درنگ، پاسخ ما بود برای مسابقه ای که در کنار یکی از مهمترین باغات
شیراز، باغ عفیف آباد بود.
"درنگ" همان حس ماجراجویانه ی کودکانه ایست که سال هاست تجربه نکرده ایم
و در دنیای امروزی ما "درنگ" سعی می کند احیا کننده ی حواسی باشد که از
آنها غافل بوده ایم. لمس بافت آجر؛ شنیدن صدای برخورد قدم هایمان با ورق فلزی، و
مشاهده ی همین آسمانی که هرروز بی درنگ از زیر آن عبور میکنیم بی آنکه لحظه ای
سرمان را بالا بگیریم و نگاهی به آسمان بیاندازیم. شنیدن صدای آب "فواره های
موجود در سایت". درنگ از بیرون مکعبی است که حجم آجری معلقی را در دل خود نگاه داشته و
همین برای بر انگیختن حس کنجکاوی و ماجراجویی کافیست. با گذر از دیواره آجری ورودی
به فضایی بسته و تاریک میرسیم که جز صدای ورقه های آهنی زیر پای خود صدایی را نمی
شنویم و تنها با لمس بافت آجر به جلو حرکت می کنیم که این اتفاق برانگیختن و تشدید
حواس شنوایی و لامسه مان را منجر می شود که به دنبال تنها راهنمایمان که بافت آجر
است به جلو حرکت می کنیم، در حالی که چشمانمان پیوسته در حرکت است تا شاید اثری از
نور و بازشدگی بیابد. آینه ها و انعکاس نور در آن ها، رفته رفته نمایان می شوند و
به آرامی ما را متوجه یک اتفاق می کنند/خبر از یک اتفاق می دهند. نور اندکی نمایان
می شود و در یک آن چشمه ی نور خیره کننده ای از بالا، فضا را روشن می سازد. در یک
لحظه با چرخشی خود را زیر آسمان می یابیم که توسط آینه ها قاب شده و مرز بین ما،
خودمان، و دنیای بیرون را شکل می دهد. برای انتخاب مکان ساخت پاویون تلاش شد تا
جای ممکن پروژه به درخت ، حوض و فواره نزدیک باشد تا علاوه بر سایه اندازی و
انعکاس برگ درختان در پاویون، از شنیده شدن صدای آب حوض نیز بهره مند شویم.