پرداختن به موضوع “شهر”، “فضا”، “زمین و مسکن” و عرصههای دیگر فضا، برای همهی کسانی که به انحاء مختلف، آگاه و ناآگاه، هست و نیستشان در معرض غارت و نابودی است، همواره دغدغهی نگارنده بوده است.
“بحث و فحص” درباره موضوعهای مذکور و در مجلههای تخصصی و حتی آکادمیک هر چند ضروری است لیکن از نظر نگارنده وقتی که جنگ خونین برای “اشغال فضا” مغلوبه میشود و هستی مردم را در آشوبی دمادم و ویرانگر درگیر میکند، باید به “خیابان” رفت، با زبانی ستهینده از “دشمن” برای “مردم” گفت. دیگر زبان ثقیل و مهجور آکادمیک به کار نمیآید. “گرگ به گله زده”، زنجموره و میان مایگی روح مبارزه را فرسوده میکند، ضروری آن است که با گستاخی و جسارت به میدان دوید، “ای آن که دانی سزاواری”، قلم و زبان باید که در بیان پدیدهی “هول سیاسی- اقتصادی فضا” و جنگ برای اشغال، تخریب، باز تولید و “سود اندوزی” در این گدار به سترگی به کار گرفته شود، “که این نه کاری است خرد”، روح سلحشوری باید در خورد این. که امروز روز چنان گسترده و همگانی و در آمیخته با “زندگی” آدمیان از یک سو و دوام و بقای سرمایه سالاری از دگر سو شده “شهر” و به غلط مصطلح “شهرسازی” که پنهان و پیدا و پیچ و تابهای آن بر همگان آشکار شده، پس این “دم” را غنیمت شمریم تا “شهر”، “فضا” و چون و چرایی “جنگ برای اشغال فضا” را به علم بدل و “علم “را از اسارت زبان و فضای کپک زده و “مجلات مجلل” به محلهها و گوشه و کنار شهر و شهرنشینان و روستاییان، بپرانیم. تردید نکنیم که پرنده سپید بال ” حکمت و “دانش”، چونان همای سعادت بر سر فرد فرد مردمان این مرز و بوم تواند نشست، ولیک آگاه باشیم که علم را هم به کالای پوپولیستی بدل نکنیم. (چه معبر باریکی!)
جنبشهای گسترده در اسپانیا و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین با بیرق “شهر”، “شهرنشین”، “حومه و حومه نشین” و به سردمداری فیلسوفان، اقتصاددانها، شهر پژوهان و معماران و جامعهشناسان و محیط زیستشناسان آغازید، و به سرعت گسترش یافت و جهانی شد. انقلاب ۱۳۵۷ و نقش “خارج از محدوده” نشینان بر کسی پوشیده نیست. در این جستار تلاش کردهام – هر چند گسیخته و تکه تکه که عدم تسلط نگارنده از جهتی، و البته تلاش برای استفاده از زبانی جدید، گویا و بی استعاره و غمز و کنایه نیز به این دشواری افزود- باری تلاش کردم زمینه و پیشینهی ” فضا”، “ناگزیری در آمیختگی سرمایه و فضا”، “کنش مندی برنامه ریزان و مردم”، و “جنگ پنهان و آشکارتر هر روز بیش از دیروز” را در پهنای جهان کنونی بیان کنم.
