کل و جزء:
نحوه نگرش معماری نسبت به کل و جزء تعیین کننده بخشی مهم از کیفیات فضای شهری است. بر این مبنا دیدگاه های مختلفی وجود دارند. برخی، نمای ساختمان ها (به عنوان اجزا) را بدون در نظر گرفتن جداره های شهری (به عنوان کل) طراحی می کنند و کیفیت کل را عاملی ثانویه می انگاراند که پس از اتمام شکل گیری اجزا و همنشینی آن ها در کنار یکدیگر به وجود می آید. این درحالی است که کل چیزی بیش از جمع جبری اجزا است. پسندیده ترین و بهترین مکان ها، جاهایی هستند که دارای روحیه ای منسجم و نافذ بوده و مجموعه ساختمان ها در کنار هم تأثیری بیش از یکایک اجزای تشکیل دهنده آن داشته باشند(هدمن و یازوسکی،17:1384).
توجه به ساختمان به عنوان جزئی از یک کل، که در عین استقلال نسبی، هماهنگی لازم با سایر اجزا را دارد، سبب می شود که همنشینی ساختمان ها در کنار یکدیگر کیفیت جدیدی بیافریند که سبب درک یک فضای شهری به عنوان یک کل منسجم شود.اما نباید فراموش کرد که منظور از ایجاد یک کل منسجم، نادیده انگاشتن ارزش های منفرد و منحصر به فرد ساختمان، به عنوان جزئی از این کل نیست. هر ساختمان، در عین دارا بودن ویژگی های متمایز کننده و مستقل از سایر ساختمان ها، قابلیت برقراری ارتباط با دیگر بناها را نیز دارد. این ارتباط بصری از طریق تناسبات پنجره ها، محل قرارگیری در ورودی، عناصر تزیینی، سبک، مصالح و خط بام ساختمان ها قابل تأمین است، اما یک ساختمان برای تناسب با زمینه و تقویت وحدت بصری نیازی به تقلید دقیق شکل و فرم ساختمان های مجاور ندارد، بلکه باید ویژگی های مشترک و اساسی معینی داشته باشد (هدمن و یازوسکی،15:1384).
به عبارت بهتر، لزوم توجه به کیفیت هماهنگی در فضای شهری مستلزم این نیست که خلاقیت معمارانه و یکتایی ساختمان کاملاً از بین برود. اما خلاقیت در تعریف جزء نباید کیفیت کل را تحت الشعاع قرار دهد. از این رو، تعریف وحدت کل، به معنای نفی کثرت اجزا نیست. ارزش بصری و عملکردی یک فضای شهری، در حفظ وحدت در عین کثرت است، چرا که وحدت بدون کثرت نه تنها به یکنواختی منجر می شود، بلکه قدرت بیان جزء به عنوان عنصری مستقل را نیز محدود می کند.
عوامل مؤثر بر وحدت در عین کثرت:
کیفیت کل تابع کیفیت اجزا و میزان قابلیتی است که برای بیان انسجام با یکدیگر دارند است. قدرت بیان کل به سه عامل اساسی بستگی دارد: تعداد اجزا، نوع اجزا و رابطه اجزا در قالب یک سیستم نظم دهنده(گروتر،545:1383).
تعداد اجزا:
اجزای متعلق به یک کل دارای کمیتی مشخص هستند. این کمیت طیفی از یک جزء تا توده ای غیر قابل شمارش از اجزا را شامل می شود. تعداد اجزا بر نحوه ادراک فرد از مجموعه تأثیر گذار است(گروتر،546:1383 ـ 547).
در صورتی که تعداد اجزای نما از حدی فراتر رود، احساس استقلال جزء از کل کم تر شده و توده اجزای نما یا مجموعه نماها بیش تر به عنوان یک کل درک می شود. بررسی تعداد اجزا را می توان در تعداد ساختمان ها در یک فضای شهری و هم چنین تعدادی از اجزای نماها در ساختمان های منفرد بررسی کرد. بر این اساس، در یک خیابان طولانی با قطعات کم عرض و متعدد، به دلیل تعدد ساختمان ها تأمین احساس وحدت آسان تر از خیابانی با ساختمان های درشت دانه و طول کم است. در خیابان های نوع دوم، تفاوت و تمایز نماهای ساختمانی بیش تر قابل درک است.
