ثبت نام عضو جدید ایمیل آدرس: رمز عبور : رمز عبور را فراموش کردم

به جامعترین سامانه ارتباطی و اطلاع رسانی معماران معاصر ایران خوش آمدید خانه |  ثبت نام |  تماس با ما |  درباره ما |  قوانین سایت |  راهنما | تبلیغات




جدیــد ترین پــــــروژه هـا
تاری
طراح : محمدرضا محمودی
ارارات
طراح : پویا خلج
پارک علم و فناوری
طراح : سجاد نوری
طراحی مدرسه سبز
طراح : سجاد نوری
حامی اتووود
مسابقه دانشجویی اتووود
تـازه هـــــــــای معمـاری
پروژه دانشجویی دانشگاهAA-پروژه Francesco Belfiore - دیپلما 5
موزه شهر ژی یامِن؛ پردازشی شرقی از معماری جهش کیهانی
نخستین شماره ماهنامه‌ نمایه تهران منتشر شد
هنر گفت و گو ـ دربارهء هینترلند؛ به مثابه چشم انداز جدید طبقه و تعارض . قسمت دوم
کامنـــــــــت پــــروژه ها
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه مجتمع مسکونی حیات نوشته است:
بعد گفتند بی دلار و ارتباط با ان دوستان معماری اسلامی بنده با اجازه شما از ایمیلتان برای ریجستر استفاده کردم ا ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه مجتمع مسکونی حیات نوشته است:
نظر قبلی من توسط غیر رباتیک سانسور شد که نقد و بیهوده بودن معماری اسلامی از این دست بود سال شصت و نه سران معما ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه ویلا بتنی نوشته است:
پایداری سازه عالیه جناب دکتر عالی پور ما راه کرد معماری کمونیستی روسیه رو نرفتیم اما اینکار اونهاست خوب ما شرا ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه ویلا بتنی نوشته است:
پایداری سازه عالیه جناب دکتر عالی پور ما راه کرد معماری کمونیستی روسیه رو نرفتیم اما اینکار اونهاست خوب ما شرا ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه ویلا بتنی نوشته است:
این کار عالیه چون مثل کارهای استاد عالی پوره اما ببینید این سایت رو دوستان رادیو هنر دکتر منشی زاده و زنگنه را ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه خانه مادری نوشته است:
بفهمند بقول شما اقایی که در رادیو هنر بمن زنگ زدی در چه گندی بدنیا امدیم انهم گناوه گناوه معماری دارد ...
دکتر کمال کمال زاده منقرض در مورد پروژه خانه مادری نوشته است:
شهر سازی مزخرف دیبا و مقلدانش سازه خشک سه تا سنگ بیرون امده بی پایداری شد ابادان و تهران و اینهمه زلزله اقا ای ...
اعضـا با بیشترین پـــروژه
    ایمان زارع
    مجید معزی
    سامان نیرومند
    شرکت استودیو معماران مادو

  
روزبه تابنده هاله ودادی نژاد
 ارسال نظر بازگشت به لیست پروژه ها گزارش خطا اشتراک پروژه
    نمایش عکس ها
    گورستان عمودی (مقام اول مسابقه Mexico2011)
    دانشـــــــــــگاه : آزاد اسلامی واحد شیراز
    سال طـــــراحی : 1390
    مـــــــــــــــــکان : مکزیکوسیتی
    کـــــارفـــــــــرما : arquitectum
    تـــــــــــاریخ ثبت : 1390/08/16
    مســــــــــــاحت : 10000
    تعـــداد بازدیـــــد : 12329
    محــــدوده سنی : 30_31
    نــــوع کاربـــــری : فرهنگی
    مرحـــــــــله اجرا : طراحی
    همــــکاران طرح : هاله ودادی نژاد(گروه طراحی) - فرخ تابنده (3dmax) - غزل تابنده (مطالعات و ویرایش انگلیسی)
     ایده های طراحی : بررسی این طرح فقط با شناخت بستر اجتماعی و فرهنگی و همینطور اطلاع کافی از میتولوژی مکزیک ممکن خواهد بود. فرهنگ های مختلف انسانی نگاه های متفاوتی به مقوله مرگ دارند. اما در بین همه آنها دیدگاه فرهنگ های امریکای لاتین و بخصوص مکزیک به مرگ بسیار متمایز است. دیدگاه متناقض مکزیکی ها حاصل برخورد دو حوزه عظیم فکری است. یکی دیدگاه باستانی فرهنگ های آزتک و مایا از قبل از میلاد و دیگری فرهنگ کاتولیک های اسپانیایی در زمان فتح مکزیک. در هم جوشی این دو دیدگاه کاملا متناقض شکل دهنده آن چیزی است که ما از آن به عنوان نگاه معاصر مکزیکی ها به مرگ یاد می کنیم. بنا به گفته اکتاویو پاز: "مکزیکی ها از مرگ نمی هراسند، بلکه به استقبال آن می روند، با آن مواجه می شوند و آن را به چالش میکشند. مرگ برای آنها دیگر پنهان نیست." 1. شوخی با مرگ - یکی از مهمترین مبانی شکل گیری این طرح، مواجه شدن با مقوله مرگ، به شیوه ای کمتر جدی و رسمی بوده است. در این بنا مجموعه تابوت ها به گونه ای کاملا اتفاقی و شوخ طبعانه، همچون بادکنکهایی معلق در فضا قرار گرفته اند. آزادی و رهایی جانمایی تابوت ها باعث در هم پیوستن مجموعه زنده ها و مرده ها شده است. گویی مردگان در میان زنده ها حضور دارند. درست بر خلاف شیوه رایج در اغلب گورستانها که مردگان را در ردیفهای منظم و خشک، در خاک سرد به زنجیر می کشند.2. مرگ و زندگی، دو روی یک سکه - مرگ و زندگی دو جزء جدایی ناپذیر از حقیقت هستی اند، چنانکه بدون یکی، دیگری مفهوم خود را از دست می دهد. سازه سخت و فلزی این بنا که همچون بدنه و ریشه های خشک و مرده درختان کهنسال نمادی از مرگ است، با رشد آزاد گیاهان سبز بر وجه های جانبی مواجه شده و این درهم جوشی یادآور در هم تنیدگی غیر قابل انکار دو مفهوم مرگ و زندگی است. گویی مرگ و زندگی دو روی یک سکه و بخش مهمی از چرخه حیات هستند.

