معماران معاصر ایران, اتووود - بزرگترین سایت معماری
ثبت نام عضو جدید ایمیل آدرس: رمز عبور : رمز عبور را فراموش کردم

به جامعترین سامانه ارتباطی و اطلاع رسانی معماران معاصر ایران خوش آمدید خانه |  ثبت نام |  تماس با ما |  درباره ما |  قوانین سایت |  راهنما




جدیـــــد ترین مقــــــالات
    دیوید هاروی و شهر در قامت فهمی انسانْ تولید
    پهنه ی معلق تهران؛ شاه عبدالعظیم یا شهر ری
    دیوید هاروی و شهرســــــــــــــــــــــــــــــــــازی آلترناتیو
    هنر گفت و گو ـ جان بریسندن و اد لوییس با دیوید هاروی
مقالات برتر از دید تحریریه
    دیوید هاروی و شهر در قامت فهمی انسانْ تولید
    پهنه ی معلق تهران؛ شاه عبدالعظیم یا شهر ری
    دیوید هاروی و شهرســــــــــــــــــــــــــــــــــازی آلترناتیو
    هنر گفت و گو ـ جان بریسندن و اد لوییس با دیوید هاروی
معـــروف ترین مقــــالات
    تکه های ساده ـ رنگ در معماری به قلم پوریا ترکفر
    سانا؛ گامی فراتر از معماری سبز به قلم علیرضا امتیاز "مدیر اتووود"
    انرژی خورشیدی در ایران به قلم م معيت
    تعريف معماری به قلم علی باقرزاده
فعالتـــرین نویسندگان
    آرش بصیرت "سردبیر اتووود"  : معمار حرفه اي
    محمد کیانی منش  : دانشجو
    ایمان رئیسی  : معمار حرفه اي
    فريبا شفیعی  : دانشجو
حامی اتووود
تــازه هــــــای معمــاری
معماریِ هربرت بایر؛ همْ رسشِ فن دوئسبورخ، کاندینسکی و منطق اقتصادی باوهاوس
یو ان استودیو؛ نمایش معمارانه ی فرهنگ مصرفی در شانگهای
تندیس نلسون ماندلا از مارکو کیانفانلی ؛ نمادی از 50 سال مبارزه در مسیر آزادی
OMA و ساختمان CCTV در پكن

بازگشت به لیست مقالات آموزش معماري < مفاهيم و نظريات معماري
نظر دبیر تحریریه > آرش بصیرت "سردبیر اتووود"

هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود از این پس گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد.

هنر گفت و گو ـ هوشنگ سیحون و علی فراستی   1391/02/18
نوشـــــــــــته ی :
  علی فراستی   -


خــلـاصــــــــــــــه : نخستین بخش از مجموعه مصاحبه هائی با مهندس هوشنگ سیحون، آرشیتکت برجسته ایرانی و رئیس سابق دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با تمرکز به مفاهیم و نظریات معماری

 



مقالات مرتبط

دیگر مقالات   علی فراستی

اين گفت‌وگو حاصل چند ساعت پرسش و پاسخ با مهندس هوشنگ سيحون در زمستان 1372 در فرانسه است. متن حاضر مستقيما از نوار پياده و پس از ويرايش و تنظيم و حذف برخي محاورات، نهايي شده است. مهندس سيحون نياز به معرفي چنداني ندارد. فعاليت هنري و معماري ايشان در طول نيم قرن زبانزد همه عاشقان فرهنگ و هنر ايران زمين است، از طراحي آرامگاه‌هاي خيام، ابوعلي سينا، كمال‌الملك، نادرشاه افشار، كلنل محمدتقي‌خان پسيان و ده‌ها اثر معماري جاودانه ديگر همچون موزه توس و ساختمان بانك سپه در ميدان توپخانه تا صدها نقاشي و سياه قلم و چند سال تدريس در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران تنها بيان گوشه‌اي از فعاليت خستگي‌ناپذير مهندس سيحون است. متن پیش‌رو، بخشی از گفت و گوی نسبتا بلند با مهندس سیحون است که به جهت کمبود فضا، بخش دیگر آن در آینده به مخاطبان ارایه خواهد شد.


با توجه به سابقه بيش از 60 سال فعاليت در زمينه معماري، معماري از نظر شما آيا در تعريفي خاص مي‌گنجد؟ 

براي واژه معماري يك تعريف علمي وجود دارد و يك برداشت عاميانه. در يك ديدگاه عاميانه، معماري را به ساختمان‌سازي اطلاق مي‌كنيم؛ كمااينكه كساني را كه دست‌اندركار ساختمان‌سازي بودند را «معمار» يا «معمار‌باشي» خطاب مي‌كردند. 
اين معماران علي‌العموم تتبع طراحي معماري نداشتند و اگر هم داشتند در يك سطح عاميانه بود. ولي تعريف علمي معماري «معمارور» است و لذا معمار كسي است كه تحصيلات معماري را به‌عنوان يك علم و برطبق استانداردهاي علمي شناخته شده بين‌المللي فرا گرفته و با مطالعه و مشاهده كارها و آثار مختلف تاريخي و معاصر معماري، موفق به كسب دانش علمي و هنري ساختمان‌سازي شده است. اين است كه بين اين دو برداشت از معماري تفاوت زيادي وجود دارد. ولي به هر حال چه اين معماري، كه اين نوع معمارباشي‌ها بسازند و چه آن معماري كه معمار‌ها بسازند، عبارت است از اشغال فضاي خالي در طبيعت به‌وسيله عوامل ساختماني با فناوري خاص خود (كه اين فناوري در زمان‌ها و دوران مختلف فرق مي‌كند) و به وجود آوردن يك فضاي ساخته و پوشش شده به منظور رفع نياز انسان‌هايي كه مي‌خواهند از آن (يا به صورت مسكن يا محل كار يا تفريح) استفاده كنند.

