ميگويند وقتي يك ژاپني نهالي را در بياباني ميبيند نه بر رويش يادگاري مينويسد و نه زيرش رفع حاجت ميكند و نه از چوبش براي خود عصايي ميسازد بلكه از همان آب جيرهبندي خود به نهال هم مينوشاند وقتي هم از او بپرسند كه چه سودي است برايش آن نهال در وسط بيابان ميگويد: براي من شايد نه اما براي فرزندانم سودها دارد، تبديل نهالي به درخت و جنگل شدن بيابان در آينده، اگرچه دور باشد و ديدارش برايم محال.
اين داستان، از فرهنگ ژاپني حكايت دارد؛ فرهنگي كه از سنين پايين و در مدارس به كودكان "چگونه شهروند خوب بودن" را ميآموزد و نه چيز ديگري؟ فرهنگي آميخته با صبر، كار، فداكاري و انديشه. ژاپن كشوري است كه شايد بيش از هر كشور ديگري از جنگ صدمه ديد؛ خساراتي كه اگر به هر كشور ديگري وارد ميشد شايد روياي توسعه هم به چشمان مردمانش نميآمد اما ژاپن بعد از بمباران هستهيي هيروشيما و ناكازاكي در آگوست 1945 و به تبع آن تسليم اين كشور در جنگ جهاني دوم، گام جديدي را براي آينده نوين برداشت و پردهيي ديگر از تاريخ پرماجراي اين كشور شرق دور بالا رفت.
بعد از جنگ، بزرگترين مشكل ژاپن بيكاري 13 ميليون انسان و قحطي و بالا رفتن وحشتناك نرخ تورم بود. هشت ميليون كشته و نابودي بيش از 40 درصد از ثروت ملي كشور در اين جنگ تمام توان ژاپن را براي بازسازي و حتي ادامه حيات گرفته بود اما... داستان ظاهرا همواره براي مردمان چشم بادامي زردپوست سختكوش شرق دور بهگونهيي ديگر است. معجزه چشم باداميها در عصر بيمعجزه اتفاق افتاد. معجزهيي كه ريشه در فرهنگ ژاپني داشت؛ فرهنگ كار و سختكوشي و مبارزه با نااميدي.
معجزه، سريع اتفاق افتاد و ژاپن كه تنها 3/0درصد از سطح كره زمين را در اختيار دارد و از اين رقم فقط 17 درصدش مناسب كشاورزي است و همينطور سه درصد از ساكنان زمين را در خود جاي داده توانست بيش از 24 درصد از توليدات جهاني را به خود اختصاص دهد و در شاخصهايي چون توليد سرانه، نسبت جمعيت مولد، پزشك و تخت بيمارستان، تحقيق و توسعه و نفوذ در بازارهاي جهاني، رتبه اول يا دوم جهان را تصاحب كند.
اين كشور اكنون با وجود شهرنشيني بسيار متراكم، از جرم و جنايت نسبتا به دور مانده است بهطوريكه نسبت سرقت در ژاپن در مقايسه با امريكا چيزي كمتر از هفت درصد است! اما به راستي چه چيز موجب معجزه در سرزمين آفتاب شد. ژاپن، سرزميني است در شرق دور كه علاوه بر دريا با كره و چين همسايه است و اين همسايگي سالها جنگ و خونريزي را نيز در پي داشت و حاصل اين جنگها برخورد فرهنگهاي مختلف بود.
برخورد سه فرهنگ مختلف از سه كشور چشم بادامي. اينگونه بود كه شينتو (آيين رسمي ژاپني ها) بارها مورد تهاجم فرهنگهايي چون كنفوسيوس، بودا و غرب قرار گرفت اما ژاپنيها با حفظ ارزشهاي فرهنگي خود اين تهاجم را تبديل به تعامل كردند و بهترين ارزشهاي فرهنگهاي ديگر را با فرهنگ خود آميختند بهطوريكه اكنون ژاپن اگرچه كشوري فوق مدرن محسوب ميشود اما سنتها ريشهيي قوي در باورهاي مردمانش دارد و بسياري از مردمانش همچنان در مجالسشان از لباسهاي سنتي همچون كيمينو استفاده ميكنند و در خانههاي سنتي با آن درهاي كشويي چوبي روي زمين غذا ميخورند و روي زمين هم روي بالشهاي سختشان ميخوابند.
