اضمحلال نهایی ساختمانهایی که معمارها طراحی کردند برایشان چه میزان اهمیت دارد؟ ساختمان هایی که تحقق ایده هایشان, امیدها, آرمانها و نگاه آنها نسبت به هستی می باشد و در طی زمان متناسب با خرد شدنشان کاهش می یابند. اکثر معمارها میلی به ایده ی اضمحلال بناها ندارند. و به همبن منظور هیچ تلاشی با گزینش دقیق مصالح, سیستم ها و روش های سرهم بندی به منظور تاب آوردن در برابر نیروهای طبیعی از جمله آب و هوا که پی در پی آنها را تحت الشعاع قرار داده اند, برای اجتناب ازنابودی آنها انجام نمی دهند. با این وجود تمایلی به تخریب ذاتی مصالح و نظام حاکم بربنا وجود دارد - یک بی نظمی - که هیچ میزان از مراقبت در طراحی نمی تواند بر آن فائق بیاید. ساختمان ناگزیر نابود خواهد شد و اینجا هیچ معمار یا متهمی نیست که بتواند بنایی را حفظ کند. پس تفکر یک معمار یا عملی که در این مورد انجام خواهد داد چیست؟ شایع ترین چیز این است که این قضیه را به فراموشی می سپارد. یا با قرار گرفتن تحت فشارهای روحی و روانی آن را انکار می کند. و اگر ذهنش زیادی درگیر این مسئله شد منجر به نابودی خودش می شود.اما ما می خواهیم به زندگی ادامه دهیم. درنتیجه خود را در وضعیت خوش بینانه ای قرار می دهد, و این باور پیدا می کندکه چیزی که خلق کرده مملو از ارزش و مانا است. این حد از انکار, در غالب مواقع پتانسیل تبدیل شدن به یک ناامیدی فلج کننده را دارا است. و اگر معمارها اعتقادی به برخی از کیفیت های مانای طراحی هایشان نداشته باشند, باور به کاری که انجام می دهند, دشوار خواهد بود. پس حتی طراح اینستالیشن های موقت معمارانه بر این باورند که آثارشان دوام می یابد. و این از طریق فرم های متنوع مستندسازی – عکس ها, فیلم حتی بازسازی ها انجام می پذیرد. و بنابراین آنها را نسبت به مرگ اثر بی اعتنا می کند. البته یکی دیگر از راههایی که تا اینکه بیشتر متداول باشد دشوار است, این است که امر پوسیدگی را از آغاز بپذیریم. من شخصاً مسحور شدگی رمانتیک با مخروبه های نا معلوم از کسپر دیوید فردریش تا آلبرت اسپیر ( معمار و برنامه ریز شهری هیتلر ) را دریافته ام. قدرت انگیزاننده ی مخروبه ها در تولید شور قدرتمندی که غالباً برای اهداف سیاسی, مذهبی و ایدئولوژیکی ساختن انگیزه های استثمارگرانه به کار می رود, در حداقل میزان عمل کرده است. در قامت یک ابزار بساز بفروش, هیجانات نوستالژیک از دست رفتن می تواند نقاشی ها, سیاستمداران و سیاستهایشان را به فروش برساند.اما برای پیشبرد آگاهی نمی تواند کاری بکند. هنوز پذیرش انحدام ساختمانها و تخریب ناگزیر آنها که مکان های معمارانه را در یک موقعیت منحصر به فرد در آگاه کردن فهم ما از موقیت انسان و افزودن تجربه اش می گذارد, سخت می باشد. این در طراحی به خصوص شامل پیچیدگی و تضاد که همزمان با فرایندهای رشد و انحدام در بناهایمان تجسم یافته و در انسانیتمان افزایش یافته و تشدید شده است, می شود. خوشبختانه, این رون نمایشی نیست, بلکه یک روش مدبرانه است برای تحقق معماری است. نهایتاً هر معمار باید خودش و مسیر منحصر به فردش را بیابد. لبس وودز