معماري دو رسالت و هدف دارد: يكي برآوردن نيازهاي فيزيكي و طبيعي انسان‌هايي كه مي‌خواهند از اين بنا و ساختمان و اين فضاي اشغال شده استفاده كنند، ديگري برآوردن نيازهاي معنوي انسان‌ها، اعم از زيبايي، هنر، نوازش احساس و ديد و حتي نوازش گوش آنها.

 

با توجه به آنچه اشاره كرديد، هنر چيست و آن را چگونه تعريف مي‌كنيد؟

تعريف هنر بسيار مشكل است. در طول اعصار و از قديم‌الايام، بزرگان، فلاسفه، هنرمندان و متخصصان تعاريف متفاوتي از هنر ارايه داده‌اند كه گاه با همديگر تفاوت‌هاي فاحشي داشته‌اند. برداشت من از هنر اين است: هنر عبارت است از انتقال احساسات شخص هنرمند به‌وسيله تكنيك‌هاي مخصوص آن هنر به شنونده، بيننده يا خواننده‌اي كه آن اثر هنري را در مقابل خود دارد. لذا آن هنرمندي پيشرو‌تر است كه بتواند به بهترين و راحت‌ترين وجهي احساسات دروني يا برداشت خود را به ديگران منتقل كند. انتقال اين احساس يا برداشت نيازمند وسيله است كه به آن تكنيك (فناوري) گفته مي‌شود. فناوري مخصوص هنر نقاشي، طراحي و رنگ‌گذاري و تكنيك تركيب رنگ و امثالهم است. با جمع شدن اين تكنيك‌هاست كه آن احساس روي تابلو نقاشي معني پيدا مي‌كند. شخص هنرمند بايد به اين فناوري‌ها اشراف داشته باشد تا بتواند به اثر هنري در عين وحدت، تنوع بدهد. و اين وحدت و تنوع را روي تابلو منعكس كند. در عالم موسيقي نيز مبنا همين است: موسيقيدان كسي است كه بتواند آهنگ دروني خود را با استفاده از ابزار و فناوري و آلات موسيقي به شنونده عرضه كند. اين موسيقي در عين برخورداري از اصول و قواعد مشخص، بيانگر احساس دروني آهنگساز نيز است و نتيجه‌اش اين مي‌شود كه آن اثر هنري در ديگران ايجاد حالت و احساس خاصي را مي‌كند.

 
از نظر شما چه تفاوتي بين هنر و معماري است و آيا اصلا تفاوتي بين آنها وجود دارد؟

 بين هنر و معماري جدايي نيست. معماري خود يك هنر است، هنر انتقال فضا به‌وسيله مصالح ساختماني براي تامين نيازهاي فيزيكي و معنوي انسان‌ها. يعني اگر قرار باشد يك معمار كار معماري را فقط و فقط براي پاسخگويي به نياز فيزيكي انسان‌ها انجام بدهد و بس، آن بنا يك چيز خشك و بي‌روح و بي‌احساس خواهد شد كه بيانگر فقدان رسالت معماري است. لذا بايد در معماري، فناوري ساختمان‌سازي با هنر تلفيق شود تا فضايي كه براي رفع نيازهاي انسان‌ها اشغال مي‌شود با به‌كارگيري مصالح، رنگ و جنبه‌هاي طبيعت و تركيبات و تناسبات زيبايي ساختماني، با احساس لذت همراه شود.

در يك مثال عاميانه، شما يك وقت به يك خانه‌اي مي‌رويد و مي‌گوييد اين خانه چقدر دلباز است و اين خانه آدم را مي‌گيرد و انسان از آن لذت مي‌برد. برعكس، به يك خانه‌اي مي‌رويد و مي‌گوييد چقدر خفه است، چقدر ناراحت و دلگير است. سوال اين است كه آن ناراحتي و اين دلبازي از كجا ناشي مي‌شود. پس معماري نيز يك هنر است همچون ساير هنرها، منتها فرق آن با ديگر هنرها اين است كه اين هنر حامل يك عملكرد فيزيكي هم است.

 
چرا انسان به هنر معماري نياز دارد؟ آيا اساسا چنين نيازي واقعي است يا كاذب؟

 

اين را نبايد منحصر به معماري كرد. يكسري عواطف و احساسات در درون انسان به وديعه گذاشته شده و انسان مستمرا در حال مراجعه به آنهاست و از آنها توقعاتي دارد. دلش مي‌خواهد چيزي را كه در اختيار دارد پاسخ احساس خوب او را بدهد. اينكه ظرفي كه خريده‌ايم چقدر قشنگ و خوش‌تركيب و خوش‌تراش باشد؛ يا يك مجسمه چقدر تناسب قشنگي داشته باشد؛ نشان مي‌دهد كه انسان واقعا به خواسته‌هاي دروني‌اش از نظر عواطف تجسمي و ظاهري احتياج دارد. اگر چنين چيزي نباشد، يك جايي لنگ مي‌خورد.

