لابیرنت، ماحصل به چالش کشاندن دو پارادایم طراحی است. اول، توسعه و جهت رشد پروژهی معماری که قالبا در دو دستهبندی عمودی و افقی جای میگیرد. دوم، ارتباط بین امکان/عدم امکان بسط پروژهی معماری و دیاگرام بام. از یک سو در این پروژه، برخلاف دیاگرام دومینو و نحوهی قرارگیری دالها بهصورت ریتمیک و دنبالهدار، تلاش بر آن بوده تا از عمودیتِ صرف فاصله جسته و با فشردهسازی این دیاگرام، مشتقی میان امر عمودی و افقی ایجاد نماید. از سوی دیگر، مسئلهی توسعه تنها وابسته به جهت (direction) بردار آن نیست، بلکه نگاهی ساختارگرا به دیاگرام بام ـبهمثابه نقطهی اوپتیمم پروژهـ بیانگر آناست که بام (صاف یا شیبدار) میتواند محدودیتی بالقوه در امکان گسترش پروژه ایجاد نماید: بام صاف، دارای قابلیت گسترش مجدد بوده و امکان رشد کانسپچوال را حتی پس از اتمام پروژه در اختیار طراح قرار میدهد؛ در مقابل آن، بام شیبدار نقطهی فرجام پروژه بوده و رشد پروژه را (حتی از منظر کانسپچوال) متوقف میسازد. لابیرنت با بازنگری در این مقوله نیز، در تلاش است تا با حفظ سرشت سقف شیبدار، سرنوشت پروژه را دستخوش تغییر نموده و در جهت رشد عمودی و توسعهی آن بکوشد.
حال برای از میان برداشتن این محدودیت بهواسطهی نگرشی نو در دو امر مذکور، تصمیم بر ترکیب نمودن مسئلهی رمپ و بام شیبدار بر اساس تشابه در خاصیت خود اتخاذ گشت. فضای داخلی پروژه در یک محیط سهبعدی در حرکت است و از طریق رمپ میتوان پروژه را در جهت عمودی و افقی گسترش داد. نتیجتا، با توجه به عدم وجود ترازهای مشخص و شکلگیری انبوهی از دالهای نامنظم و نامشخص، از ایجاد دیاگرام استاتیک و تکرار شوندهی دومینو اجتناب میگردد. در این صورت، طبقات معنای عرفی خود را از دست داده و تنها تمایز بنیادین میان این ترازها، کد ارتفاعی آنها نسبت به مبدا است. با تشکیل این دالها بر روی شبکهی دکارتی ستونها، رمپ مسیر خود را از میان ستونها یافته، بین آنها به حرکت درآمده و در سراسر پروژه ریشه میدواند. بهسبب چندلایهای بودن این دالها، دینامیک پروژه تحتتاثیر قرار گرفته و تقابل میان بخشهای متفاوت آن به شکل قابلتوجهی افزایش مییابد. اکنون هر جزء پروژه، فضایی مستقل بوده که برای خود، مختصاتی منحصربهفرد بر سیستم دکارتی قائل است و تابعیت از لایههای دیاگرام دومینو را مورد چالش قرار میدهد. این لایهها، در تقاطع با شبکهی رمپ میان ستونها جای میگیرند.