معمار گرامی، معماری و هنر روسیه در قرن بیستم، به وضوح تحت تاثیر دو رخداد انقلاب و جنگ جهانی دوم قرار دارد، بی شک انقلاب روسیه که در ابتدا حامی هنر آوانگارد ایده ئولوژیک و پس از مدتی تبلیغ کننده صرف هنر حاکمیتی است و رسالت خود را اجتماعْ سازی سلسه مراتبی از طریق طراحی می داند، نقش عمده ای در شکل گیری انگاره های معمارانه و هنری روسیه بازی می کند.
اما بر خلاف روایت غالب، معماری و هنر روسیه ی پس از جنگ جهانی دوم، از یک سو تلاش می کند خود را از سایه کلان روایت هایی همچون کانستراکتیویسم و سوپره ماتیسم خارج کند و به خوانش تازه ای از این جریان ها دست یابد و از سویی دیگر رئالیسم سوسیالیستی تبلیغ شده از سوی دستگاه های حاکمیتی را به صورتی ضمنی پس بزند، ثمره این ازمون نوعی از مدرنیسم موازیِ شرقی است که کمتر به اجتماعْ سازی می اندیشد و با تمرکز بر ریشه های شکل گیری اش، در سبک و پرداخت معمارانه به گفت و گویی مشکوک و مضطرب با غرب مـی نشیند.
معماران که در این مقطع زمانی دیگر خود را تحت شمول استالینیسم نمی بینند، به معماری و شهرسازی نوینی می اندیشند که همچنان تکنولوژی را به مثابه ایده ئولوژی مدرنیستی ملاک خود قرار داده است، اما توانسته نوعی از محلی گرایی را نیز با این بن مایه ایده ئولوژیک ترکیب کند و با توجه به امتدادش تا اواسط دهه 90، به دست اورد دیگری نیز نائل اید و ان توسعه زبان مدرنیسم متاخر است؛ آنچه کمی بعد در لایه ای از تفاسیر تاریخی به پست مدرنیسم تعبیر می شود.
مجموعه گرداوری شده به بهانه پروژه "معماری خوانی در تفلیس" سعی دارد ریشه های شکل گیری هنر و معماری ابتدای قرن بیستم در روسیه را در قالبی مختصر معرفی کند و به موازاتِ معرفی کردن معماران و ایده پردازان آوانگارد ان مقطع زمانی با معرفی پروژه های ساخته شده و ساخته نشده ان ها، تصویری نسبتا شفاف از هم گرایی ایده ئولوژی و آرمانگرایی و تحولات سیاسی و مناسبات فرهنگیِ مکان و تلاش های نافرجام برای اعمال تغییرات فرهنگی و اجتماع سازی از طریق طراحی تبیین نماید.
فرایندی که نه فقط در سطح اجتماعی و فرهنگی که در سطح طراحی نیز به نتایج الزاما قابل قبولی نرسید، اما، علی رغم نادیده گرفته شدن تعمدی اش توسط تاریخ نگاران معماری غرب تا دهه 50، کشف مجدد و خوانش انتقادی اش پس از دهه 60 توانست موتور محرک نظریه و گفتمان معماری باشد.
آرش بصیرت
سردبیر اتووود |