در معماري هم اين نياز وجود دارد. هر فرد در هر موقعيتي، چه در زمان استفاده از مسكن يا محل كار، يا محل ورزش يا محل نمايش بايد به محوطه‌اي برود كه آن احتياجات را برآورده كند. در معماري نبايد نياز شخص را از بابت هنر فراموش كرد. فرق بزرگ معماري با نقاشي و مجسمه‌سازي اين است كه نقاشي يا مجسمه در موزه يا گالري يا نمايشگاه است و اگر مورد پسند عده‌اي نباشد، مي‌تواند از رفتن به نمايشگاه خودداري كند. ولي معماري اين حالت را ندارد و اثري است كه چه آن كس كه آن را دوست دارد و چه آن كس كه آن را دوست ندارد مجبور است از كنار آن عبور كند و اين اجبار غيرقابل اجتناب است، چراكه افراد در ترددات روزمره از كنار آن ساختمان عبور مي‌كنند. اگر اين ساختمان يك اثر ناهنجار و زشت باشد، همواره تاثير نامطلوب خود را حفظ كرده و روي انسان‌ها اثر مي‌گذارد. در صورتي كه برعكس، اگر اثر زيبايي باشد، اين اثر تاثير مستقيم خود را در بازده كارها و فعاليت اشخاص نشان خواهد داد. 
حتما تجربه كرده‌ايد كه وقتي يك آهنگ يا موسيقي در درون شما اثر زيبايي به‌جا مي‌گذارد، باعث چه هيجاني مي‌شود كه بازده آن را در كار و زندگي‌تان مي‌بينيد.

در صورتي كه يك موسيقي ناهنجار، بي‌تناسب، بدصدا و گوشخراش باعث افت بازدهي شده و حتي گاه مجبور مي‌شويد آن كاري را هم كه انجام مي‌دهيد رها كنيد. پس تاثير معماري يا هر هنر ديگري روي انسان‌ها خيلي جالب است. مي‌گويند بعضي اوقات در بيمارستان، برخي بيماران را با موسيقي معالجه مي‌كنند چراكه اين نياز انسان است. به اضافه، اين نياز فقط براي موسيقي نيست، يك شعر زيبا هم مي‌تواند چنين تاثيري داشته باشد. با يك نقاشي و يك معماري نيز مي‌توان چنين تاثيري را خلق كرد.

شما وقتي به مسجد شاه يا مسجد شيخ‌لطف‌الله اصفهان مي‌رويد آنقدر شكوفايي، تناسب، زيبايي و تلفيق رنگ‌هاي جالب را مي‌بينيد كه شما را آزاد كرده و روح شما را شاد مي‌كند و يك حالت فرح و انبساط به شما دست مي‌دهد. در صورتي كه اگر به‌جايي برويد و يك معماري زشت و ناهنجاري را ببينيد، اثر منفي روي شما مي‌گذارد. پس اين يك نياز طبيعي است. انساني كه براي خود يك اثر معماري به وجود مي‌آورد، نياز دارد به اينكه آن اثر زيبا بوده و علاوه بر آن، عملكردش نيز درست باشد.

 
معمار كيست؟ آيا به هركسي كه نقشه مي‌كشد يا ساختمان مي‌سازد مي‌توان معمار اطلاق كرد؟

 
هركس كه به هر صورتي فضايي را اشغال كند و بنايي را بسازد (چه با نقشه و چه بدون نقشه) يك سازنده است ولي سازنده با معمار فرق دارد. معمار كسي است كه با رعايت ضوابط علمي و هنري، بنايي را به وجود مي‌آورد. علي‌الظاهر اين نقشه‌كش يك معمار است ولي فرق است بين او و معمار‌هايي چون «لو كوربوزيه» و «رايت.» آنها پس از آموزش، مطالعه و مشاهده بسيار، كسب معلومات و ضمن سال‌هاي سال تجربه، خواسته‌اند كاري را به وجود بياورند كه جامع و كامل و در جهت كمال معماري باشد. هر دو گروه، فضا را اشغال مي‌كنند ولي فرق بسياري بين آنهاست. هركس مي‌تواند بگويد چون فضا را اشغال كرده‌ام، معمار هستم ولي از نظر ديد اصيل، هنرمندانه و صلاحيت‌دار، فرق است بين يك معمار و آن‌كس كه فقط نقشه مي‌كشد يا فقط مي‌سازد.

 
در فرهنگ لغات معاصر ايران از هر دو واژه «معمار» و «معمارور» استفاده مي‌شود. آيا ترجمه معمار همان معمار است يا ترجمه و تعريف ديگري براي آن مي‌شناسيد؟

 
واژه «معمار» پاسخگوي لغت معمار نيست چراكه در فرهنگ ما معمار همان معمار باشي و سازنده‌هايي هستند كه ساختمان مي‌ساختند و ساختمان‌ساز بوده و صرفا عمل مي‌كردند و كمتر هم تتبعي در طراحي و نقشه داشتند. اخيرا در لس‌آنجلس عده‌اي واژه «معراض» را معادل واژه معمار قرار داده‌اند. من در لغت نمي‌خواهم وارد جزييات بشوم ولي واژه «معمار» جوابگوي معمار به لحاظ لغوي نيست. در حال حاضر واژه معمار همچون «دكتر» يك لغت بين‌المللي شده و ما نيز بهتر است از همين لغت استفاده كنيم. در اين مورد نيز نبايد زياد مته به خشخاش گذاشت چون مساله با‌اهميتي نيست.

 
رابطه بين معماري و مردم چيست؟ آيا معماري بايد پاسخگوي خواست‌ها، عواطف، نيازها و ضروريات زندگي مردم باشد يا اينكه بايد يك گام جلوتر از آن رفته و خواست‌ها، عواطف، نيازها و ضروريات زندگي مردم تابع تحولات و رشد آن باشد؟

 
اين يك سوال خيلي ظريف و باريكي است. ما مي‌خواهيم از خواست‌هاي مردم صحبت كنيم. آيا اين مردم به عامه و عموم مردم اطلاق مي‌شود؟ اگر اين‌طور باشد، واقعيت اين است كه همه در سطح فرهنگي يكساني نيستند.