امید که این آغازی باشد بر فرایند تبدیل موضوعهای مذکور به “گفتمانی” همگانی، و “برنامه ریزان”- به معنای عام آن- و پژوهندگان شهری و روستایی را در پایگاه شایستهشان قرار دهد و “علم” را به “کنش” گسترده بدل سازد. باشد که این “دم گرم” آهن سود سیاست پیشگان را و رانت خواران را بگدازد و بر وقاحت و درنده خویی سرمایه داران مهار زند تا بعد و الله و اعلم. ·
برنامه ریزان و برنامه ریزی
در ایران، به دنباله روی از جهان شرق و غرب پیشین و یکسره “غرب” معاصر، “برنامه ریزی و نقش بندی شهری” در کالبد “مهندسان مشاور معماری و شهرسازی” تنگ افتاده و به “مهندسی” تقلیل یافته است. همکاران و “مهندسان” در این چارچوب و پیشینهشان بی بهره گیری از اندیشه اقتصاددانها و جامعهشناسان و پژوهندگان محیط زیست، “همه چیز دان” میپندارند خود را. همکار شفیقی که “معماری” خوانده بود، در برابر پرسش من که چرا “معماران” شهرسازی را تیول خود میدانند، جواب حیرت انگیزی داد: “شهر مجموعه ای از خانهها است و خانه را هم معمار طراحی میکند، پس معمار شهر ساز هم هست”. از لجم بی آن که به ذات عالیتر پدیده شهر و مباحث این چنینی بپردازم، که میدانستم بی فایده است، گفتم به نظر من معمارانی که توانایی و خلاقیت آفرینندگی ندارند و در واقع نقشه کشهای هندسه دان هستند، چون معماران خوبی نیستند، وامانده و خود شیفته به شهرسازی رو آوردهاند که علمی سنت زده در کشور ما و بی در و پیکر است.
به نظرم جملهی معروف لوییس ممفورد برای توصیف اینان درخشان است و بس است: ” خدایان شهرسازی کاغذی”.
- “برنامه ریزان شهری” چندان به پیچیدگی کنشی که انجام میدهند، آگاه نیستند. این گفته دیوید هاروی را از کتاب، “سرمایه شهری شده” نقل کردم. بر این پایه میتوان نظر هاروی را گسترش داد و گفت که “برنامه ریزان شهری در جهان واپس مانده حتا به این ناخودآگاهی خود نیز آگاه نیستند. این ناآگاهی در جهان به اصطلاح “پیشرفته” شاید با وجود نهادهها، حزبها، گروهها و فرهنگ و قانونها …چندان مشکل ساز نباشد- که هست و بیشتر هم خواهد شد زیرا این بستر و حقوق دمکراتیک در حال زوال است و سرمایهداری هار هم در هجومی چندجانبه به این حقوق که دستخوش رکودی ساختاری است و واقعا خون جلو چشم اش را گرفته- به هر حال هنوز برنامه ریزان کنشگرانی در بستری سامان یافته هستند و اشتباهها و میان مایگی شان- تحت سلطه سنگین سرمایه شهری- توسط شهروندان و پژوهندگان دمکرات و مستقل، مورد اعتراض و لاجرم اصلاح میشود. واقعا زبانم نمیگردد از فعل استمراری استفاده کنم، چرا که معتقدم تمام این مزیتها در جهان صنعتی گیشرفته و سرمایه سالار به گذشته مربوط است). به هر حال این نقش، کنش برنامه ریزان، در جهان وامانده بسیار مهم است چون “نهاد برنامه ریزی” جزء معدود بنیانهای تاثیر گذار بر روندهای “توسعه” به شمار میآید. به مرحوم سازمان برنامه و فلان فلان نگاه کنید:(
- پیترهال “برنامه ریزی فضایی فضا به معنای هر آن چه که بستر سرمایه گذاری، تولید کالا و سود و باز تولید نیروی کار را فراهم میآورد) را واکنشی به مسایل ناشی از توسعهی سرمایهداری در قرن نوزدهم میداند. اشکار است که شهر “Urban” کانون گرد آمدن و بروز مسایل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ناشی از اقتصاد است.
“برنامه ریزی فضایی در بستر اجتماعی- اقتصادی خود نقش جنبش اصلاحات در قبال پیامدهای غیر انسانی سرمایهداری بوده است”.
- دیوید هاروی “تعادل بخشی به نظام اجتماعی، اقتصادی و کالبدی- محیط ساخته شده یا مصنوع – urban) را دستور کار برنامه ریزی فضایی میداند. با یک شرط اساسی”برنامه ریزی به روایتی غیر فنی و غیر دمکراتیک”، به معنای دیگر برنامه ریزی “برآمده” از فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، محیط زیست و…، برنامه ریزی به معنای کنشی دیالکتیکی، پایدار از جنبهی انسانی و محیط زیستی.