پروژه های دیگر طراح
نظـــــــر اعضــــــــا
امیررضا اسماعیلی ( 1390/08/16 ) : ایده ی کار بسیار جالب است و ارایه هم بسیار عالی صورت گرفته ...برنده شدن در این مسابقه رو به شما و گروهتان تبریک میگم و بسیار خوشحالم که یک تیم ایرانی در مسابقه ای بین المللی حائز رتبه شده است . بسیار علاقمندیم که در مورد نحوه ی شرکت در مسابقه ، هزینه ها ، نحوه ی ارسال آثار و به طور کلی تجاربتون صحبت کنید تا همه ی دوستان استفاده کنند ...
روزبه تابنده ( 1390/08/17 ) : ممنون از لطف شما،
این توضیحاتی که خواستی خیلی مفصله و اینجا نمیشه مطرحش کرد. کسی هم حوصله نمیکنه بخونه! شاید تو یه فرصت مناسب اگه چند نفر علاقمند باشن بشه یه جا نشست و در موردش گپ زد. البته بهتره محلش دانشکده نباشه. چون فعلا از طرف من در تحریمه!!!
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/08/18 ) : عنوان خبر این پروژه را حین بارگذاری بر اتووود به "هرمنوتیک مرگ" تغییر دادم، صرفا بدان سبب که مخاطب را در قامت بخشی از اثر تعریف و تدقیق می کرد، ارزش این پروژه هنوز هم به گمان من در ره یافت تبدیل یک معضل هستی شناسی به یک روی داد روزامد نهفته است، پرداخت پس زمینه ی اثر ولی عمیقا منحرف و میان مایه می باشد، جدا از انکه ازتک ها مرگ را امتداد افرینش می دانستند و انسان ها و خدایگانشان را موکدا موظف به قربانی کردن خودشان برای ادامه حیات می دیدند، فکر می کنم مواجه با عظیم ترین مفهومی که فلسفه غرب در نزدیک شدن بدان بی نهایت محتاط بوده است حتما تامل بیشتری می خواهد، و البته روی کرد پیش گرفته شده در این اثر را نیز صرفا محصول فقدان "دازاین" می بینم.
امیررضا اسماعیلی ( 1390/08/18 ) : به هر حال ما مشتقامیم به شنیدن تجربه هاتون ، متاسفانه اگر من بخوام به دانشکده ی شما هم بیام نمیتونم چون یه مقدار بعد مسافت زیاده ( تبریز تا شیراز ! ) ولی پیشنهاد می کنم یک مقاله در این رابطه بنویسید هر وقت فرصت کردید ، واقعا حیفه که این تجربه ها گفته نشه ...
روزبه تابنده ( 1390/08/18 ) : به آقای بصیرت عزیز، مطالعه متن انگلیسی کانسپت ها رو توصیه می کنم. بخصوص سیستم suction مرکزی و امتداد حیات مردگان در گیاهان سبز مجموعه. راجع به دازاین هم بعد از اون میتونیم بحث کنیم. از وقتی بچه بودم همیشه در گورستانها چیزی که بیشتر از همه نظرم رو جلب میکرد درختا و گیاهها بودن. بخصوص اونایی که اشلشون اندازه خودم بود. به نظرم یه سمپاتی عجیبی بین مرده ها و زنده ها برقرار میکنن. تو این پروژه هم از همون اول با هاله راجع به این موضوع به توافق رسیدیم. انگار گیاه و گورستان به هم پیوند خوردن. زندگی، امتداد حیات ....
از طرف دیگه، ما با ارزش های آزتک معماری نمی کنیم. آزتک فقط کلیات context رو تعریف میکنه. چالش اصلی در بازخورد نهایی پروژه با قرن بیست و یکم تعریف می شه. اینجاست که یک environmental crescendo ارزش خودش رو نشون میده. مجموعه انرژی هایی که از تمام بستر جمع میشن و در نهایت امتداد پیدا میکنن. در این پروژه ما با کرشندوی محیطی مواجه هستیم.
مهدیه آقایی راد ( 1390/08/20 ) : بهتون تبریک میگم منم میخوام ازتون خواهش کنم از تجربیاتتون بگید به دوستامم میگم بیان خواهش کنن خوبه؟!