سطوح فرهنگي بالا وجود دارد و با كمال تاسف، قشر كم‌سواد و كم فرهنگ هم خيلي زيادتر است. اگر بگوييم كه رسالت و وظيفه معمار برآوردن خواست‌هاي مردم است چه بسا گرفتار نابساماني‌هاي عجيب و غريب بشويم. براي اينكه اين مردم گاهي اوقات خواسته‌هايي دارند كه از ديد ذي‌صلاح و صلاح انديش يك معمار خالي از نقص نيست. براي كمك به توضيح اين مطلب دو مثال از تجربه شخصي‌ام عرض مي‌كنم: 

حدود 30 سال پيش در تهران يك آقايي روزي به دفتر من آمد و مي‌خواست ساختماني بسازد. من را سر زمين برد و ديدم در محلي كه مي‌خواهد اين ساختمان بنا شود، تعدادي درخت كهن وجود دارد. براي ساختن اين بنا طبق نظر ايشان، بايد آن درخت‌ها بريده مي‌شد. مي‌دانيد كه درخت براي كشور ما چه ارزش بالايي دارد. من آن روز قبول نكردم و گفتم اگر قرار باشد كه من اين درخت‌ها را ببرم تا ساختمان مورد نظر شما ساخته شود، من معذورم، مگر اينكه مختار باشم اين درخت‌ها را يكجوري نجات بدهم. متاسفانه ايشان باب طبعش نبود و من هم قبول نكردم. اينجا زمان اجراي رسالت خاص معمار بود. يك معمار واقع‌بين و دلسوز كه روي اسلوب صحيح فكر كند و منطقي بينديشد، نمي‌تواند براي به دست آوردن يك كار از وظيفه و رسالتش عدول كند. در صورتي كه يك نفر ديگر شايد برايش مهم نباشد كه دو تا درخت را بيندازد.

 
بايد 60 – 50 سال وقت صرف كرد تا يك درخت اين‌طوري بشود در صورتي كه اين آقا با يك حركت، زحمت تمام اين 50 سال را زير پا مي‌گذارد و از بين مي‌برد. اين يك مساله خيلي مهمي است كه معمار نه تنها جوابگوي خواست‌هاي مردم باشد بلكه يك قدم جلوتر بوده و راهنما نيز باشد. معمار مثل يك خياط، ولي براي يك جامعه است. وقتي كه كسي مي‌آيد و مي‌خواهد برايش ساختمان بسازيد، شما حكم همان خياط را داريد؛ بايد به وضع بدني اين آدم و تناسب بدن او پارچه را بريده و بدوزيد، طوري كه به قامت او بيايد. ولي در عين حال نظريات مثبت خود را كه در بهبود اين لباس، كارا خواهد بود عنوان كنيد. اگر نكنيد، مثل اين است كه به رسالت خود عمل نكرده‌ايد.

 
نمونه ديگر: آقايي مي‌خواست در ساري ساختمان خيلي بزرگي درست كند منتها در يك باغي كه پوشيده از درخت‌هاي كهنسال مركبات بود. باز من حيف‌ام آمد كه اين مركبات بريده شود بنابراين پيشنهاد كردم كه اجازه بدهد ساختمان را طوري بسازيم كه اين قسمت از درختان وسط حياطچه‌هايي كه در طرح پيش‌بيني خواهد شد، قرار بگيرد. خوشبختانه آن يكي برخلاف قبلي قبول كرد. بنده آمدم از روز اول يك نقشه‌برداري كامل از موقعيت اين درخت‌ها كردم و بعد اينها را بردم در دفتر و براساس نقشه‌برداري، طرح ساختماني كه بايد بنا بشود را روي آن كشيدم به ترتيبي كه كمترين درخت از بين برود و آن يكي دو سه تايي هم كه بالاجبار مانع طرح صحيح بنا مي‌شد را با يك دقت خاصي از آنجا خارج كرديم و برديم جاي ديگري مجددا كاشتيم كه همگي گرفت.

 
اگر قرار باشد كه يك معمار در آن حد دلسوز نباشد كارش لنگي دارد. معمار هم بايد تابع باشد و هم متغير. يعني بايد احتياجات فيزيكي و عملكردي اشخاص را تامين كند ولي نظريات اصلاحي خود را نيز دخالت دهد. بايد معماري را در يك كانالي بيندازد كه در پيشرفت جامعه نقش داشته باشد.

 
از زماني كه بشر از حالت غارنشيني خارج شد و براي خود كلبه‌اي ساخت، نياز به ساختن و ساختمان هيچ‌گاه متوقف نشده است و در طول هزاران سال تاكنون، پا به پاي رشد جوامع و رشد علوم و فنون، معماري نيز متحول شده است. سمت و سوي معماري با مدرنيزه شدن اسلوب و شيوه‌هاي ساختمان‌سازي و معماري چيست؟

 
مدرنيزه شدن ارتباط پيدا مي‌كند با شيوه‌هاي زندگاني و برداشتي كه افراد از گروه‌ها و ساختمان‌ها دارند. فرض كنيد امروز براي ساختن يك خانه شخصي، انسان‌ها در يك محوطه خيلي كوچك‌تري از نظر سطح زير بنا احتياجات خود را برآورده مي‌كنند. حتي گوشه آشپزخانه به ترتيبي است كه مي‌تواند در يك گوشه اتاق باشد. آشپزخانه به آن صورتي كه ببرند در يك گوشه حياط با اجاق و هيزم و آن دردسرها و ريخت و پاش‌ها ديگر وجود ندارد. همه چيز با يك تكنولوژي خيلي پيشرفته در سهل‌ترين و آسان‌ترين وضعي مي‌تواند عملكرد خودش را داشته باشد. پس مدرن شدن عبارت است از در اختيار داشتن وسيله و تكنيكي كه به ما اين اجازه را مي‌دهد كه شكل ساختمان را عوض كنيم، يا اينكه به ما اجازه مي‌دهد كه از نظر اجراي يك سطح بنا، جور ديگري فكر و عمل كنيم.