چشم اسفندیار و چند چهره گی پاشه آشیل و چهره ژانوسی) محیط مصنوع در تداوم انباشت و بن بستهای احتمالی آن- سقوط اخیر بازار مستغلات در آمریکا که به سرعت به اکثر کشورهای جهان سرایت، و به بحران تمام عیار و جهانی بدل شد و تداوم آن سیاست پیشگان و وابستگان به نظام سرمایهداری را سخت متوحش کرده است- به ویژه کاهش ارزش مبادلاتی زمین و به ویژه مسکن، کاهش مطلوبیت سکونتی و تجاری و توریستی مرکز شهرها وبی استفاده ماندن محیط مصنوع – شهر – میتواند فرصت مناسبی برای برنامه ریزان در بازستاندن بخشی از حقوق شهروندان، و مهمتر از ان به کرسی نشاندن نگرش مبتنی بر “پایداری محیط مصنوع از نظر انسانی محیط زیستی” فراهم آورد.
- به گفته درخشان “لوییس ممفورد” که ابراهیم وار بت خود شیفتگی “مهندسان” مدعی را در هم میشکند. “مهندسان کاغذی که پیدایش جهان – مصنوع، شهر- و سمت و سوی آن را به قلم و ترسیمات خود مشروط میدانند، برخلاف تصور خود نه اراده گرایانه که دن کیشوت وار جهان بیرونی- شهر- را اسیر ذهنیات خود میانگارند” اینها به جحای جنگیدن با اسیاب بادی که نان مردم را تهیه میکند ضرورتا و باید با تبار شناسی برنامه ریزی و شهر شناسی با نقش محیط مصنوع در تداوم ساختار حاکم آشنا شوند.
برنامه ریزان باید با آگاهی به نقش و توان “برنامه ریزی” مانع از انباشت داراییها و غیر قابل نقد شدن آنها شوند بدهی غیر قابل وصول گروههای با نفوذ به بانکها به هزارها میلیارد تومان بالغ میشود که به خرید زمین و ساختمان و افزایش مهار گسیختهی ارزش مبادلاتی خانه و مسکن منجر شده و زمینه غارتِ، به ویژه قشرهای متوسط را پدید آورده است؛ “راه دمکراسی از توسعه و بدیل انسانی آن از شهرها میگذرد”. (هاروی)
- بخشی از برنامه ریزان که در عمل از قدرت گروههای صاحب نفوذ با کنشهای تبه کارانه هراسیدهاند آگاهانه تلاش میکنند پدیدهی پیچیده و چندلایهی شهر و جنگ سهمگین برای اشغال آن را به موضوعهای فنی و تکنیکی کاهش دهند و نقش خود را در حد تکنیسین پایین آورند. این گروه با تقلیل موضوعها و پدیدههای بغرنج شهری، که با اقتصاد، موضوعهای اجتماعی و در نهایت “سیاست” و گروههای قدر قدرت سیاسی درآمیخته، از آن برآمده و بر آن تاثیر گذار است، به موضوعهای تکنیکی و کالبدی تلاش دارند که در قالب تکنوکراتهای خنثا با فرمولها و معادلههای ریاضی و کمی به حل پیامدهای هول ناک شهری شدن سرمایه نایل شوند. بی شک هر دو گروه – دن کیشوتهای اراده گرا و تکنوکراتهای مقهور- عملا به دنباله روی از وضع موجود” محکوم اند. به نظر نگارنده آن دسته از استادها و پژوهندگان شهری نیز به ماهیت شهر اسیر سرمایه پی برده ولی آن را محدود در محفلهای آکادمیک کپک زده و با زبانی پیچیده و غیر قابل فهم مطرح میکنند باید به دو گروه پیش گفته افزود.
- برنامه ریزان برای تغییر وضعیت و یا حداقل انتظام و تعادل بخشی به وضع موجود، ناگزیر به تامل باریک بینانه و شناخت عمیق مناسبات پشت پرده و تعیین کننده در شکل یابی نظامهای کالبدی- فضایی شهر هستند.
پس درک چگونگی تولید فضا، آرایش فضایی، تصاحب و تملک فضا در سیر تاریخی – روند تاریخی تحولهای اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و کالبدی شهر- اهمیت ویژه ای دارد؛ “اگر روابط زمان- فضا، مولفههای اجتماعی باشند، بر این پایه مسئلهی فضا واجد اهمیت فوق العاده ای خواهد شد”. آنتونی گیدنز، ۱۹۸۱).