سارا آقاسی زاده ( 1390/08/23 ) : اینکه تو یک مسابقه بین المللی حائز رتبه شدید خیلی جای تبریک و البته افتخار داره .... مطمئن باشید علاقه منداش حوصله دارن متن رو بخونند! اگه لطف کنید از تجربیات شرکت تو این مسابقه و بحثایی که دوستمون پرسیده بودن بگین خیلی ممنونتون میشیم .... به امید موفقیت روز افزون
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/08/24 ) : فروید در مواجه با مرگ تلاشش را بر تدقیق جای گاه مرگ می نهد و بس و این نشان از احتیاط زیرین ترین لایه های تفکر غربی در مواجه با مرگ دارد، تثبیت مرگ در قامت یک تابوت عمودی و ارائه یک تحریر ایکنیک از ان در بافت شهری به تنها چیزی که می ماند تقریر نکروپلیس لوییس مامفورد است، که البته در ان بر کاریکاتوری بودن وضعیت تاکید شده است، اما نگره ای اخرالزمانی را موکد ساخته که بر قرار ان امپراتوری از یافت یوتوپیا عاجز است و در چنبره دیستوپیا اسیر، این پروژه از ان جهت دچار مکر عقل است و از خاستگاه اخلاقی خود منحرف شده که نهایتا پی ایندهای طرح را در محفظه ایی از تکست های بسته تفسیر می کند، حال انکه مرگ حد است و به گمان دریدا "حد حقیقت"، پس ای کاش برخورد با ان به همان مقیاس انسانی دروه کودکی در بسطی افقی و مزمن و البته مملو از حفره محدود می شد.
روزبه تابنده ( 1390/08/25 ) : در مورد نظر آقای بصیرت یادآوری چند نکته ضروریه:
1. برای من بسیار ارزشمنده که شما راجع به موضوع با این دقت موشکافانه فکر کردید و اینکه نظرتون رو با صراحت گفتین هم بسیار مهمه.
2. اینکه از قول فروید گفتین : "در مواجه با مرگ تلاشش را بر تدقیق جای گاه مرگ می نهد و بس" و احتمالا منظورتون این بوده که ما هم باید چنین کاری میکردیم اولین اشکالش به قول نایجل واربرتون، مغلطه کسب حقانیت بوسیله نقل قوله. اینکه فروید 100 سال پیش راجع به مرگ چنین حرفی زده الزاما نشون دهنده موضع جامع فرهنگ های غربی نسبت به مرگ در قرن بیست و یکم نیست و از طرفی با اینکه فروید از نظر داریوش شایگان ضربه زیست شناختی رو به اندیشه های کهن وارد کرد اما به هیچ وجه معاصر ما نیست و بخش زیادی از عقایدش مورد تردیده. از طرفی این گفته فروید که به قول شما "نشان از احتیاط زیرین ترین لایه های تفکر غربی در مواجه با مرگ دارد" در مورد تفکر انسان اروپایی شاید صادق باشه اما در مورد انسان امریکای لاتینی قطعا صادق نیست. وجود جشن "روز مردگان" و هزاران شاهد فرهنگی دیگه که در موزه آنتروپولوژی مکزیک به نمایش گذاشته شده، اگر گواه بی پروایی مکزیکی ها در مواجه با مرگ نباشه به طور قطع نشانه احتیاط هم نیست.
3. نظرات شما در مجموع جالب توجه اما اگر توصیه های شما در این پروژه جدی گرفته می شد قطعا مقام اول رو از دست می داد. چرا که "تثبیت مرگ در قامت یک تابوت عمودی و ارائه یک تحریر ایکنیک از آن در بافت شهری" که به قول شما " به تنها چیزی که می ماند تقریر نکروپلیس لوییس مامفورد است" اتفاقا خواسته اصلی مسابقه است. در مسابقات بین المللی به قول فدریکو اوندا شانس جایزه اول خیلی خیلی ناچیزه و از طرفی بین فلسفه صرف و عرصه معماری واقعی یک حفره کم عرض اما پر عمق وجود داره که فرو افتادن در اون خیلی خطرناکه. قصد ما فلسفیدن صرف نیست، موضوع اصلی توجه به خواسته های طرحه. پس در درجه اول انتقاد شما به طرح ما وارد نیست بلکه به موضوع مسابقه مربوطه. گذشته از اون، در مسابقه همه تلاش شرکت کننده ها در نزدیک شدن به اهداف خواسته شده متمرکزه، چه این تلاش فلسفی باشه، چه اجتماعی. چه جامعه شناختی باشه و چه اقتصادی. ما هم اگه با موضوع یک مسابقه موفق نباشیم در نهایت میتونیم شرکت نکنیم، یا اینکه آگاهانه ریسک رد صلاحیت شدن رو بپذیریم و خواسته های طرح رو زیر پا بگذاریم، اما شرکت کردن ما در این مسابقه و زیر پا نگذاشتن قواعد نشون میده که با این خواسته ها -که اتفاقا در اقلیم فرهنگی مکزیکو سیتی اصلا هم دور از ذهن نیستن- به طور کلی موافق بودیم.