معماري به منظور انسان، براي انسان و به دست انسان ساخته مي‌شود. انسان هم احتياجات مادي دارد و هم معنوي؛ هم احتياجات فيزيكي دارد و هم متافيزيكي. اين احتياجات بايد روي معماري‌اش منعكس شود. انسان به مناسبت پيشرفتي كه هر ساعت، هر روز، هر ماه و هر سال مي‌كند وسيله ساختمان‌سازي‌اش نيز تغيير مي‌كند. اين تغييرات و تكامل را نمي‌شود ناديده گرفت. وسايلي كه پيشرفت علم در اختيارش مي‌گذارد را بايد به نحوي استفاده كند كه در كمترين و بهترين وجه به معماري عمل بكند. 
حالا براي پاسخ به اين سوال كه سمت و سوي معماري چيست بايد گفت كه معماري براي رفاه انسان است و آن چيزي كه اين هدف را محقق مي‌كند، تكنيك و صنعت است كه آن هم پا به پاي تغيير و پيشرفت انسان‌ها در حال پيشرفت و تحول است.

يك عامل ديگري هم در معماري دخالت دارد و آن هم شرايط جغرافيايي و اقليمي است. تنها اين است كه در تمام دنيا و در تمام زمان‌ها غيرقابل تغيير است، همان چيزي كه هزار‌سال پيش بوده، هنوز هم هست. پس معماري در سايه پيشرفت علم و تكنيك متحول خواهد شد بنابراين اين معمار است كه بايد با فراگيري اين تحولات و پيشرفت‌ها، مناسب‌ترين راه‌حل‌ها و پاسخ‌ها را براي رفاه انسان پيدا كند.

 

فكر مي‌كنيد با رشد علوم و به‌خصوص علم كامپيوتر، بشر در آينده نيز به چيزي به نام معمار نياز خواهد داشت؟

آنچه كه تاريخ كهن و معاصر به ما نشان مي‌دهد اين است كه انسان در تمام ادوار زندگي خود به چيزي به‌نام معماري نياز داشته است. حال اگر يك تكنولوژي خيلي پيشرفته‌اي در اختيار بشر قرار گرفت دليل نمي‌شود كه ديگر احتياجي به معماري و معمار نداشته باشيم. كامپيوتر به خودي خود خالق علم و هنر نيست بلكه براساس داده‌هايي كه بشر سازنده كامپيوتر در اختيارش مي‌گذارد عمل مي‌كند. همان بشري كه اين داده‌ها را در ارتباط با معماري در اختيار كامپيوتر گذاشته، همان معمار است. چون بدون برخورداري از علم و دانش معماري و تكنيك ساختمان‌سازي نمي‌توان اطلاعات مبنايي را به كامپيوتر داد. تفاوت در اين است كه با استفاده از داده‌هاي از پيش تعيين تامين‌شده در حافظه كامپيوتر، معمار مي‌تواند سريع‌تر و دقيق‌تر و با كيفيت بهتر به اهداف خود برسد. يعني اينكه در هر صورت كامپيوتر يك تكنيكي است در خدمت معماري و نه معماري در خدمت كامپيوتر.

آگوست پره، معمار بزرگ فرانسوي مي‌گفت: آنچه كه فضا را اشغال مي‌كند (خواه يك ماشين باشد، يا يك چنگال، يا يك صندلي يا يك ساختمان) در حيطه عمل و اقتدار يك معمار است. پس كامپيوتر نيز كه امكاناتي براي سهولت در انجام كارها در اختيارمان مي‌گذارد نيز در حيطه خلاقيت و اقتدار معمار است

حال سوالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا در آتيه ممكن است كه كامپيوتر همه وظايف يك معمار را انجام دهد، اعم از اينكه معلومات را بگيرد و تجزيه و تحليل كرده و طرح و پلان و راه‌حل را خودش ارايه دهد؟ و ديگر فردي يا فكري يا دستي به‌عنوان معمار در آن دخالت نداشته باشد؟

من فكر مي‌كنم اين امر با توجه به رشد تكنولوژي و علوم امكان‌پذير است نه‌تنها در رابطه با معماري بلكه در رابطه با ساير حرفه‌ها هم به همين صورت است. آيا در آن حالت تمام مشخصاتي كه يك اثر معماري صددرصد ماشيني خلق مي‌كند با آنچه دست‌ها و مغز يك انسان خلق مي‌كند، يكسان خواهد بود؟ مطمئنا اين‌طور نيست. ولي بحث اصلي اين است كه كامپيوتر خودش خالق خودش نيست و خلق‌الساعه نيز به وجود نيامده است كه آن را داده‌هاي مبنا مي‌گويند. اين داده‌ها از ذهن يك انسان كه حكم معمار را دارد خارج شده است، پس باز روح انسان در آن وجود دارد. مصرف‌كننده كامپيوتر اگر خودش نيز معمار نباشد بالاخره از مجموعه معلومات و داده‌هاي يك معمار ديگر در كامپيوتر است كه موفق به دريافت طرح و راه‌حل مي‌شود ولاغير

 
به‌طور كلي تحولات و تغييرات سياسي و اجتماعي چه تاثيري مي‌تواند روي هنر معماري داشته باشد؟

