واسه یه خونه مسکونی سخت وخشن به نظر میاد
چکامه ای در جستجوی متن
براهنی متن زبانی را عامل اشتراک و پیوند دهنده با گذشته می داند و معتقد است که به واسطه این متن زبانی, با خلق شعر نو آنچه اندوخته ادبیات و واسطه ادراک بوده است, محو نمی شود; بلکه دگر بار تجلی می یابد. این در حالی است که این گنگ خواب دیده معماری در میانه راه و به ناگاه واژگان زبانی خود را از دست داده است.
مهرداد ایروانیان در این پروژه به جستجوی, بازیابی و یا ترجمان این زبان با ابزار صراحت می پردازد. صراحتی که از نگاه وی با عبور از مسیر مجاورت استوار بر منطق آرگونومیک و اقتصاد محیطی, ساختار فرم و معنای کمپزوسیون را خلق میکند; دستاویز وی در این گستره به تعبیر معمار, تمام ویژگی های مواد و مصالح در بازه زمانی متغیراند. در این مسیر وی هرباره سازمان پیشین را می شکند و وزنی نو می آفریند و این نو به نو شدن خود ساختار بی ساختاری و زبان بی زبانی معماری او را شکل داده است.
او در پی یافتن هویت معماری خود به اکتشاف ویرانی نائل می آید; ویرانی ای که عین آبادانی است.
به اعتقاد من در این پروژه به خصوص در وادی روش شناختی, فرایند بهگزینی و برایند مفاهیم متغیر و متعدد فضای معماری, جای خود را به روند تکوینی گزینش اتفاق گونه اشیا داده است و بار اصلی نقش آفرینی بر دوش آنها وا نهاده شده; چنانکه این جایگاه, لنز دوربین معمار را به سمت ارائه تصاویر شی گرا و خالی از حضور مابین سوق داده و خبر از حضور چنین نگاهی در آفرینش اثر هنری می دهد. معمار دراین صحنه شطرنج با حفظ قوائد کلان بازی عمده نقش را به سربازان این وادی یعنی عناصر فضایی داده است.
در نگاه اول اینگونه می نماید که مسیر دشوار معماردر جستجوی اصالت و صراحت مواد و مصالح در گذر زمان و پرداختن به اشیا و تکثر گرایی و وحدت گریزی, جایگاه فضا را از مقصود نهایی به نقشی بستر گونه و پذیرای اشیا تقلیل داده است. شی گونگی اشیا, بر همسرایی فرمال, ذاتی و صریح مصالح تفوق می یابد و در حالی که مصالح دگر بار به باز تعریف خود می پردازند, اشیا از پذیرفتن نقش تعاملی و متعارف خود گریزانند; تا جایی که این گریز به هویت مستقل ولی چند وجهی و چند تکه آنها می انجامد. لیک آنها در ذات خود, خداوندگاران آفرینشند و به احقاق حق مصالح می پردازند. و بیشتر از اقتصاد, این صراحت ماده است که در سطوح رخ می نماید و و سطوحی که دیگر صرفا با تغییر مسیرهای مرزگونه شکل نمی گیرند, بلکه توده ها فارغ از جهت یابی برداری و نامگذاری های قراردادی شکلی و ناشی از برداشت های متغیر زمانی به عنوان یک هویت تام نقش می یابند تا خاصیت ایفایی آنها, جایگزین هویت القایی شان شود. بر خلاف ایماژمتراکم تجمیع شده درتصاویر, این شفافیت و خلوص است که به گونه ای صریح معنای خود را باز می جویند.
این هویت ممتاز ولی معنا گریز مواد که گاه مبانی اولیه خود از جمله ارزش جرمی. ویژگی های ایستایی و باربری را به چالش می کشد, - و عجب که از حوزه درک شی زیبا حتی در معنای کلاسیک خود خارج نمی شود- عرصه را در فهم معمول از بنا, بر فضا و مختصات آن از یک سو و بر مخاطب به عنوان میزبان دائم آن تنگ می کند و غربت می آفریند. مخاطبانی که در این نبرد غیر مستقیم عناصر, بیشتر ناظران اشیا اند نه ساکنان فضا.
کار آنجا گره می خورد که معنا گریزی نا موفق برخی عناصر–به خصوص قطعات فلزی در هنگامه ورود و سطح انحنا یافته منتهی به حیاط- در کناره صراحت ناب سطوح سنگی-بتنی و شفاف نقش می بازند و در پی آن که هویتی تام را در این نا همسازی برای خود نمی آفرینند , توان تضاد را هم از دست می دهند, به عکس نقش منحصر به فرد سطوح شفاف که به تمامی معنای نامحسوس خود را باز یافته اند.
موزه ای که به تنهایی می خواهد به بازآفرینی تاریخ و معانی خود بپردازد و خانه ای که در نگاه اول پذیرای این تعلیق و تکثر معنایی نیست. اما اینجاست که زمان نقش آفرینی می کند و همانگونه که بازه زمانی متغیر به آفرینش نقش دگرگونه مصالح می نشیند بداعت اشیا نیزدر گذر زمان و در حافظه ساکنان آن پذیرفته می شود و درهمجواری اشیا در بستر فضا, چشم مخاطب از شی به مابین رانده می شود و ادراک مخاطب در بازه زمانی فرا رو و در رقابتی لا جرم فضا جو و فضا آفرین اتفاق می افتد; در آن هنگام مابینیت فضا آغاز می شود; سرآغازی ناشی از حدوث فضا و نه خلق یکباره آن.
این گونه است که این معماری در نگاه اول, غربت می آفریند; چرا که بار وزنی و هجمه موجودیت عناصر فضایی آنقدر است که هر شی, شی دیگر را به مبارزه می طلبد تا روزی که در تعادلی ناپایدار آرام گیرد, مخاطب این توازن, بازه زمانی-مکانی زندگی ساکنان است. یعنی اقتصاد زمان در امتداد حضور ساکنان به نفع فضا گام بر می دارد, چرا که اقتصاد وظیفه تعدیل ابعاد ناشناخته و جایگزینی حضور را که معمار به نفی آن پرداخته بود بر عهده می گیرد و معماری نیز با تمامیت خود در این مسیر تعاملی خلق مدام خود گام می گذارد. مخاطبان در این سرا گاه ساکنند و گاه شاهد!
این بوم ریخت شناسی بدیع, گونه ای دیگر از زندگی با ساکنان و محیط اطراف خود را طلب می کند.