مضمون مرکزی انقلاب صنعتی بر رابطه بین روح باوری و ماده گرایی که خود را در ماتریالیسم روح گرا متبلور می سازد متمرکز می شود، توضیحات علمی اولیه عناصر قوی ای از این روح باوری را حفظ و به شدت با تکامل زبان عرفی تری از مشاهده و رده بندی مبارزه کرد. اما هر قدر که زبان مکانیکی و مجرد علمی تکامل می یافت، به همان میزان جهان طبیعی ناامیدتر می شد. چنان که ارتور التون بر تاثیر ماشین می نویسد:"باد فقط تا مدتی که قوانین گازها، پرواز و هواشناسی مورد مطالعه قرار نگرفت می توانست نوعی خدا باشد". این ادبیات در قرن نوزدهم سویه ای جدید یافت و عالم اشیا را نیز فتح کرد:"انچه برای امپرسیونیسمِ پایان روح انگاری مهم است از بین رفتن ویژگی های روحانی نمادین اشیاست"، راسکین از ساختن راه اهن چنین ابراز تاسف می کند:" دره از بین رفته، و خدایان هم با ان؛ و اکنون هر احمقی در باکستن می تواند در عرض نیم ساعت در بیک ول باشد".
اما اگر دیدگاه دنیوی علوم و ماده گرایی، هستی روح را که پیوندی معرفتی و عاطفی با نظام طبیعی و اجتماعی داشت به لحاظ تاریخی سرکوب، سانسور و نابود می کرد، روح باوری، در قامت تصاویری رویایی و سرشار از علائم بیماری هیستیریک، در حواشی و درز و شکاف های جامعه صنعتی کم کم دوباره ظاهر شد، ارتور التون ان را شی شیدایی نسبت به ماشین می نامد:" خدایان از خانه رفته اند. ان ها ابرها و جنگل ها و دریاها را ترک کرده اند تا در ماشین زندگی کنند، بالاتر از همه ی ماشین ها، به نظر می رسد لوکوموتیو دارای حیات و هستی باشد، او اشتها دارد، چون زغال کک می خورد. او ازادی اراده دارد، چون بدون ضرورت وجود انسان حرکت می کند، او حیوان است، او انسان است، او شیطان است."
برای تدقیق عینی تر مواجه رمانتیک و انارشیستی با صنعتی شدن در بریتانیا ببینید اینجا را