شاید آرای تاریخ نگار اجتماعی امریکا، امانوئل والرشتاین درباره ی جهانی شدن، مناسب ترین گزینه برای آغاز این کتاب باشد. اهمیت کار او در این است که یکی از نخستین و چشمگیرترین تلاش ها برای بررسی ماهیت همگرایی سرمایه داری در مقیاس جهانی را انجام داده است. از این دیدگاه، والرشتاین یکی از نخستین نظریه پردازان بزرگ به هم پیوستگی جهانی به شمار می آید و از طریق نوشته های خود بر پژوهش های بعدی درباره ی این پدیده، تاثیر شگرفی گذاشته است.
وجه بلندپروازانه ی کار او در این است که کوشیده ابعاد مفهومی پیدایش یک نظام واحد سرمایه داری جهانی را تعریف کند. از این رو، والرشتاین هم به دلیل تقدم زمانی در ورود به مبحث جهانی شدن و هم به دلیل گستردگی بینش نظری اش، به طور منطقی نخستین نظریه پرداز بزرگ این حوزه به شمار می آید.
البته از پایان دهه ی 1970 به این سو، نقدهایی از زوایای گوناگون به آرای وی وارد شده است. بسیاری از این نقدها بخشی از انتقادهای گسترده تری است که به نظریه های مارکسیستی صورت می گیرد. گرایش به نگاه فرجام گرایانه به تاریخ جهان، تعمیم بحث برانگیز فرض های مارکسیستی درباره ی ناگزیر بودن بحران سرمایه داری وانقلاب، و نیز تقسیم کم و بیش ساده انگارانه ی جهان به سه ناحیه ی جغرافیایی کارکردی، شماری از نقدهای وارد شده به دیدگاه های والرشتاین هستند. از این رو، در این فصل می کوشیم با ارزیابی آثار والرشتاین، تاثیر آن ها در جهت دادن به مباحث بعدی در زمینه ی جهانی شدن را به خواننده نشان دهم.
همچنین خواهم گفت که نظریه های جامع تر درباره ی جهانی شدن، مانند نظریه های گیدنر، کاستلز، و هلد و همکارانش نیز به هیچ رو، از انتقادها و ایرادهای وارد شده به آرای والرشتاین، در امان نبودند.
والرشتاین درسال 1930 در نیویورک زاده شد و در همانجا پرورش یافت. وی مدرک کارشناسی ( درسال 1951)، کارشناسی ارشد، دکترای خود را ( درسال 1959) از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد و در همان دانشگاه به تدریس پرداخت. در مدت تدریس دردانشگاه کلمبیا در دهه ی 1960، توجه او به سیاست در قاره ی آفریقا و به ویژه، کشمکش های سیاسی که به دلیل استقلال کشورهای آفریقایی پس از پایان جنگ جهانی درگرفته بود، معطوف شد.
در سال 1971، به استادی جامعه شناسی دانشگاه مک گیل منصوب شد و پس از 5 سال تدریس در آنجا، به عنوان استاد ممتاز جامعه شناسی وارد دانشگاه بینگهـامتون شد. وی در مدت تدریس در این دانشگاه، کتاب های دوم و سوم ازمجموعه ی سه گانه ی خود درباره ی نظام نوین جهانی را نوشت و با بهره گیری از موفقیت این کتاب ها در عرصه ی علوم اجتماعی توانست مرکز پژوهش اقتصادها، نظام های تاریخی و تمدن را پایه گذاری کند.
او تا هنگام بازنشستگی اش درسال 2005 مدیریت این مرکز را به عهده داشت و به عنوان استاد مدعو با چند دانشگاه دیگر جهان نیز همکاری کرد. چند دوره تدریس در مدرسه ی عالی علوم اجتماعی پاریس، ریاست انجمن بین المللی جامعه شناسی ازسال 1994 تا 1998، و وایرستار مشاور نشریه ی تاریخ و تکامل اجتماعی، نمونه هایی از فعالیت های دیگر این نظریه پرداز است.
والرشتاین همان گونه که از پیشینه ی کاری اش برمی آید در اصل، یک جامعه شناس است. او در رشته ی جامعه شناسی تحصیل و تدریس کرده، اما آثار موفقی در رشته های گوناگون علوم اجتماعی نوشته است. وی در پیشگفتار چاپ اخیر یکی از کتاب های علوم خود می نویسد که بیشتر مردم، او را یک مورخ اجتماعی یا اقتصادی می شناسند. درواقع ، والرشتاین همان گونه که خود می گوید از یک رویکرد میان رشته ای که بسیاری از رشته های علوم اجتماعی را دربر می گیرد برخوردار است ( والرشتاین، 1974، صص ix-xi). این رویکرد میان رشته ای، به همراه نگرش "کل گرا" به علوم اجتماعی که والرشتاین از آن پیروی می کند، در تثبیت موقعیت او به عنوان یکی از پیشروان نظریه پردازی درباره ی جهانی شدن، نقش مهمی دارد.
برای فهم بهتر استدلال های والرشتاین باید آرای او را در چند گام بررسی کنیم. در گام نخست ویژگی های اصلی مهم ترین نظریه ی وی درباره ی جهانی شدن، یعنی تعریف دوران معاصر از طریق تحلیل نظام های جهانی را بررسی می کنم. به باور من، تحلیل او از نظامهای جهانی، با وجود نقدهای گوناگونی که به آن صورت گرفته یکی از مهم ترین پایه های نظریه های معاصر در زمینه ی جهانی شده است. در ادامه خواهیم دید که چگونه والرشتاین طیف گسترده و متنوعی از صاحب نظران را به مشارکت در مباحث عمده ی جهانی شدن واداشته است.
بدین منظور، در بخش بعد، مهم ترین نظریه ی والرشتاین یعنی تحلیل نظام های جهانی و استدلال های اصلی آن را بررسی می کنیم. در بخش سوم نیز به شماری از نقدهای صورت گرفته به این نظریه می پردازیم. به باورمن، این نقدها بر بازنگری هایی که والرشتاین بعدها در نظریه اش انجام داد و نیز آن دسته از نظریه های جهانی شدن که بر پایه ی دیدگاه های وی شکل گرفتند تاثیر مهمی داشته اند. در بخش چهارم، خواهیم دید که تا چه حد می توان تحلیل نظام های جهانی را یک "نظریه ی بنیادین جهانی شدن" به شمار آورد. بدین منظور، وجوه اشتراک و افتراق آن با سایر نظریه های مهم جهانی شدن را شناسایی خواهیم کرد. سرانجام در بخش پایانی، تاثیر اندیشه های والرشتاین بر نظریه های امروزی درباره ی جهانی شدن و ابعاد گوناگون این مبحث در دوران کنونی را بررسی می کنیم.