ارنْسْت بلوخ، طی مباحثه ای با تئودور ادورنو، به سال 1964، برای نشاندن دادن موضعش نسبت به یوتوپیا، دستانش را بر دیوار گذاشت و سعی کرد دیوار را جا به جا کند، اما دیوار مستحکم ایستاده بود. آدورنو صحبت هایش را با تاکید بر این نکته اغاز کرد که بسیاری از رویاهای یوتوپیایی که زمانی نامحتمل به نظر می رسیدند حالا تحقق یافته اند، تلویزیون، امکان سفر به کرات دیگر و امکان حرکت با سرعتی فراتر از صوت، او یاداور می شود مشکل اما زمانی پیش می اید که این رویاها ارام ارام حاشیه ای می شوند، ذهن ها مبتنی بر یک پوزیتیویسم سفت و سخت و البته خستگی ذاتی شروع می کنند به مقاومت کردن در برابر انچه زمانی رویا بوده است. تئودور آدورنو می گوید "انچه در ذهن همگان شکل می گیرد ان است که تحقق یوتوپیا در ابعاد وسیع، صرفا، در قامت تکرار روزهایی، تا ابد، شبیه به هم شکل خواهد گرفت."
ارنْسْت بلوخ، به شدت برابر این گزاره موضع می گیرد، به گمان او واژه یوتوپیا منسوخ شده است اما تفکر یوتوپیایی نه. او تلاش می کند به لایه های عمیق تری از تفکر و ذهن رسوخ کند و انچه کمتر به واسطه سرمایه داری غربی منکوب و سرکوب شده است را بزداید. یوتوپیا این روزها تحت شمول نام های دیگری مطرح می گردد، برای مثال هر انچه "علمی تخیلی" است و با عبارتی شبیه به "اگر این گونه بود" اغاز می شود.
ادورنو با بلوخ موافق است او می گوید"یوتوپیا چیست؟ هر انچه در قامت یوتوپیا مد نظر می اید، می تواند صورت تغییر شکل یافته امر توتال باشد و تصور چنین دگرکونی ای در ذات امر توتال در تمامی به اصطلاح دستاوردهای یوتوپیایی اساسا متفاوت است و همگی ان ها اتفاقا همانگونه که شما می گویید: خیلی محدود و خیلی ارام محقق می شوند. به نظر من انچه مردم در ازای به دست اوردن اگاهی از دست داده اند، توانایی تصور امر توتال به مثابه چیزی است که می تواند کاملا متفاوت باشــــد. آن چه كه مردم يوتوپيا ميدانند در واقعيت بسيار محدود و تنگ است، مردم ديگر امكان تصوير كردن كمال زندگى به صورت كاملا مختلفى را از دست داده اند.
" پس چگونه باید به یوتوپیا اندیشید؟ ادورنو تنها راه ممکن را بود و باش، تحت شمول مفهوم زندگی بی قید و شرط رها از مرگ می داند. به یک باره شاهد بسط مباحث متبادر بر یوتوپیا هستیم، موضوعی که نه تنها مبحثی صرفا کهنه نیست بلکه عملا مفهوم و امری باستانی است. به نظر می رسد یوتوپیا می تواند دخمه ای باشد برای ایده ئلوژی ها، یوتوپیا می تواند پوششی باشد برای ایده ئلوژی ها. آدورنو بر این گزاره تاکید می گذارد که نمی توان هیچ تصویری از یوتوپیا را در قالب یک منش مثبت تصور کرد، نه می توان از یوتوپیا تصویری مثبت ارائه داد و نه می توان هر تلاشی برای تدوین یک تصویر از یوتوپیا را منجر به تدقیق تصویری کامل و مثبت دانست.
بلوخ تا اندازه ای با آدورنو موافق است، او به جمله ای از برشت اکتفا می کند، جمله ای که می تواند انگیزه پس زمینه یوتوپیا را تعریف نماید، برشت نوشته بود:"چیزی از دست رفته." بلوخ می پرسد: "ان چه از دست رفته است چیست؟
اگر چیزی باشد که نتوان در قالب یک تصویر بدان شکل داد، می توانم ان را در قالب فرایندی از شدن مداوم ترسیم کنم. من بر این باورم که نمی توان یوتوپیا را در فهم تاریخی اش به هیچ رو و در ازای هیچ چیزی از جهان حذف کرد، حتی وجوه تکنولوژیک که قطعا از این پس بسطی وسیع خواهند یافت و بر فهم از امر یوتوپیایی در سطحی وسیع تاثیر خواهند گذاشت نیز صرفا بخش های کوچکی از فهم ما نسبت به یوتوپیا را شکل خواهند داد. ان چه ما از یوتوپیا می گوییم یک تصویر انتزاعی است، که هیچ جایی در این بحث ندارد، اما تصویری دیگر را می توان در یک عبارت روستایی قدیمی مشاهده کرد: قبل از خوردن از رقص خبری نیست؛ اول باید شکم مردم سیر باشد تا بتوانند برقصند. قبل از رسيدن به يوتوپيا نياز به اساس زندگى است"