ایا شبکه، ابزارِ انباشت است؟ ایا به واقع شبکه فصل الخطاب جهان های موازی است، یعنی تمام جهان های موازی این امکان را خواهند داشت تا تحت شمول شبکه ایند؟ ایا شبکه بر همان قوام ساختارگرایانه اش می تواند تمام افق های زبانی، متنی و مفهومی را تحت شمول اورد؟ مواجه شبکه با گذشته بر چه قوامی پرداخت شده است، ایا شبکه صرفا ارشیو زمان حال است یا می تواند گذشته را نیز انباشت نماید؟ مهمترین پدیده های شبکهْ گریز کدامند؟ ایا نظام تولید شبکه با نظام تولید اگاهی هم سان است؟ فرمِ شبکه به راستی بر چه سیاقی متشکل یا برساخته خواهد شد؟ ایا فرایندِ تولیدِ فرمِ شبکه نهایتا با سامانه فرمْ ایده ی شبکه هم سان خواهد بود؛ یعنی فرمِ شبکه بر قرار یک روند قابل پیش بینی به پیش خواهد رفت و یک ساختار از پیش موجود را شکل خواهد داد؟ ایا شبکه محصول عقلانیتِ عقل باور و بعضا عقل زده است یا می تواند خِرَدگریز نیز باشد؟ ایا ممکن است شبکه در مواجه با وضعیت به استیصال رسد، به بیان ساده تر شبکه کجا عمل نمی کند و از ارائه پاسخ در می ماند؟
اتووودْ آبزرور به دنبال پاسخ پرسش های پیشین نیست، بلکه تلاشش تدقیق عملی است برای انباشت ان تکه هایی از فکر که بنا بر مناسبات تولید شبکه، تکه های غیر قابل انباشت شناخته شده اند و مشمول ارشیو نگردیده اند؛ شاید نوعی تلاش برای انباشتِ تاریخِ ضد حافظه.
اتووودْ آبزرور سعی می کند در چارچوب الزامات، سهم و مفاهیم مورد علاقه اتووود، نگاشت هایی که تا همین آن یا مومنت، بر شبکه بارگذاری نشده اند را بر شبکه بازْنشر دهد؛ یعنی در قامت یک میانجی ظاهر شود و دو دنیا را در نقطه ای به هم رساند؛ تا نهایتا گذشته در اکنون زنده بماند و چگونگی دریافت ما از گذشته نمودار قابلیت درک مان از حال باشد و تاریخ نه در قامت راوی حقیقت گذشته که در قامت اشکارکننده ی حقیقتِ اکنون ظاهر شود، حتی اگر بر قراری که ارنست کاسیرر می گوید: هیولای اسطوره برای ساختن جهان جدید به کار رفته است و مردوخ خدای بابِل پس از جنگ با تیامات ها و شکستشان، از بدن هاشان برای ساختن جهان جدید استفاده کرد و کیهان دگر بار با قسمت هایی از تکه های همان اژدهای تاریکی ای ساخته شد که همت بر نابودیشان بسته بود.
دارم به عکسهای برخی ساختمانهای مرکز شهر تهران ـ به عنوان نمونه هایی حالا ـ رو به ـ زوال از تجربه ی مدرنیته ی ایرانی در دهه های چهل و پنجاه ـ که در شماره ی یکم فیلمخانه منتشر شده نگاه می کنم. بر تابلوی سردر یکی از مغازه ها با کرکره های پایین کشیده اش نوشته شده «بایگانی مدرن». چندان مشخص نیست این بایگانی مدرن مغازه ای متروک است یا فقط در زمان گرفته شدن عکس تعطیل بوده و کرکره اش کشیده.
