معماری بایستی به نیازهای ما پاسخ گوید؛ چه به عنوان موضوع هنری و چه
عملکردی؛ نیازهایی چون زیستن، امنیّت، آسایش و تعداد بی شماری از نیازهای
دیگر بشری. خلاء موجود در روند طرّاحی های معماری امروز نتیجه ی تبعیّت از
فرهنگ بصر محور حاکم می باشد. به دلیل غالب بودن حسّ بینایی بر دیگر حوّاس،
توجه طرّاحان نیز اغلب به طرّاحی بصری می باشد. غافل از آنکه عدّه ای از
افراد اجتماع، از درک کیفیّت های بصری ناتوان اند. طرح های معماری که فاقد
توجه به تمامی حوّاس مخاطب انسانی خود است و انسان را به عنوان مخاطبی تک
حسّی شناخته است، توجه خود را تنها معطوف به حس بینایی و بصری انسان نموده
است. طرح هایی که بر پایه ی حوّاس غیر بصری و عناصر و عواملی موثّر بر
معماری و منظر، شکل می گیرند، همه ی مردم شهر (شامل افراد کم توان حسّی: از
جمله قشر نابینا، کم بینا) را مخاطب قرار می دهند و با تأثیرگذاری بر همه ی
حوّاس انسان، و به وسیله ی ادراک حسّی ۵گانه، تصویرهای ذهنی شفّاف از
فضاها ایجاد می کنند و در نهایت منجر به درک فضا آن گونه که شایسته است، می
شود.
در این میان، به نظر می رسد شهر تبریز، به عنوان یکی از کلانشهر های
کشور، و با جمعیت ۲۰ هزار نفر نابینا و کم بینا، با کمبود مطالعات و پژوهش
های مرتبط و نیز فضاهایی با طرّاحی معماری مناسب برای حضور قشر کم توان حسی
می باشد. لذا در این طرح، با هدف دستیابی به راهکارهای طراحی و جزئیات، به
مطالعه ی ادراک حسی (شامل ادراک بصری و غیر بصری)، حواس انسان، معماری
چندحسی، افراد کم توان حسی و نابینایان و عوامل تأثیرگذار می پردازد.
درنهایت گذر مقصودیه ی تبریز برای به محک کشیدن این مفاهیم انتخاب شد.
آنچه در ابتدای طراحی به آن توجه شد، طراحی کانون فرهنگی ای بود که در
آن به مفهوم معماری حواس اشاره شده باشد. در درجه ی دوم بستر طراحی و توجه
به آن بود که از اهمیت بالایی برخوردار بود. به این منظور به جای اینکه
ساختمانی طراحی شود که بر بستر سایت قد علم کرده و ارتفاع بگیرد، تصمیم بر
این شد تا متواضعانه طرح در دل زمین قرار بگیرد. این کار به صورت هم زمان
برآورنده ی سه هدف اصلی بود:
• اول: به دلیل اقلیم سرد شهر تبریز، قرارگیری ساختمان در دل زمین، می
تواند در انرژی مصرفی در زمستان برای ساختمان کاهش چشم گیری را باعث شود.
• دوم: تأثیرگذاری همسایگی ها و بستر طرح بر روند طراحی با محوریت
تأثیرگذاری مفهومی و کیفی بوده است؛ بدین معنی که به جای اینکه خط و خطوط
اصلی طرح معماری و یا زاویه های از محورهای اصلی تبعیت کنند و یا ایده های
غیرملموس دیگر، تصمیم بر آن شد تا طرح با قرار گیری در دل زمین به بناهای
تاریخی باکیفیت حسی احترام گزارده و خود را برای حضور مردم و فعالیت های
جمعی در اختیار مردم قرار دهد. چرا که یکی از اهداف اصلی این طرح فراهم
کردن امکان حضور تمام اقشار جامعه از جمله نابینایان و کم بینایان در
اجتماع است.
• و مهم تر این که این حرکت همراه با ایده ی دیگری بود: تسلط بینایی بر
معماری امروز و نبود کیفیت های حسی مربوط به ۴ حس دیگر انسان در فضاهای
معماری امروز ما. بنابراین ۵ دایره بر سایت طراحی جانمایی شدند، هر یک
نمادی از حواس ۵ گانه ی انسان: ۴ دایره از دل زمین کنده شده و دایره ی نماد
بینایی به طور شاخص روی زمین قرار گرفت (۴ دایره ی خلاء نمادی از نبود
کیفیت های حسی ۴ گانه ی شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی و در عوض ۱ دایره ی
مثبت روی زمین که نمادی از حس بینایی مسلط بر معماری امروز ما). در واقع
کانون فرهنگی حاصل جمعی است از ۵ کانون بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و
چشایی.
ایده ی دیگر برای توجه به سایت طراحی، بار دیگر نشأت گرفته از کیفیت ها و
روابط مردم بود. به این گونه که تمام مسیرهای ورودی به سایت طراحی در طراحی
به صورت مستقیم تأثیر گذاشته؛ نه تنها این مسیرها از بین نرفته اند بلکه
با طراحی هماهنگ با بستر این مسیرها برای افرادی که از این مسیرها وارد می
شوند، تقویت شده است.