آشوب و کلاسیسم: هنر در فرانسه, آلمان, ایتالیا 1936 – 1918 اخیراً در موزه ی گوگنهایم بیشتر درسی تاریخی می باشد تا مطالعه ی یک شی هنری. ترکیبی از هنرمندهای شناخته شده و ناشناخته نام هایی مانند هانا هاچ, پیکاسو, و اگر کمی بخاطر آورید املتو کاتالدی (کسی که سومین جستجوی او در گوگل پروفایل فیس بوک او است) متنی که درون این دوره از تحول سیاسی نشان داده می شود. و توسط کنت ای سیلور سرپرستی می شود, نویسنده ی روح صمیمیت, هنر آوانگارد پاریسی و جنگ جهانی اول 1925 -1914 که اقتدار در مدرنیسم جنگ جهانی را در نظر گرفته است – آشوب و کلاسیسیزم یک تصویر از اینکه هنر چگونه می تواند به سادگی حمایت شود, به عنوان یک چالش یا قدرت نهادی ارائه می دهد.
با گذر از رمپ گوگنهایم مشاهده می کنیم که این نمایشگاه نمایانگر تغییر احساس این دوره است – تکیه بر نظم و زیبایی کلاسیسیم بعد از وحشت جنگ جهانی اول در تطبیق تم مشابه کلاسیک فاشیسم برای تصاحب دنیا. این نمایشگاه محدوده ی عظیم سیاسی مدرنیسم را که در دوران جنگ تجربه شده, به نمایش می گذارد. هانا هاچ در آلمان وایمار در 1925 موسولینی را در کولاژ ضد فاشیستی خود در رم اخته کرد. در همان دهه, فوتوریست های سابق, هنرمندانی که ارزش های آوانگارد و رادیکال مشابه ای را به هنرمندان دادگاه موسولینی بدل شدند, کارشان را به اشتراک گذاشتند.
دامنه ی زیباشناسی کلاسیسیزم توسط نمایشگاهی حیرت انگیز نمود یافت. نقاشی هایی مانند خیابان بالتوس(1933) یک مفهوم کلاسیک از سادگی, بی زمانی و اجتماع بدون فرم های کلاسیک بکار گرفته است. سلف پرتره ی ژولیوس بیزیر تصویری از خود در کنار مجسمه ای نیم تنه اش, ژست های افکار بیزیر درباره ی کلاسیسیزم در آن زمان – که در قامت تفکری در مدرنیسم وجود داشت , و یک عصر کلاسیک جدید را ارائه نکرد.
برای هنرمندانی مانند بیزیر و پیکاسو کلاسیک شاید به دلیل تأکید مضاعف بر مجسمه های این دوره اهمیت داشت. برای دیگران گرچه کلاسیسیزم یک سیاق جدید و خالص بعد از جنگ جهانی اول بود, هیتلر چهار عنصر زیگلر (1936) در بالای قطعه ی بالای بخاری پس از صعودش به قدرت نصب کرد. امروزه طنین آشوب و کلاسیسیزم به تنهایی اهمیت زیباشناسی را در سازماندهی قدرت سیاسی ثابت نمی کند, اما چگونگی عملکرد آن را نشان می دهد. به شکل زیرکانه ای, یک زیباشناسی منفرد می تواند چندگانه, و مخالف مفاهیم همین دهه باشد.