندشان را به دنیا بیاورند و بعد کشته شوند، و بعد، خیلی معمولی، خون آن ها ریخته شود و بعد، جسد عریان و بی جانشان را با هواپیمای نظامی به بالای آب های سرد اقیانوس اطلس ببرند و از آنجا رهایشان کنند در قعر آب؟ "
ویدلا تا مارس 1981 بر مسند قدرت باقی ماند؛ وقتی که او با عنوان فرمانده کل قوای ارتش بازنشسته شد. جانشین او ژنرال لئوپولاو گالیتری، در پی یک افتضاح اقتصادی و ایجادتورم بی سابقه در کشور، تصمیم گرفت برای به دست آوردن دوباره جزایر فالکلند، به جنگ بریتانیا برود. جنگ برای آرژانتین بی نتیجه بود. مارگارت تاچر تصمیم گرفت ناوگان سلطنتی نیروی دریایی بریتانیا را راهی این ناحیه کند و نیروهای ارتش آرژانتین را رسما از این جزیره بیرون بریزد. اما سقوط دیکتاتوری در آرژانتین تا سال 1983 طول کشید؛ سالی که مردم آرژانتین طعم دوباره دمکراسی را چشیدند.
مرگ ویدلا درحالی رخ داد، که هنوز بسیاری از سوال ها بی پاسخ مانده است. به ویژه به این سبب که او در دادگاه از دادن جزئیات جنایت های دوران دیکتاتوری خودش سرباز زد. نوراکورتیناس، پدر کارلوس کورتیناس، یکی از ناپدید شدگان سال 1977 می گوید:" من مرگ ویدلا را جشن نمی گیرم؛ چون آن ها می میرند و رازهای مهم جنایت های تاریخی شان را با خودشان به گور می برند." مادران ناپدید شدگانی همچون کورتیناس، چهاردهه است برای دست یابی به حقیقت و عدالت تلاش می کنند.
ویدلا بلافاصله بعد از آنکه دموکراسی به آرژانتین بازگشت؛ در کنار دیگر رهبران ارتش در دوران دیکتاتوری، محاکمه شد. اما در سال 1990، عفو عمومی شامل حالش شد. دادگاه در سال 2007 این عفو را مغایر با قانون اساسی دانست و لغو کرد و ویدلا به زندان بازگشت. به سلولی درزندان ماکوس پاز، جایی که هفدهم ماه می، در آنجا، به مرگ طبیعی درگذشت.