4. اینکه نحوه برخورد ما با موضوع مرگ با نظرات شما اینقدر تفاوت داره نشانه "مکر عقل و دور شدن پروژه از خاستگاه اخلاقی خودش" نیست، بلکه نشون دهنده تفاوت پارادایم های معرفتی من و شماست. اتفاقا دیدگاه شخصی من در مواجهه فسلفی با مرگ به اون چیزی که شما گفتی خیلی نزدیکه اما در این پروژه ما سعی کردیم از الگو های معرفتی بین النهرینی که در ناخودآگاه زیست فرهنگ ما هزاران ساله ذخیره شده فاصله بگیریم و خودمون رو در بستر موناد های فرهنگی جدیدی ببینیم. برای این کار باید شهامت داشت و فراموش نکرد که به قول داریوش شایگان : "هیچ چیز بی جراحت زاده نمی شود."
روزبه تابنده ( 1390/08/25 ) : در مورد نظر خانمها مهدیه آقایی راد و سارا آقاسی زاده باید بگم، اول از لطف شما ممنونم. اما به هر حال این مجال رو برای مطرح کردن موضوع مورد نظر شما مناسب نمی بینم. شاید با اعضا سایت اتووود نشستی داشته باشیم و در مورد این موارد بحث کنیم. اگر این اتفاق بیفته گزارش اون نشست شاید بتونه تو این زمینه مفید باشه.
نسترن گرشاسبی ( 1390/08/27 ) : خیلی جداب و بی نظیره اتفاقا مکر عقل و دور شدن از خاستگاه نیست حتی از تجربه شخصی من این مکان تا حد زیادی وحشت و تلخی یا هر اسمی که روی واکنش نسبت به قضیه مرگ هست رو قابل درک تر و سبک تر می کنه
پوریا فرخی ( 1390/08/30 ) : با عرض سلام خدمت آقای تابنده در ابتدا تبریک می گم که شما به عنوان یک ایرانی این جایزه رو بردید.
بدون شک شما تحقیق گسترده ای بر فرهنگ و آداب و رسوم مردم مکزیکوسیتی کردید و همون طور که در توضیحات آوردید آن ها به استقبال مرگ می روند و با نگاهی به عکس چهارم (night view) طول زیاد برج و کلا چشم انداز آن باعث یک بنای شاخص شهر شده.ممنون میشم در مورد این قسمت یه توضیح مختصری بدید.
همان طور که می دانید درک و تصور این مسئله شاید برای افرادی مثل من سخت باشد.
روزبه تابنده ( 1390/09/02 ) : چند مرجع برای مطالعه بیشتر در مورد فرهنگ و تاریخ مکزیک:
http://mitpress.mit.edu/catalog/item/default.asp?ttype=2&tid=10622
http://www.iep.utm.edu/aztec
و یک کتاب در google books هست به نام mexico ,country, history & people که دسترسی به او رایگانه
همچنین در مورد روز مردگان:
http://en.wikipedia.org/wiki/Day_of_the_Dead
http://www.footprinttravelguides.com/latin-america/mexico/mexico-features/mexicos-day-of-the-dead/
http://spanish.about.com/cs/culture/a/dayofdead.htm
فاطمه فرجام ( 1390/09/03 ) : ا سلام و عرض تبریک به جنابعالی:
من با نظر شما که در زمینه اینکه در فضای گورستان بعد دیدگاه اول که همان قبر ها می باشد دومین چیزی که چشم را به خود خیره میکند نحوه قرار گیری فضای سبز محیط اطراف میباشد.از اینکه این دیدگاه را در طرتحی خود در نظر گرفته اید بسیار تحسین بر انگیز است وقتی با تاملی بیشتر به کار نگاه کنیم این فضا سبزی که در ترکیب با فضا به کار رفته فضای همچون بهشت یا همانند ان را به انسان تداعی می کند که این را میتوان دید که مردگان در فضای همچون بهشت قرار گرفته اند که در ارامش روحی قرار گرفته اند حداقل موضوع را اینطور می توان گفت که کسانی که از دور می بیند احتمال همچین احساسی هست. ولی ایا قرار گرفتن همجچین فضای در پیرامون شهری کار درستی است ؟چرا اگر به نوع دیگری به کار نگاه کنیم ایا امید زندگانی را از بین نمی برد؟ایا جو شهری را خراب نمی کند؟....
از اینکه کار طراحی شده در فضای است ه سر به اسمان کشیده است کار جالبی است ولی من وقتی اسمی از فضای که مردگان در ان قرار در گفته می شود یک فضای کاملا عمودی و با تراکم حجمی و پراکندگیه فضای سبز در ذهنم تداعی میشود ولی در کار شما این تصور ذهنی دیده نمیشود و کنار امدنم با این فضا را سخت تر می کند.
سوال دیگری که در ذهنم به وجود می اید ایا همچین تراکم حجمی مانند مکریک که بیش از چندین ملیون نفر است و با فشردگی فضا ارامش لازم را به افراد و فضا میدهد؟
جمع بندی کلی از حجم بسیار جالب است ولی شخص من با این ذهنیتی که دارم شاید ترکیبی افقی و عمودی را طراحی میکردم و با همین ترکیب فضای سبز شاید با تراکم بیشتر طراحی میکردم.
سامان زارع ( 1390/09/03 ) : با مطالعه بر تاریخ منطقه این پروژه ما به مفهوم مرگ و نحوه جالب برخورد مکزیکی ها با مرگ پی می بریم که ممکن است در نقطه دیگری در دنیا به این شکل صورت نگیرد.