هر تحول و هر انقلاب و هر حركتي، چه سياسي، چه اجتماعي، چه اقتصادي بي‌شك در امر معماري تاثير‌گذار است. به لحاظ اقتصادي بايد گفت اقتصاديات مهم‌ترين نقش را در معماري بازي مي‌كنند. بايد بودجه كار ساختماني مهيا باشد تا بتوان آن را اجرا كرد وگرنه بدون تامين كافي مالي، كار معماري لنگ خواهد شد. در فرانسه يك اصطلاح عاميانه وجود دارد كه مي‌گويند: «وقتي ساختمان‌سازي از دست برود، همه چيز از دست مي‌رود.» يعني شاخص پويايي اقتصاد كشورها در ميزان ساختمان‌سازي است كه در آن مملكت جريان دارد. 
سياست: البته با اين ديد و اين اميد كه سياست كشورها در جهت رفاه جامعه قدم بردارد، بي‌شك روي مقوله معماري تاثير‌گذار است.

سياست دولت‌ها با اقتصاد ارتباط پيدا مي‌كند. با چه سياستي چه مسير اقتصادي‌اي در يك جامعه پيش گرفته شود كه ساختمان‌سازي رونق پيدا كند. پس هر نوع تحول سياسي، اجتماعي و اقتصادي يك خط‌مشي خاصي را به معماري ديكته مي‌كند. فرض كنيد يك وقت جامعه يك جامعه كارگري است و دولت متعهد است كه براي گروه‌ها و طبقات وسيع كارگران و زحمتكشان ساختمان‌سازي كند، مثل شوروي سابق. در اين حالت نوع ساختمان‌سازي و معماري شكل خاصي به‌خودش مي‌گيرد. يك موقع سياستي هست بر مبناي سيستم سرمايه‌داري كه در نتيجه يك سبك معماري ديگري را ايجاب مي‌كند كه به كلي با آن قبلي فرق دارد، مثل آمريكا و اروپا. يك موقع يك سياستي براساس ديد و سليقه يك ديكتاتوري خاصي عمل مي‌كند كه آن نيز شكل به‌خصوصي به‌خودش مي‌گيرد؛ نمونه بسيار گوياي آن در زمان هيتلر و موسوليني در آلمان و ايتاليا بود كه بر پايه ايدئولوژي فاشيسم با زور مي‌خواستند يك سبك خاصي از معماري را كه اصطلاحا به معماري فاشسيم معروف شد را تجويز كنند كه البته به دليل اينكه اين سبك معماري خودجوش نبوده و از بطن جامعه برنخاسته بود، بنابراين پايدار نبود و با سقوط فاشيسم از بين رفت. آنها مي‌خواستند معمار طوري طراحي و اجرا كند كه مكتب نازيسم و فاشيسم را منعكس كند. پس مي‌بينيم كه معماري با تمام مسايل و تحولات يك جامعه ارتباط پيدا مي‌كند و به عبارت ديگر، زبان گوياي حالات روحي و فكري يك جامعه است.

 
آيا هنر معماري مي‌تواند به‌طور مجزا از تحولات اقتصادي و اجتماعي مورد ارزيابي قرار گيرد يا اينكه يك رابطه تنگاتنگ با آن دارد؟

نه هنر معماري و نه هيچ نوع هنري نمي‌تواند جداي از جامعه باشد. اين جامعه است كه هنر خود را به وجود مي‌آورد و اين جامعه است كه معمار خود را به وجود مي‌آورد. منتها هنرمند و معمار كنترل‌كننده و جهت‌دهنده است و هنر را در كانالي كه در انطباق با علم و دانش خاص آن هنر باشد، جهت مي‌دهد. به هرحال اينها مربوط به جامعه است و ارتباط تنگاتنگ با جامعه دارد. براي همين معماري بر پنج شناخت استوار است: زيبا‌شناسي، جامعه‌شناسي، علم‌شناسي، رفتار‌شناسي و تكنيك‌شناسي.

معماري نمي‌تواند از خلقيات، سنن، آداب و رسوم و فضا و جو مردم جدا باشد. اما از طرف ديگر، خود معماري يك هنر انتزاعي است براي اينكه معماري يك پديده فيگوراتيو (تجسمي) نيست بلكه يك هنري است كه با اجزايي و عواملي ساخته مي‌شود كه اين عوامل هيچ‌كدام عوامل فيگوراتيو نيستند، مگر اينكه برگرديم به معماري خيلي قديم. فرض كنيد معماري يونان قديم: آنجا مي‌بينيم كه به جاي ستون، انسان‌هايي را گذاشته‌اند كه بار را روي سرشان حمل مي‌كنند. اينجا حالت فيگوراتيو را به‌هم مي‌زند. ولي اين يك استثناي خاص معماري قديم يونان است. يك نمونه ديگر را در پاريس مي‌بينيم كه زير بالكن‌هايي آدم‌هايي هستند كه با فشار اين بالكن را روي سرشان نگه داشته‌اند. البته در اصل خود اين آدم‌ها تكيه‌گاه‌هايي هستند كه از طريق معماري يك وزني را حمل مي‌كنند. ولي هنرمند اين تكيه‌گاه را به صورت انسان درآورده و به آن حالت فيگوراتيو داده است. اما معماري اساسا اين‌طوري نيست كه به صورت چهره‌نگاري باشد و برعكس بيشتر اجزا و عوامل معماري حالت سمبليك (نمادين) دارند به طور مثال در كليساي نوتردام پاريس يا كليساي شهر آميان (واقع در شمال فرانسه) مي‌بينيم كه يك حالت سركشيدن به آسمان دارند. معماري با اين حالت سمبليك و رو به آسمان، اين سمبل (نماد) را بيان مي‌كند كه روح و درون انسان‌هايي كه در آن كليسا مراسم مذهبي انجام مي‌دهند، به طرف آسمان است. اين يك موضوع صددرصد سمبليك است. پس هنر معماري از مردم منتزع و جدا نيست ولي خودش يك هنر انتزاعي است و چيزهايي را به‌طور خاص پاسخ مي‌دهد كه جوابگوي افكار غيرفيگوراتيو و غيرجسماني انسان‌هاست و جنبه فكري و متافيزيكي دارد، همانند بناهاي يادبود، آرامگاه‌ها و اماكن مذهبي.