از سوی دیگر، هنگامی که تنها یک جزء وجود داشته باشد، مجموعه خود به خود واحد خواهد بود. اما یک مجموعه واحد معمولاً در تامین کثرت لازم، یا به عبارت بهتر، تنوع لازم ناتوان است. چنان که ساختمان های عریض که بخش قابل توجهی از مسیرها را تعریف می کنند، باعث یکنواختی می شوند. برای جلوگیری از بروز وحدت بیش از حد و مخدوش شدن میزان کثرت مورد نیاز، لازم است که کمبود تعداد ساختمان ها، با تعداد اجزای نمای ساختمان های واحد جبران شود.
نوع اجزا:
نوع اجزا بیانگر ویژگی های کیفی آنها است که شامل عواملی مانند فرم، اندازه،جنس، رنگ، کاربرد و محتوا خواهد بود (گروتر،546:1383). این ویژگی ها در کنار یکدیگر بیانگر این موضوع هستند که جزء در ارتباط با سایر اجزا تا چه میزان مستقل است. درنماهای شهری، اجزای نما مانند تناسبات پنجره ها، برجسگی ها و فرورفتگی ها، بازشوها، عناصر تزیینی، فرم و شکل کلی بنا، محل ورودی ها، جنس مصالح، پرداخت و بافت نما، الگو های سایه اندازی اجزای نما، مقیاس بنا، سبک معماری، فواصل و تخلل نماها و خطوط بام، از جمله عوامل تعیین کننده در نوع اجزا(ساختمان ها) هستند (هدمن و یازوسکی،23:1384).
به هر روی،هنگامی که اجزا از لحاظ نوع، با یکدیگر مشابهت داشته باشند، به صورت واحد ادراک می شوند(لنگ،100:1383). از این رو، لازم است که در طراحی نمای ساختمان ها به فرم و شکل بازشوهای ساختمان های دیگر توجه شود. رعایت تشابه در شکل، رنگ، جنس مصالح یا تکرار برخی فرم های مشابه در جداره ها سبب ایجاد حس وحدت در مجموعه خواهد شد.
سیستم نظم دهنده:
سیستم نظم دهنده بیانگر رابطه میان اجزای نما است. این رابطه را بیش تر می توان در موقعیت قرارگیری اجزا نسبت به یکدیگر پیگیری کرد انواع سیستم نظم دهنده شامل الگوهای سازماندهی مرکزی ، خطی، شعاعی، شبکه ای و مجموعه ای است(چینگ،189:1386). سیستم نظم دهنده، هم در قالب موقعیت ساختمان ها نسبت به یکدیگر و هم با توجه به نحوه آرایش ارکان نماهای ساختمان ها قابل بررسی است. مجاورت اجزا در کنار یکدیگر سبب می شود که حاصل به عنوان یک کل ادراک شود. در واقع، احساس این که اجزا حول یک نقطه یا در امتداد یک محور استقرار یافته اند، باعث می شود که جمع اجزا، تشکیل دهنده یک کل باشد.
حال اگر این سازماندهی به صورت خطی باشد، حاصل یک خیابان یا هر نوع مسیر دیگری است، و اگر به صورت مرکز گرا و حول یک نقطه باشد، مجموعه به صورت یک گره یا میدان درک می شود. الگوی مجموعه ای نیز بیش تر در درک شهرک های مسکونی یا خدماتی دیده می شود که اجزا با تنوع خاصی کنار یکدیگر قرار می گیرند.در مجموع، هر یک از سه موضوع تعداد اجزا، نوع اجزا و سیستم نظم دهنده می تواند در ایجاد احساس وحدت تأثیر گذار باشد. اما این عوامل در تلفیق با یکدیگر نیز قابلیت تقویت یا تضعیف وحدت را دارند. هنگامی که اجزا ناتمام یا نیمه مستقل هستند، هرچه تعداد آن ها بیش تر باشد، شکل گیری کل آسان تر است.
بالعکس،در مجموعه اجزای کامل و مستقل، حتی یک جزءمی تواند وحدت مجموعه را به کمال و صراحت بروز دهد. در صورتی که سیستم نظم دهنده پیچیده باشد، تعداد زیاد اجزا سبب می شود که بی نظمی و پیچیدگی کم تر به نظر آمده و و حدت مجموعه با قوت بیش تری بیان شود. اما هنگامی که تعداد اجزا کم باشد، نظم ساده و صریح بیش از هر عامل دیگری سبب احساس وحدت خواهد شد. به همین صورت، اجزای ناتمام و نیمه مستقل نیز در یک سیستم پیچیده بیش تر و بهتر ادغام می شوند و اجزای مستقل در نظمی خشک و ساده بهتر به صورت یک مجموعه واحد درک می شوند(گروتر،563:1383 ـ567).