با توجه به فرهنگ و آیین این اقوام از چند هزار سال پیش تا کنون و بوجود آمدن بنا هایی با محوریت مرگ و با نگاه به بافت و اقلیم شهر مکزیکوسیتی بنایی سبز می تواند بهترین گزینه برای مکان مرگ در این شهر باشد " اما این پروژه از نظر من دارای ابهاماتی می باشد:
دلیل طبقات چیست؟ آیا تفاوتی بین طبقه اول و آخر وجود دارد ؟ این طبقات شبیه هم هستند یا نه ؟ اگر هستند چرا؟ اگر نیستند چرا؟
ما چطور می توانیم جایگاه شخص را در این قبرستان مشخص کنیم ؟
این را تقریبا همه ما قبول داریم که" بالاتر بودن یعنی بهتر بودن " .
در بالای این برج مفهوم نزدیک شدن به خدا نشان داده شده است که یکی از دلایل سوالات من را بیان می کند .
مردمی که در این مکان قرار دارند چرا به این شکل هستند ، مگه اینجا موزه هست ؟
طرح داخلی این بنا بیشتر یک موزه را تداعی می کند تا یک قبرستان .
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/09/05 ) : سایه های بلند باد نام اثری است سترگ از بهمن فرمان ارا؛ ساکنان یک ده برای جلوگیری از هجوم پرندگان به زمین هایشان، مترسکی عظیم بر فراز زمین هایشان بنا می کنند، یکی از روستاییان، که راننده مینی بوس است و نقشش را هم فرامز قریبیان بازی می کند می اید و بر صورت مترسک، ترسیمات صورت انسان را منقوش می سازد، این شمایل نگاری موجب می شود مردم روستا استدلال کنند مترسک، ادم شده و شب های روستا را از ان خود کرده، شی از مرزهای خود عبور کرده به توتمی تبدیل می شود، این روند بنا به استدلال های [بسته] مردم ده قابل توجیه است؛ انسان تک ساحتی می تواند از ره یافت های تحلیلی گذشتگان بدون افسون زدایی در قامتی معاصر نیز استفاده کند، تمسک فاشیسم به مدرنیزاسیون و بی توجهی اش به مدرنیته ریشه در همین روی کرد دارد و به این پرداخت می گوییم مکر عقل، دنیایی که تحت شمول تفکر مثبت بی تعارض است و فلسفه یا تفکر منفی از ان رخت بر بسته تا همه چیز یک دست به نظر اید، برج مرگ از منظر منطق پیدایشش گرفتار یک چنین معضلی است.
کاویان کریمی ( 1390/09/22 ) : بهتون تبريك ميگم ايده وارايه پروژه بسيار خوب هست و باعث افتخار كه معماران ايراني اينگونه در عرصه جهاني موفق عمل ميكنند.
غفور فلاح ( 1390/09/23 ) : سلام،بهتون تبریک می گم آقای تابنده از کانسپت تا ارائه بی نظیره
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/10/03 ) : هربرت مارکوزه جایی می گوید "از فرم ابزار تخریب بسازید تا به تنها محتوای ممکن تبدیل شود، از کلمه، رنگ، اوا و خط در شکل عریان خشن بار انها استفاده کنید، به مثابه نفی و نقض کل محتوا".

با ذکر این گزاره می خواهم دو مثال بیاورم که در راستای سئوالات پیش امده باز هم گره اخلاقی پروژه را شبیه سازی می کنند، ناصر تقوایی فیلمی دارد به نام کاغذ بی خط، زنی که می خواهد نویسنده شود، و تخیلش بی محابا به محدودیت ها می خورد و نمی تواند میان سختی واقعیت و وهمِ تخیل تعادل برقرار کند و بعضی جاها در دنیای واقعیْ تخیلی زندگی می کند و مردی که معمار است و از قضا می خواهد در یک جزیرهْ زندان بسازد، یعنی نه تنها خیال را دفع می کند بلکه به پسِ پشتِ واقعیت برمی گردد و به خواست سرمایه/ قدرت تن می دهد، این در شرایطی است که معماری می تواند ـ اگر طراح بخواهد ـ با اخلاق گره بخورد، درست شبیه همان کاری که لویی کان در بنگلادش با ساختن مجموعه پارلمان به انجام رساند، پیشکش نهادی برای قوام دمکراسی در شرایط سخت، او باور داشت که باید با معماری به مرزهای ناممکن محتوایی رسید، نه اینکه بر قوام خواست وضع موجود گام برداشت، گره گاه اخلاقی این پروژه عمیقا ریشه در همین تمکن به وضع موجود دارد، انجا که طراح می گوید من به کناری می نهم خود را و به خواست پروژه تن می دهم، این تسلیم ناشی از و فقدان روی کرد انتقادی به هستی است، یعنی اینکه نپرسیم چگونه شده است که اینگونه شده ایم یا شده اند، هستی در این پروژه به حضور نمی رسد و از این روست که مشکل عمیق ان را فقدان درک از چگونهْ بودنْ درْ یا همان دازاین می دانم، پروزه سیاست اخلاقی ندارد.