 

رابطه هنر معماري با خصوصيات جغرافيايي، آب و هوا و شرايط اقليمي هر منطقه‌اي چيست و آيا اساسا رابطه‌اي وجود دارد؟

پاسخ اين سوال به هويت ملي ملت‌ها برمي‌گردد. ملت‌ها از نظر جغرافيايي براي خودشان يك مشخصاتي دارند، خواه مشخصات مكاني و خواه مشخصات سنتي و فرهنگي. شرايط اقليمي و جغرافيايي يك اصل و عامل مهم در شكل‌گيري ساختمان و معماري است. هركسي در هر جايي بخواهد ساختماني بنا كند، طبعا و بدون شك بايد توجه كند به اينكه در آنجا شرايط جغرافيايي، سرما و گرما، زاويه تابش آفتاب، ميزان بارندگي، يخبندان و غيره چگونه است.

اضافه بر شرايط جغرافيايي، شرايط جامعه و جامعه‌شناسي هر منطقه هم هست. هر جامعه‌اي در هر منطقه‌اي براي خود خلقيات، سنن، آداب و رسوم و فرهنگ خاص خود را دارد كه مربوط به گذشته‌هاي تاريخي و طرز زندگي حال او مي‌شود كه باز همه اينها بي‌ارتباط با آب و هوايي كه در آن زندگي مي‌كند، نيست. نحوه لباس پوشيدن ساكنان قطب شمال با نواحي استوايي فرق دارد. همين‌طور در ايران براساس تفاوت‌هاي اقليمي نحوه لباس پوشيدن و زندگي در نواحي سردسير و كوهستاني با نواحي كويري و گرمسير تفاوت آشكار دارد.

در ايران به دليل فلات مرتفعي كه داريم و مقدار زيادي آفتاب در سال و در نتيجه، گرماي شديد تابستان و سرماي شديد زمستان باعث شده كه ساختمان‌ها رو به جنوب ساخته شوند كه اصطلاحا به آن رو به قبله مي‌گويند و اين تبديل به يك سنت فرهنگي شده است. بنابراين همان‌طوري كه فرهنگ ملت‌ها انعكاس خود را در معماري داشته و دارد، شرايط اقليمي و جغرافيايي نيز تاثير مستقيم روي معماري دارد.


يك معمار تا چه حد بايد از تكنيك‌هاي خاص ساختمان‌سازي و محاسبه و طراحي اسكلت و به اصطلاح فرنگي «استراكچر» اطلاع داشته باشد؟ آيا اين امور را بايد براي مهندس ساختمان گذاشت يا معمار نيز بايد در اين موارد مهارت و تبحر داشته باشد؟

يك معمار حكم يك رهبر اركستر را دارد. كسي كه طراح يك ساختمان است مثل يك سازنده آهنگ و يك رهبر اركستر بايد اطلاعاتي راجع به همه سازها داشته باشد و بنابراين بايد به همه عواملي كه مربوط به ساختمان و همه ابزار و وسايل بيان آن از جمله استراكچر، نه در حد تخصصي، بلكه آشنايي كافي داشته باشد. به هر حال يك معمار وقتي كه طرح يك ساختمان را مي‌دهد بايد بداند كه طرز اجراي آن چه‌جور باشد و بعد براي محاسبه رجوع مي‌شود به مهندس محاسب كه او به‌طور دقيق و باز براساس نظر معمار محاسبه كند. همين‌طور در زمينه‌هاي سيستم‌هاي الكتريكي و مكانيكي، دكوراسيون، نماسازي، سيستم‌هاي گرم و سرد‌كننده و غيره بايد آشنايي مكفي داشته باشد تا بتواند بهترين شيوه‌ها و سيستم‌ها را در مناسب‌ترين مكان آن بنا انتخاب و طراحي كند.

 

به‌رغم اينكه معماري خود يك هنر است آيا ضروري است كه يك معمار از زمينه‌هاي ديگر هنري و حداقل در يك زمينه ديگر هنر تبحر داشته باشد؟

شكي نيست كه معمار‌هايي بوده و هستند كه در يك يا چند زمينه هنري كار كرده يا تبحر داشته‌اند. در گذشته مي‌توان ميكلانژ را مثال آورد كه هم معمار بود، هم نقاش، هم مجسمه‌ساز و هم شاعر. در دوران معاصر افرادي همچون رايت و لوكوربوزيه هم معمار بودند و هم نقاش. ولي اين را نبايد به صورت يك حكم يا يك ضرورت درآورد كه حتما يك معمار در زمينه‌هاي ديگر هنري تبحر كسب كند. به هر حال ريشه هنر يكي است و آن عشق است. فردي كه جوهر هنري داشته باشد فرق نمي‌كند كه معمار باشد يا نقاش يا عكاس هنري يا خطاط. فرد هنرمند به‌دنبال خلق اثر و خلق هنر است، به‌دنبال تلطيف احساسات و عواطف مردم جامعه است، به‌دنبال انتقال درك و احساس دروني‌اش به ديگران است و اين خواست را به هر صورت عملي خواهد كرد. ولي شك نيست كه تبحر يك معمار به‌خصوص در زمينه نقاشي توانايي‌هاي هنري او را بيش از پيش افزايش خواهد داد.