این هم که مغازه ی چه بوده و احتمالاً آنجا چه فروخته می شده یا می شود مشخص نیست. ولی به هر حال یک چیز مشخص است: تعطیل است! کرکره-های کشیده همیشه نشان تعطیلی، نشان نبودن، نشان متروکی موقت یا دایم است و این متروکه ی موقت یا دائم یک بایگانی مدرن است. بایگانی هم که باز یکجور متروکه است؛ و متروکه های در جورا نامتروکها ردهای به جا مانده از پیشرفت فاوستی مدرنند که برای نوسازی، باید مداوم ویران کند [رک. تجربه ی مدرنیته، مارشال بر من].
هر روند نوسازی ناچار متروکه هم به جای می گذارد. متروکه رد همین نوسازی است. سعی بر این است که متروکه ها را پس پشت زرق و برق نوسازی پنهان کنند، اما اگر کسی اهل پرسه زدن و خوب دیدن باشد حتماً در جوار هر نوساخته ای، متروکه را می یابد. برای یافتن این ردها، این متروکه ها باید هنر گم شدن ـ بنیامینی ـ در شهر را بلد بود [رک. خیابان یکطرفه، بنیامین].
باید از خیابانهای اصلی و نماهای پر زرق و برق گذشت و کمی هم در پس کوچه ها قدم زد. باید کمی نگاه را از برجها گرفت و به ساختمانهای متواضع یک طبقه و دو طبقه انداخت. نوسازی در وهله ی نخست بی خاطره است، خاطره ای ندارد که بگوید. اما متروکه نمایانگر غیاب است، و این غیاب فراخواننده ی آنچه که پیشتر حاضر بوده. متروکهْ بایگانی خاطره هایی از یک دوران پیشین است، از دوران متروک نبودن، بایگانی خاطره های که معلوم نیست هر چند وقت گذار کسی به آنها بیفتد و بخواهد مرورشان کند.
مثل فیلمخانه که بایگانی فیلمهایی است که خیلی از آنها متروک افتاده اند؛ این فیلمها بایگانی خاطراتند، بعضی از این فیلمها می توانند چهره هایی حالا محو شده از شهر را در خود ثبت کرده باشند، در فیلم همان خیابانی که بیننده ی امروزینش از آن عبور می کند هست، اما خیابان فیلم شکل خیابان امروز نیست. بیننده اگر اهل پرسه باشد می تواند رد ساختمانهای قدیم را در خیابان جدید بگیرد.
پوستر فیلمهای گذشته روی دیوار فیلمخانه هر کدام طرحی از یک دوره اند؛ گاهی یادآور شکل آرایش و پوشش در آن دوره. بایگانی در دوران مدرن شکلهای خیلی متنوع و عجیب و غریبی پیدا کرده: فیلمها و مکانها، عکسها و پوسترها، تبدیل شده¬اند به بایگــــــــــــانیهای جمعی خاطره های شخصی.
برگردیم به متروکه؛ از نسبت متروک ماندن و بایگانی ساده نباید گذشت. مکان هر روزه و فیلمِ دمِ دست، روزمره اند و مصرف می شوند؛ متروکه است که ذره های پراکنده ی خاطره ها را در خود محبوس کرده و در مواجههْ ناگهان این ذرات را دوباره در فضا پخش می کند. متروکه است که همزمان با یادآوری، فقدان را هم پیش چشمت می آورد؛ توی قدح اندیشه¬ی دامْــبـِـلدُر هم که باشی، باز معلوم است که خاطره خاطره است و امروز نیست.
شاید بعضیها دوست داشته باشند پشت آن کرکره های کشیده، در تاریکنای فیلمخانه، در لذت گذشته غرق شوند، ولی متروکه جای خانه کردن نیست؛ متروکه ها را در پس سیمای یکسان ساز نوسازی شهری باید شناخت، در راهروهای تو در توی بایگانیها باید گشت و گشت، ولی دوباره باید برگشت زیر نور آفتاب که چشم را می زند؛ همیشه آن طرف خیابان خبری هست، شاید تک و توک آمدگانی از نسلِ بی سنِ فردا به انتظار تصویری باشند که از کیفیت هر ـ روز ـ گم شونده ی شهرشان ثبت شده.