طرح باز زندهسازی و
توسعه سینما "رادیوسیتی"
در نقطه عطف خیابان
ولیعصر ـ حد فاصل خیابان انقلاب و بلوار کشاورز ـ سینمایی قرار دارد که در حدود 60
سال قبل، جزو مهمترین و پر رونقترین پاتوقهای روشنفکری به شمار می آمد. «سینما رادیوسیتی»
که شهروندان تهران روزگاری آن را با ورودی یک سر شیشه و نمای نئونی آن میشناختند، امروزه تبدیل به یک بنای متروک شده و جز خاطرهای
در ذهن شهروندان، چیزی از آن بنای پیشرو باقی نمانده است.
سینما رادیوسیتی برهمنهشتی
سه عامل است که باززنده سازی و تبدیل آن به یک فضای پویا را به امری حیاتی در
امروز شهر تهران بدل میسازد. نخست، نقش حیاتی آن در تبدیل خیابان ولیعصر به محوری
پیاده به عنوان ستون فقرات شهر. دو دیگر، لزوم ارزش نهادن به حافظه ی شهری و حفظ
آن و سه دیگر، کمبود سالنهای سینمای فعال در شهر تهران.
در توضیح حافظه شهری،
آلدو رُسی،معمار برجسته ایتالیایی، میگوید: «شهر از طریق بناهایش چیزها را به یاد
میسپارد و حفظ بناهای قدیمی، شبیه حفظ خاطرات در ذهن انسان
است». سینما رادیوسیتی که روزگاری مدرنترین و مجللترین
سینمای ایران بود، به مدت بیست سال عضوی جدائی ناپذیر از حافظه شهر تهران بوده
است. متروکه و مخروبه شدن این بنا، به مثابه پاک کردن حافظه شهری است ـ چیزی که
شهر با آن شناخته میشود ـ و این امر که متاسفانه امروزه به اتفاقی
عادی تبدیل شده، در دراز مدت اثر خود را بر شهر و ساکنین آن خواهد گذاشت.
سینما رادیوسیتی و
تمامی بناهای متروکه شهر، دائما در حال انتقال پیام پنجرههای شکسته به ساکنین
هستند. پیامی با این مضمون که "این شهر از ابتدا متروکه و مخروبه بوده و این
روند حالت تصاعدی خود را حفظ خواهد کرد". این امر در ناخودآگاه افراد تاثیر
میگذارد و به شکلی محسوس، ضدهنجار را در شهر تبدیل به هنجار میکند. اینگونه است
که این آشفتگی در شهر، در حال زایش تصاعدی آشفتگیهای بیشتر است. بازسازی سینما
رادیوسیتی میتواند شروعی برای پایان بخشیدن به این تاثیر باشد. اثری پروانهای که
از ظاهر شهر بر روان ساکنین، اثر منفی میگذارد.
این سه عامل، بر این امر دلالت میکنند که این سینما میبایست مجددا احیا گردد
و در زمین مجاور توسعه یابد. حال پرسش این بود که در زمین مجاور سینما رادیوسیتی،
میبایست چه بنایی ساخته شود.
از آن سو، رابطه میان دو بنا در حالت کلی، چهار صورت دارد: نخست آنکه دو بنا
همسان باشند، دوم آنکه صرفا در هماهنگی با یکدیگر باشند و هارمونی مشترکی بسازند،
سوم آنکه دو بنا هر یک از دو بنا راه خود را پیش گیرند و متفاوت با یکدیگر باشند و
چهارم آنکه دو بنا رابطهای متضاد داشته باشند.
در علم منطق و بین عالمان این رشته اصطلاحی پر استفاده وجود دارد که بسیاری با
استناد به آن نظریات خود را ارائه دادهاند؛ با این مضمون که "تُعْرَفُ
الاشیاءُ بِاضْدادِها". این عبارت بدین معنی است که برای شناخت تاریکی میبایست
ابتدا نور رابشناسیم و برای درک زشتی، باید از زیبایی تعریف درستی ارائه دهیم.
سینما رادیوسیتی حجمی است صلب، تماما بتن و با سطح اشغالی صد درصدی. غالب فضای
سینما به سالنهای سینما اختصاص یافته و حداقل فضای ممکن به لابی و دیگر عملکردها
اختصاص داده شدهاست. درعین حال فرم بنا استعارهای است از مکعبی که در پیشانی آن،
قوسی قرار گرفتهاست.
در نتیجه بنای مجاور سینما رادیوسیتی، میبایست بنایی باز و شفاف، دارای فرمی
نامنظم، التقاطی (دیکانستره) و بدون قطعیت (اصل عدم قطعیت ژیل دلوز) باشد و در عین
حال، عاری از هرگونه تزییناتی همچون قوس و غیره باشد. دیگر ویژگیهایی که از تحلیل
سینما رادیوسیتی به دست میآید، این است که این بنا میبایست فضایی در مقابلش
(پلازا) داشته باشد تا به نوبه خود کمکی به فقدان فضاهای عمومی (Public Space) شهرمان کرده
باشد. از سوی دیگر، چنین بنایی باید ظرفیت سالنهای سینما را بهینه سازد و فضایی
چند عملکردی بسازد که مردم به آن نفوذ کنند. برای حداکثر کردن این فضای چند
عملکردی و تکیه بر عدم قطعیت و ذات دیکانستره بنا، سالنهای سینما بر روی یکدیگر
چرخیدهاند تا علاوه بر خلق فضاهای مثبت جدید (زیر سالنهای سینما)، فضاهای منفی
(وید) نیز بسازند که این عمل موجب پیوستگی خط دید استفاده کنندگان و ارتباط دائمی
همزمان آنان با بنا و خیابان ولیعصر شدهاست.