از اواسط قرن حاضر با رشد شهرگرايي و افزايش بي‌سابقه مشكل مسكن، ساختمان‌سازي به صورت پيش‌ساخته يا توليد انبوه رواج زيادي گرفته و اغلب اين بناها خالي از روح هنري هستند. در ساختن اين بناها نيز معمار‌ها كمتر دخالت دارند و بيشتر جنبه تجاري و سودآوري آنها مدنظر توليده‌كننده است. چگونه مي‌توان مساله روح و حال و هواي هنري را در آنها رعايت كرد بدون اينكه از مرز حداقل هزينه خارج نشد؟

اين ديگر مربوط به جبر زمان است. ما به راي‌العين مي‌بينيم كه جمعيت دنيا روز به روز در حال افزايش است. تراكم جمعيت به‌خصوص در نواحي شهري رو به تزايد است. نمونه گوياي آن ميهن ماست كه در فاصله 15 سال پس از انقلاب جمعيت آن دو برابر شد. روشن است براي حل مسكن اين جمعيت انبوه، راه‌حل توليد انبوه مورد توجه دولت‌ها و شركت‌هاي خصوصي ساختماني قرار بگيرد. ما در زماني زندگي مي‌كنيم كه همه چيز جنبه تكنيكي به خودش گرفته است. بدنه‌ها و قطعات ساختمان در كارخانه‌ها ساخته شده و به فاصله كوتاهي سوار مي‌شوند. اجزا و عوامل ساختماني حالت استاندارد به خودش گرفته است. حتي گچبري و آينه‌كاري استاندارد و قالبي ساخته شده كه فقط بايد روي ديوار و سقف نصب كرد. متاسفانه اين بناهاي پيش‌ساخته آن روحي را كه از قديم بود، ندارند به دليل اينكه ماشين در آن دخالت مي‌كند. البته دست انسان نيز دخالت دارد ولي ماشين نقش اصلي را بازي مي‌كند.

پديده ماشينيسم در اكثر ابعاد زندگي بشر شهرنشين وارد شده است. اينكه انسان‌ها ماشيني زندگي كنند، ماشيني راه بروند، ماشيني خريد كنند، ماشيني بخورند، ماشيني بخوابند، ماشيني كار كنند. اين سبك انسان را از حالت انسانيتش دور مي‌كند. آن ساختمان‌سازي ماشيني و پيش‌ساخته يا زندگي در كاروان‌هاي فلزي نيز به دور از روح و احساس انساني است. درست است كه ماشين زاييده خود انسان و فكر انسان است ولي يك مطلب مهم‌تري نيز هست و آن اينكه معماري تنها ساختمان و در و ديوار و سقف نيست كه نه روح داشته باشد، نه زيبايي و نه احساس. اينجاست كه باز نقش معمار مطرح مي‌شود. نمي‌شود جلو روند توليد انبوه را گرفت و اساسا اين فرضيه با مقتضيات زمان و الزامات زندگي شهري و شهرنشيني جور درنمي‌آيد ولي حال كه مسكن به اين شيوه ساخته مي‌شود و خرج خاص خود را نيز برمي‌دارد، چه بهتر كه ايده‌آل باشد. ايده‌آل نه لزوما از نظر مساحت و حجم، بلكه در رعايت شوون و جنبه‌هاي انساني در آنها و اين امر امكان‌پذير نيست مگر اينكه معمار مسوول و دلسوز وارد كار شده و دستگاه‌هاي اجرايي اين زمينه و راهگشايي را ايجاد كنند كه معمار در طراحي اين قطعات پيش‌ساخته دخالت كند تا آن حالت بي‌روح و صددرصد ماشيني خارج شود. باز مسووليت بيشتر به صاحبان سرمايه و برنامه‌ريزان و ادارات مسوول حكومتي برمي‌گردد كه مقرراتي را در اين رابطه اعمال و صنايع پيش‌ساخته را ملزم به رعايت يكسري اصول و قواعد معماري كنند 


کلمــــات کـلیدی :  جامعه، سیحون، معمار، هنر، شاختمان سازی، تولید انبوه
منــــــــــــــــــابع :  مصاحبه دکتر علی فراستی با مهندس هوشنگ سیحون


منبع انتخاب مقاله :
این مقاله پیش از این در روزنامه شرق مورخ 10 اردیبهشت 1391 چاپ شده است .

دریافت فایل مقاله | بازگشت به لیست مقالات |  ارسال نظر ارسال نظر | اشتراک مقاله  
تعــــداد بازدیــد : 2765  بار تعداد دانــــــلود : 96 بار امتیاز تحـــریریه : 5

نظـــــــر اعضــــــــا
مازیار عزیزی ( 1391/03/04 ) :
خیلی عالی بود ممنون

ثبــــــــت نظـــــــر
جهت ارسال نظر باید وارد سیستم شوید. / عضو جدید
ایـمـــیـل :  
رمز عبـور :  

 
حامی اتووود
 رسانه ی تخصصی معماری و شهرسازی میم زون
درباره معماران معاصر ایران :
این گروه در سال 1386 با هدف ایجاد پل ارتباطی بین معماران ایرانی معاصر گرد هم آمد.با شروع کار این وب سایت معماران متقاضی در محیطی ساده وکارآمد به تبادل پروژه ها ومقــــالات خود خواهند پرداخت ودر فضای فروم به بحث وگفتگو می پردازند.";
خانه | ورود | ثبت نام | درباره ما | تماس با ما | قوانین سایت | راهنما
© کلیه حقوق این وب سایت متعلق به گروه معماران معاصر می باشد.
Developed by Tryon Software Group