روزبه تابنده ( 1390/10/08 ) : نقد بدون شک یکی از مهمترین ویژگه های انسان متفکره. به قول ماکس شلر: "انسان معترض ابدی به واقعیت خام است." اما تفاوت نگاه من و شما در اینه که شما "نقد" رو مقدم بر استعلا میدونید و من "فهم" رو. معتقدم اگر فهم رو پیش شرط استعلا در نظر بگیریم، نقد رو هم در دل خودش داره. اما بر عکس این گزاره الزاما همیشه درست نیست. پیش شرط ما برای درک موضوع این پروژه، فهم موضوع در ارتباط با یک جغرافیای فرهنگی خاص بود. چرا که از اساس طرح این مساله در هر بستر فرضی دیگه ناممکنه. همچنان اعتقاد دارم که سیاست اخلاقی با تعبیر مورد نظر شما عمیقا شرقیه. موضوع "سیاست اخلاقی" و "دازاین" هر دو مربوط به مرحله استعلا هستن. اما اختلاف نظر ما مربوط به مرحله قبل از استعلا است. "فهم" مقدم است یا "نقد"، مساله این است.
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/12/06 ) : ارنست بلوخ در کتاب بنیاد امید می نویسد:"انجا که افق گشوده نادیده انگاشته می شود(مجهول می ماند)، واقعیت چیز دیگری جز واقعیت به انجام رسیده نیست، واقعیتی مرده" هربرت مارکوزه هم به همین نکته اشاره دارد:" یوتوپیا می تواند با تحقق خود بمیرد"، جدا از انکه واقعیت و حدوثش ممکن باشد یا نه و ایا بایستی صرفا دل در گرو امر نمادین بست، برای فرار از رکود و مرگ و اسطور تحقق، که ریشه در منِ سرکوب گر ما دارد، می توان همچون لاکان در مواجه با پیشرفت های زیست شناسی تکاملی عمل کرد، لاکان پرسید اگر اینگونه نباشد چه؟ اگر این پارادایم ـ منظور زیست شناسی تکاملی است ـ که دچار نقصیه ـ و شاید توهم ـ کامل بودگی است و فکر می کند پاسخ را یافته اشتباه کند چه؟ نیلز بور هم اصل عدم قطعیت را همین گونه تبیین می کند:"امر متضاد یک حقیقت ژرف، یک حقیقت ژرف دیگر است"، هراکلیتوس، پاسکال، هگل، هیوم، هایدگر، فوکو و . . . همین راه را رفته اند؛ تلاش برای یافت امر متضادِ پنهان در جار و جنجال گفتمان غالب بر قالب. و باز هم به خاطر بسپاریم انحراف و اشتباه جزیی از ساختار فکری بشر بوده است و البته نتایجی بعضا عمیق داشته است، مثلا تکنولوژی محصول ارام ارام تغییر کردن فهم بشر از فایسس بوده و است و گره خوردنش با انهدامی که افلاطون بر پیکره ازاداندیش فکر غربی تحمیل کرد، از همین روست که باز هم یاداور می شوم، هستی شناسی مکان تحقق پروژه است که می تواند به گفته هایدگر حقیقت را در کار هنر کند.
روزبه تابنده ( 1390/12/17 ) : سال 1995 گروه کوارتت آردیتی ساخت یک کوارتت زهی را به اشتوکهاوزن سفارش داد. او ابتدا تمایلی به انجام این کار نداشت اما سرانجام پذیرفت. با اینکه اشتوکهاوزن به دیوانگی های ساختار شکنانه شهرهبود اما نتیجه کار او برای هیچ کس حتی خود گروه آردیتی قابل تصور نبود. ساختار آهنین ژانر کوارتت که از زمان هایدن چیزی حدود 250 سال دست نخورده باقی مانده بود ناگهان فروپاشید. کوارتت اشتوکهاوزن برای چهار نوازنده زهی، چهار دوربین فیلم برداری و چهار هلیکوپتر نوشته شده بود! هر نوازنده در یک هلیکوپتر در برابر یک دوربین قرار میگرفت و در حالی که هلیکوپتر ها به پرواز در می آمدند نوازنده ها هم پارتهای خودشان را جداگانه اجرا می کردند. این اجرا به اضافه سرو صدای هلیکوپتر ها در سالن کنسرت (که پر از تماشاگر بود) با هم میکس شده و بر چندین صفحه نمایشگر جداگانه، همزمان پخش می شد! قسمتی از این کار را در این لینک ببینید: http://www.youtube.com/watch?v=13D1YY_BvWU
با اینکه کوارتت هلیکوپتر بدون شک به عنوان یکی از انقلابی ترین آثار تاریخ ژانر کوارتت به حساب می آید اما چیزی از ارزش رپرتوار غنی 250 سال قبل از خودش کم نکرد. کوارتتهای هایدن، بتهوون، برامس، بارتوک، شوستاکوویچ، شوئنبرگ و ده ها آهنگساز دیگر همچنان ارزش خود را بین منتقدان موسیقی حفظ کرده اند. مبنای ساختاری این اثر نقد بنیادین فرم کهن کوارتت بود، نقد هم به یقین یکی از پایه های مهم استعلاست. اما نکته اینجاست که تنها پایه نیست...
