موسیقی روان است و معماری فضایی برای این حرکت می سازد. معماری نیز بر خلاف برخورد اولیه یک نما نیست بلکه هویتی فضایی است که با تاثیر بر روان کاربر از طریق القای حس فضا ، فضایی ایجاد می کند که انسان در آن حس شود و انسان در بازخورد آن رفتاری شایسته ارئه دهد . پس بدین صورت است که هر دو هنر در زیر سیطره روانشناسی محیط در جستجوی یک هدف اند و در راستای هم پیش می روند.
موسیقی در فرم شنیداری فقط در بعد زمان و در زنجیره های از روابط صوتی بین گذشته ، حال و آینده جریان پیدا می کند ولی دستگاه عصبی ما به علت محدودیت ها و مشخصات ساختاری عادت ندارد. بعد زمانی را فارغ از بعد مکانی و فضایی تصور می کند. از طرفی در موسیقی ، هدف در رسیدن به حرکت است ولی اغلب شنونده های موسیقی تنها می باید حرکت را از طریق روابط نت ها در توالی زمان حس کنند. شناخت انسان نیاز به بعد مکان برای درک حرکت دارد و این حتی برای درک هر صوتی غیز از موسیقی نیز لازم است.
موسیقی هنری پویا است و حرکت در آن نقش بسیاری دارد. حرکت در موسیقی ذهنی است. مفهوم حرکت ذهنی از راه کاربرد ارزش های متضاد نور و رنگ و انحناها و خطوط به هم پیچیده و اشکال موجی منحنی به دست می آید. بنابراین برای ایجاد فضای معماری- موسیقی ، تلاش در جهت شناخت روان کاربر و ایجاد فضایی پویا ،متحرک و متغیر بوده است و برای معرفی مفهوم حرکت ذهنی از ارزش تضاد ، سکوت و سکون در مقابل حرکت و پویایی و صوت استفاده شده است.
شکل گیری کلی مجموعه و احجام همانند نت های موسیقی مجزا بوده و از در کنار هم قرار گرفتن آنها یک ملودی یا قطعه موسیقی شکل گرفته که بصورت پوسته ای بر روی کلیت که همان زمان است قرار گرفته و قسمت های که از حجم خالی شده همان سکوت است که در یک قطعه موسیقی وجود دارد.دسترسی به حجم از طریق رمپی است که از زیر حجم طراحی شده دخول میکند که علت آن ایجاد حس بهترو درک زمان در بازدیدکنندگان و در نتیجه درک قوی تر از فضای کلی حجم است.
موسیقی زنده است و حرکت در موسیقی امری است حیاتی تا آنجا که هگل در این باره میفرماید موسیقی مکان را یکسره نفی میکند و در درازای زمان حرکت میکند. البته ما میدانیم که منظور او از حرکت،حرکت حقیق نیست ،در موسیقی و در بسیاری از هنرها درواقع منظور احساس حرکت ذهنی است یا به زبان ساده تر یعنی اثر هنری در طی زمان شکل بگیرد نه تنها برای ساخت آن نیاز به زمان باشد.
در اینجا مفهوم حرکت ذهنی از راه کاربرد ارزش های متضاد نور و رنگ بدست می آید، درک این موضوع و انتقال آن به کاربران دلیل اصلی برای انتخاب پنل هایی از جنس کروم در پوسته نما است چرا که با نمایش انعکاس تغییر رنگ ناشی از زاویه تابش خورشید در طول روز و همینطور انعکاس های مختف با تغییر فصل ها بدست خواهد آمد.
قوانین گشتالت در شکل گیری ساختمان
همینطور در روند شکل گیری پروژه سعی بر این بوده است که از قوانین روانشناسی گشتالت نیز بهره گرفته شود.
قانون اول گشتالت "شکل خوب " ، "بهترین" را متقارن ،ساده و با صلابت توصیف کرده است.
سعی بر این بوده که سادگی ،تقارن در حجم کلی ساختمان رعایت شود ولی در ریتم و بافت آن برخلافش عمل شده که نوعی تضاد متقارن بوجود آمده است.
قانون تشابه
طبق قانون تشابه که میگوید عناصر شبیه به هم، بصورت یک شکل واحد درک میشوند ، ما در پوسته نما از آن استفاده کرده ایم. در واقع پنل های ما هرکدام شکل منحصر به خود را دارد ولی وقتی کنار هم قرار میگیرند به شکل یکسان درک میشوند، ای موضوع در موسیقی به نام ریتمشناخته میشود.
ریتم که از تکرار بوجود می آید و جوهره وحدت بخشی به کلیت قطعه موسیقی است بصورت یکنواخت شنیده میشود در صورتی که در طول زمان یک موسیقی با تغیراتی همراه است.
قانون تکمیل
این قانون میگید انسانها بوسیله تکمیل فضاهای باز و ایجاد فرم اصلی در ذهن خود شکل مربوط را درک میکنند. در این ساختمان دومقطع این اتفاق افتاده است اول در قسمت ورودی که حیاط مرکزی را ایجاد کرده است و دوم در گشودگی های نمای ساختمان. در صورتی که فرم کاهشی اتفاق افتاده، بیننده آن را بصورت یک حجم کامل یعنی مکعب درک میکند.
قانون شکل و زمینه
شکل از زمینه جدا شده و بصورت مجزا درک میشود. این قانون یاد آور رها شدن روح در موسیقی می اندازد، جدا شدن بخشی از ساختمان از زمین مانند یک اثر موسیقی است که همواره خطی نیست. سیالیت فضایی را افزایش میدهد و روح فضا را غنی تر و به نوعی این بنا را مرموز تر میکند.
قانون امتداد
انسانها دنبال جهتی هستند که اشکال به آنها القا میکنند. میتوان از این تعریف نتیجه گرفت که خطوط ممتد می تواند بهترین دعوت کننده باشد . همانطور که در شکل زیر مشخص است آکس های حرکتی سایت و راهرو های داخل ساختمان همگی از این قانون پیروی میکنند. و البته در طرحی سایت از پلان باغ ایرانی هم که نیم نگاهی به این قانون دارد بهره جسته ایم.
ابعاد طلایی
ابعاد مکعب اصلی ساختمان برگرفته از فاصله طلایی در موسیقی است که آلسوپ این پداده را از دیدگاه معماری این چنین تعریف میکند : نسبت طلایی عبارت است از تقسیم یک پاره خط به دو قسمت بطوری که نسبت طول قسمت کوچک بر قسمت بزرگ برابر نسبت طول قسمت بزرگ بر مجموع دو پاره خط باشد.
تئوری برانگیختگی و بار اضافی
بهترین تئوری است که جاذبه انسان به گیاه را شرح میدهد. انسان شدن باعث ادراک تنش و خستگی میشود که سطوح بالایی از برانگیختگی روانی و فیزیک را در محیط مدرن شامل میشود. بر طبق این تئوری طبیعت و محیط طراحی شده که با گیاهان پوشیده شده باشد دارای ویژگی کاهندگی بار هیجانی محیط می باشد. با ایجاد فضاهای خالی در کنار فضاهای پر و تبدیل این تراس ها به فضای سبز دسترسی سریع به فضای استراحت و دید بصری داخل و خارج ساختمان را به محیطی آرام تبدیل کرده ایم.