*مساله اصلی طراحی:
بازگشت به آینده, کشف فضاهای گمشده که تا کنون در خاطراتمان به دنبال آنها بودیم و بازگشت به حیاتی از جنس گذشته و هم سو با آینده.
ایجاد خانه هایی اینبار بر خلاف جهت حرکت و توسعه شهرها.
مجتمع هایی کم ارتفاع اما گسترده بر روی زمین.
حیاط خانه هایی که در جهت ایجاد دوباره حیات به همان قوت گذشته و هم سو با آینده ای که از گذشته ی ماست شکل گرفته اند.
حیاط هایی برای سرسبزی ,حیاط هایی برای همسایگی و حیاط هایی برای حیات ما.
مواجهه ما با مساله مجتمع مسکونی نقدی بود بر کیفیت های فضایی پایین سایر مجتمع های مسکونی .
مجموعه ای از قطعه های اینفیل که فضاها و جداره هایی کاملا یکنواخت و بدون تنوع ,کیفیت و هویت دارند.
ساختمان سازی هایی که معنای خانه را نمیدهند ,محله هایی که معنای محله را نمیدهند و شهر هایی که فقط در حال پر شدند.
*مساله های ایجاد شده و دغدغه های شخصی که بعد از سعی در پاسخ دادن به مساله اصلی به طراحی اضافه شدند :
اساس بر حفر فضایی بود خالی در دل تودههای شهری.
فضایی برای تنفس، تنفسی نه فقط برای ما بلکه برای شهر.
در ابتدا که با همجواری کاربریهای تجاری و مسکونی مواجه شدیم یکنواختی نوع برخورد با این مسئله آزار دهنده بود.
فاصله ای که با قانونی نانوشته بین فضای تجاری و مسکونی قرار میگرفت و این جدایی مرزی به ضخامت یک دیوار بود و به عمق یک دنیا.
تصمیم بر آن گرفتیم تا با ادغام فضاهای تجاری و مسکونی و کنکاش در دل این کالبد ظاهرا نامتجانس به فضاهایی همگون و پویا دست یابیم.
در ابتدا به ناچار برای نورگیری فضاها به ویدهای عمودی پناه بردیم ولی با گذشت زمان و کشف ظرفیتهای آن، ایده اصلی را بر این ویدها استوار کردیم. پناهگاه ما به مرور زمان وجوه مختلف خود را نمایان میکرد و ما را شگف زده.
رشد و انشعاب این ویدها فضاهایی را ایجاد میکرد که میتوانست بازنمودی باشد از حیاطهای خانههای سنتی مان.
تلاش برای حس و تجربهی آرامش، تلاش برای کشف فضاهای گمشده، تلاشی برای حیات در دل حیاطهای عمودی و خرده فضاهایی دنج که در تمامی روند طراحی لحظهای از آن غافل نشدیم و عطش رسیدن به تجارب زیستهی گذشته، ناخودآگاهمان را درگیر کرده بود.
بار دیگر این تجارب را مرور کردیم، خانههایی با فضاهای متنوع و پیچیده و در عین حال ساده و قابل درک، گردآمده به دور حیاطی میانی و سامان گرفته به وسیلهی آن، ولی اینبار این ذهن کنجکاو و مشتاق ما بود که با حل روابط پیچیده و معضلات عملکردی و اقتصادی به دنبال رسیدن به خلوص فضایی و فهم درست مسئله بود.
مسئله درک و خوانش فضا، چیزی جز درک بصری آن است، گاهی پیچیدهترین فضاها به سادگی هرچه تمامتر در کنار یکدیگر قرار میگیرند و نقش خود را ایفا میکنند، گاهی نیز با دیدن یک اثر مبهوت سیمای آن میگردیم و به محض ورود به آن با فضاهایی خام و بدون کیفیت مواجه میگردیم که ناشی از رها شدن معماری به دست معمار بوده است. سعی ما در تولید فضا گهگاه دچار تولید احجام متنوع میگردید، نوع نگاه ما به فرآیند طراحی و لذت کاوش در دل موضوع به مراتب فراتر از محصول نهایی و اهمیت آن بود، محصولی که برای درک درست نیاز به خوانشی درست از مسیر طی شده در روند طراحی خود دارد.