آرش بصیرت "سردبیر اتووود" ( 1390/12/24 ) : دازاین چیست: ما به سبب طریقه ای که در جهان وجود داریم دازاین داریم، هایدگر به عمد، به خاطر دلالت های لفظی ان این واژه را انتخاب کرده است، دازاین همیشه یک "ان جا" دارد، جایی که در ان می فهمد چگونه جهت گیری و رفتار کند[به هستی خود قوام بخشیده و هستیندگی ی خودش را تحریر نماید]، و درون ان، روابط معناداری با دیگر هستندگان برقرار سازد. به گفته خود هایدگر"دازاین هستنده ایست که خود هستی اش، فهیمانه[دقت بفرمایید فهیمانه یا با محوریت یافت معنا] به سوی ان هستی جهت گیری می کند". جهت گیری کردن یعنی رفتار کردن یا ظاهر چیزی را به خود گرفتن. . . اساسی ترین و ضروری ترین جهت گیری دازاین، جهت گیری به سمت هستی است. یعنی هر چیز به خصوصی که یک دازاین انجام می دهد، ناشی از سبکی معین یا منشی از وجود داشتن در جهان است . . . [و باز همانگونه که هایدگر تاکید می کند:] "هستی یک چیز انی است که بر مبنای ان، او ان چیزی است که هست" . . . یکی از ویژگی های کلیدی هستی دازاین ـ یکی از چیزهایی که ما ان را نوع هستنده ای می سازد که هستیم ـ این است که ما هستی خود را می فهمیم و بنابراین از این توانایی برخورداریم که به سمت ان جهت گیری کنیم. . . در معنایی که هایدگر مراد می کند، یک چیز فقط در صورتی وجود دارد که نحوه ی هستی اش تفسیری خاص از این امر باشد که چگونه این چیز باید چیزی باشد که هست. انچه پیش امد برگرفته بود از کتاب "چگونه هایدگر بخوانیم؟" نوشته مارک راتل، با برگردانی از مهدی نصر.
هدف از اوردن این گزاره ها نیز تدقیق مفهوم دازاین و تبیین نسبتش با هستی و وجود و نیستی و ماهیت و مکان است: برج مرگ هست، اما وجود ندارد، یعنی شیوه هستنده گی اش بر مبنای فهم معنادار مکانی که در ان قوام یافته نیست، پس عمیقا یک وجه کالبدی دارد و ماهیتش بر چگونه بودنش تفوق یافته و این ریشه در تسلط این ایده است که طراح می گوید چگونه بودنش در گرو خواست مصوبین مسابقه است نه هستی انتقادی احتمالا مستتر در مکان و مقوم بر محور هرمنوتیک مرگ، پس هستی پروژه در گفتمان هایدگری اش ناقص است و این ریشه در فهم جهت دار است در طراحی، پروژه با محوریت خواست برگزار کنندگان طراحی شده نه خواست حقیقت، پس یک ابژه ی بی فکر فاقد ارتباط با عقبه ان جا ست، پس حتما فهم انتقادی بر طراحی ارجحیت دارد، ان هم در همه شئون، باید قبل از طراح بودن، فهم انتقادی داشت.
یوسف بهدری ( 1391/01/22 ) : با سلام و عرض ادب و احترام و تبریک خدمت شما

می خواستم بدونم که وب سایت این مسابقه را هم بنویسید و اعلام نتایج این مسابقه در کدام وب سایت می باشد .
با تشکر
روزبه تابنده ( 1391/01/27 ) : در وب سایت www.arquitectum.com بخش past academic competitions لیست را به سمت پایین scroll down کنید. در مسابقات سال سال 2011 پروژه مکزیک و سال 2008 پروژه لندن قابل مشاهده هستند.
روزبه تابنده ( 1391/02/23 ) : در جنوب غربی ایران در قلب رشته کوه دنا و در ارتفاع 2400 متر از سطح دریا روستایی قرار دارد به نام خفر. برای رسیدن به این روستا باید از چهار استان فارس، کهکیلویه و بویر احمد، چهار محال بختیاری و اصفهان عبور کرد. روستای خفر مرکز صعود به چهارده قله بالای 4000 متر رشته کوه دناست. در کوههای اطراف این روستا و در ارتفاع حدود 3000 متر چوپان جوانی زندگی می کند به نام خدا رحم. آخرین بار در جریان صعود تابستانی 1390 با او ملاقات کردم. وقتی حرفه ام را دانست به شوخی از من خواست تا خانه ای برایش در قلب کوههای دنا طراحی کنم. این درخواست ساده و طنزی که در لحن او نهفته بود تا ماه ها درگیری ذهنی من شد...
به آخرین جمله کامنت قبل بازگردیم: "پس حتما فهم انتقادی بر طراحی ارجحیت دارد، آن هم در همه شئون، باید قبل از طراح بودن، فهم انتقادی داشت." بعد از پنج ماه تبادل نظر در مورد پروژه "گورستان عمودی" که در برخی نقل قول ها به غلط "برج مرگ" نامیده شد، باید گفت که این جمله تا حدود زیادی راه گشاست، بخصوص اگر به نقد نه از دید آکادمیسین های قرن هجدهم و در جهت به رخ کشیدن کاستیها بلکه از دید معاصرانی چون ژرژ پوله و برای تفسیر و توضیح حدود حدوث اثر یا کسانی چون هورکهایمر برای کشف تناقض های درونی و تشریح اثر نگاه کنیم. با این نگاه دو عرصه مهم مورد بحث قرار می گیرد: اینکه "چه کسی نقد میکند" و "چه کسی یا چیزی نقد میشود"...