همچنين ژاپنيها موفق شدند علاوه بر جذب فرهنگ غربي، فرهنگ شرق دور را نيز چه در عرصه هنر و چه در عرصه فناوري به دنيا صادر كنند و خود را همتا و رقيب غرب نشان دهند و دليل اين جذب و تعامل فرهنگي ژاپنيها را بايد در فرهنگ ژاپني جستوجو كرد. ژاپنيها از آيين رسمي و ملي خود، شينتو، آموختند كه سرزمينشان را مقدس شمارند و به نژادشان افتخار كنند و با اين اعتماد و اعتقاد به خود توانستند به موازات غربيها با آنها معامله و رقابت كنند. اين تقدس شمردن باعث شد كه ژاپنيها ديده به روي نفرت ببندند و بعد از جنگ جهاني دوم و بمباران هستهيي شهرهايشان توسط امريكا، با دشمنشان كه باعث كشته شدن ميليونها ژاپني شد از در دوستي دربيايند و جوانانشان را براي آموختن علم توسعه به كشور اول دنيا يعني امريكا بفرستند.
اينگونه بود كه چند سال بعد امريكاييها ديدند كه ژاپنيهاي دانشجو پس از اتمام درسشان به كشورشان بازگشتهاند و رموز موفقيت و پيشرفت امريكا را نيز با خود بردند. نابغههاي ژاپني درست برعكس ما در غرب نماندند و براي پيشرفت كشورشان بازگشتند تا چند سال بعد در بسياري از زمينهها حتي از قدرتهاي اول دنيا نيز جلو بزنند.
همچنين ژاپنيها از بودا آموختند كه هركس ميتواند با تمرين و خودسازي و انضباط فردي به تدريج به مرتبه بودا نايل آيد. طبق آموختههاي بودا، اصول اخلاقي علمي، وجدان كار خير و رفاه انسانها و مباني اخلاقي خانواده، كوشش فردي و خودسازي بايد توسط ژاپنيها رعايت شود و از خودخواهي و انديشه به خواستهها و گرايشات فردي دوري شود. الگوي مصرفي ژاپنيها نيز براساس تعاليم بودا بر قناعت و اعتدال در مصرف استوار است به اين ترتيب درآمد مازاد دوباره به چرخه توليد باز ميگردد.
ژاپنيها براساس اين انديشه كار را براي تامين سود شخصي انجام نميدهند بلكه كار را در راستاي عبادت خدا و پيشرفت ميهنشان انجام ميدهند و حتي سرمايهدار ژاپني هيچگاه از توليد دست نميكشد و چهار اصل را براي توليد در نظر گرفته است: 1- واردات مواد خام از خارج 2- توليد در وطن 3- مصرف كالاي ساخت وطن4- صادرات كالاي ساخت ژاپن براي اعتلاي نام ژاپن در دنيا.
ژاپنيها در عين حال از آيين كنفوسيوس حاكميت اصالت عقل را ياد گرفتند تا از خرافات و جمود فكري رها شوند. طبق همين آيين ژاپنيها با استفاده از خلاقيتشان به توسعه رسيدند. طبق آيين كنفوسيوس خودپسندي بزرگترين گناه است و ايثار و فداكاري و از خودگذشتگي حتي تا سر حد فدا كردن جان در راه معبود لازم است. كليه كارهاي روزانه، خدمتي به خداوند و رهبران سياسي كشور است. اجراي كامل تعهدات به خانواده، خيرخواهي، عدالت، دانش، آگاهي و وفاداري از اصول اساسي تعاليم كنفوسيوس است. در مقابل وفاداري فرزندان خانواده بزرگ ژاپن به امپراتور، حاكم نيز بايد از طريق تعاليم اخلاقي حاكميت كرده و خصوصيات او، الگويي براي مردمش باشد.
از اين رو است كه وقتي زلزلهيي ميآيد و تنها به يك ساختمان صدمه ميرساند شهردارش به خاطر همان يك ساختمان استعفا ميدهد و بعضا به خاطر برخي فجايع ملي كار به خودكشي هم رسيده است و اينها همه از مسووليتپذيري و عشق به مملكت و هموطنان نشات ميگيرد.
اين فرهنگ و اين آميختگي فرهنگي، ژاپنيها را از خودگذشته، سختكوش و خوشفكر در راه وطنشان بار آورده است و اين سه خصلت كه برگرفته از سه آيين در ژاپن است ژاپنيها را در قله پيشرفت دنيا قرار داده است. ژاپنيها بهترين نمونه كشورهاي درحال توسعه هستند كه ياد بگيرند لازمه اول توسعه داشتن فرهنگ توسعه است.