در آخرین دیالوگ من با جوان چوپان، نسبت این دو عرصه نقد به شدت متزلزل بود. جایگاه چوپان در جهان و شیوه در جهان بودن او چگونه قابل تفسیر بود؟ در آغاز قرن بیست و یکم و انفجار عرصه های فن آوری و ارتباطات و گسترش روزافزون روابط جهانی، جوانی هم سن و سال من در دل کوه ها، بدون ارتباط و اطلاع از روابط جهان، به طنز خانه ای طلب میکند. طنز او کنایه از چیست؟ از ناتوانی من در درک شیوه در جهان بودن او یا اشراف او در نفی شیوه بودن من در جهان؟
نقد را انتهایی نیست. در روند تصاعدی نقد می توان تا مرزهای هستی پیش رفت. اما پیش رفتن تا لبه های هستی بهایی هم دارد. گاهی عمیق ترین ارکان وجود یک هستنده آنچنان به چالش کشیده میشود که "بودن" او خود به گزاره ای سوالی بدل میشود. با این توضیح گزاره: "برج مرگ هست، اما وجود ندارد" با این گزاره قیاس می شود: "چوپان هست، اما وجود ندارد." ...
گاه مسیر نقد به چنین تنگناهایی دچار می شود. نقد ما به شیوه در جهان بودگی خدارحم چوپان، نقدی متزلزل است اگر زندگی در ارتفاع 3000 متر را واکاوی نکرده باشیم. اگر مفصل های اتصال بین جغرافیای فرهنگی و شیوه های بودن مردمان را نادیده بگیریم و از همه مهلک تر اگر قائل به پاسخی یکتا برای هستی باشیم. فهم انتقادی، واجد مراتبی است و عرصه های مختلفی از آگاهی را هدف می گیرد. تعدد نقاط نقد، منجر به زیر سوال رفتن اصالت "پاسخ یکتا به هستی" خواهد شد. پاسخی چون یکتا بودن امکان باز نمود مرگ در زیر زمین و نفی غایی هر نوع نگاه دیگر بدون توجه به اینکه در این پروژه، راست قامتی مرگ، خود، نقدی است بر شیوه های دیگر بازنمود چون امکان حدوث در زیر زمین! ... گویی این دور نقادی را نهایتی نیست.
توجه دازاین به مرزهای بودن – نقطه ظریف اتصال بودن و نبودن – است اما تکلیف مرزهای نبودن چیست؟ در مقابل هزاران شیوه بودن، چند شیوه برای نبودن وجود دارد؟ اصالت این پروژه در بیان شهودی و گیاهانی است که بودنشان وام دار نبودن مردگان است. اینجا هزاران شیوه نبودن به هزاران شیوه بودن تبدیل می شوند. در انتها، در اتصال زندگان و گیاه و آسمان و مردگان، برج کجاست؟ برج دیگر نیست...
امین شهامی پور ( 1391/04/13 ) : در حمایت از طرح مهندسین تابنده و ودادی نژاد::::وبسایت امین شهامی پور http://www.ashahami.com

طرح روزبه تابنده که برگذیده ی مسابقه طراحی گورستان در مکزیک با کسب عنوان اول در سطح بین الملل شده است اکنون در پروسه ی داوری بنیاد معماری جهان قرار گرفته است.که از همه ی فعالان مجازی و حامیان معماری ایران تقاضا داریم از طرح گروه آقای روزبه تابنده حمایت کنند.

شایان ذکر است از ایران به جز این گروه طرح خانم الناز تفریحی با موضوع مسجد نیز به مرحله قضاوت راه پیدا کرده است.




برای مشاهده طرح ها و همچنین دسترسی به لینک امتیاز دهی به وبلاگ مراجعه کنید


http://www.ashahami.com/weblog.aspx?postid=191
سینا لزرابراهیمی ( 1391/10/23 ) : واقعاً فوق العاده بود - مخصوصاً ایده دومتون مبنی بر اینکه قبرستان باید فضای سبزی باشد و از حالت سردی و خشکی خارج شود
واقعاً عالی بود
محمد فیروزیان ( 1391/12/05 ) : -----------------------------------
سپیده رئیسی ( 1392/07/28 ) : سلام
واای واقعا به نظر من عالیه البته به نظر من این شیوه قبرستون تحولیه که مو رو روی تن آدم سیخ میکنه اما شما دارید یه جور دیگه به مرده ها نگاه می کنید! و این دیدتون فوق العاده جسور و جالبه
محسن شفیعی ( 1392/11/12 ) : با سلام طراحی خیلی جالب است چونکه انکار مرده ها زنده هستن!؟
نازيلا قرآنى ( 1396/12/17 ) : ممكنه ديتيل ها و جزئيات پروژه هاتونم به اشتراك بزاريد🙏🙏🙏
حامی اتووود
 رسانه ی تخصصی معماری و شهرسازی میم زون
ثبــــــــت نظـــــــر
جهت ارسال نظر باید وارد سیستم شوید. / عضو جدید
ایـمـــیـل :  
رمز عبـور :  
 
درباره معماران معاصر ایران :
این گروه در سال 1386 با هدف ایجاد پل ارتباطی بین معماران ایرانی معاصر گرد هم آمد.با شروع کار این وب سایت معماران متقاضی در محیطی ساده وکارآمد به تبادل پروژه ها ومقــــالات خود خواهند پرداخت ودر فضای فروم به بحث وگفتگو می پردازند.
خانه | ورود | ثبت نام | درباره ما | تماس با ما | قوانین سایت | راهنما | تبلیغات
© کلیه حقوق این وب سایت متعلق به گروه معماران معاصر می باشد.
Developed by Tryon Software Group