- سنجش رشد شهرها در صورت نپرداختن به تجارت، جریان سرمایه، بازارها، مهاجرت و نیروی کار و کنشمندی فرهنگی و سیاسی میان آنها، واجد هیچ معنایی نیست دیوید هاروی). در واقع شهرهای کنونی بازتاب کالبدی- فضایی مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نشات گرفته از نظام سرمایه سالار است.
توجه و یا به طور دیگر دیدن “مشاهدات خیابانی، روزنامههای محلی و دریافت مقاصد مندرج در همکاریهای سیاسی همگی ذیل تجاربی متعارض، مغشوش و آشفته، این امکان را به تحلیل گر میدهند که با نمونه گیری از این اطلاعات، که الزاما همواره موضوعهایی آکادمیک نیستند، به شناخت فضای مصنوع و نیروهای تاثیر گذار بر آن، بپردازند” کارل مارکس- گروندیسه، ص ۷۴)
به ساخت و سازهای پایان ناپذیر در محله و شهر خودمان، به قیمت فروش و اجاره چسبانده شده پشت شیشه معاملات ملکیها، به صفحههای آگهی فروش ملک و خودرو در روزنامه همشهری، باغ سوزانها، احداث بیمارستانهای مجهز و غارت گر، مجتمعهای عظیم تجاری، اخبار درگیریهای سیاسی و غیر سیاسی بر سر تصاحب اراضی و منابع ملی، آب و… به دور بر خودتان نگاه کنید. ·
شهری شدن سرمایه
- در زمینه شناخت شهر با توجه به کنشمندی نیروهای متضاد مردم، کارگزان، سرمایه داران، بانکها، ملاکها و …) و جدال خونین و بی پایان برای تصاحب فضا، قردریک انگلس پیشاهنگ است. ” شرایط طبقهی کارگر انگلستان در ۱۸۴۴″، “بازار مسکن بالتیمور”، “پاریس پس از ۱۸۴۸″ [و شکل گیری علم میان رشته ای شهرشناسی و نقش سرمایه در شکل گیری شهر] راهگشا است.
- سرمایهی شهری یکی از چند مقیاس فضایی است. واحد همسایگی، مجتمعهای مسکونی- محله، ملت -دولتها، بلوکهای قدرت شرق و غرب)، و اینک سرمایهی یک پارچه شهری شدهی جهانی، در سرمایهی شهری میتوان به روشنی تولید فضا و آگاهی سیاسی را مورد بررسی قرار داد. سرمایهی شهری، برخلاف تصور برخی پژوهشگران، نه پدیده ای جدید که با پیدایش محیط مصنوع urban و پیدایش سرمایه داری صنعتی عجین است.
- فرایند شهری سرمایه با خرید زمین توسط سرمایه داران برای احداث کارخانه، راه آهن، خط آهن، انبار، تامین آب و برق، منابع معدنی و مواد اولیه و … و جهت بازتولید نیروی کار از جمله شهرکهای کارگری، مراکز بهداشتی و درمانی، بازار خرده فروشی، مراکز آموزشی تبدیل قبایل بدوی و رعایای بی سواد به کارگران ماهر و تکنوکرات های فکل کراواتی – به قول هگل) … و محله های اعیانی، رستورانهای مجلل، بیمارستانهای گران قیمت، پاساژها و بلوارها به پاساژهای پاریسی بنیامین و بلوارهای پاریسی بودلر نگاه کنید) آغاز شد.
در همین مرحلهی آغازین، مقولهی “رانت زمین که پیش از انقلاب صنعتی به زمینهای کشاورزی مرغوب خاک خوب، دارای آب، دسترسی به جاده و…) اطلاق میشد به یکی از مولفه های بنیادین سرمایهی شهری بدل گردید رشد قیمت زمین یا ساختمان – اعیانی – به مثابهی کالای تجدید ناپذیر، بدون آن که کار خاصی روی آن انجام شده باشد- رانت اولیه- و رشد بالاتر مثلا نرخ رشد قیمت یک متر مربع زمین درنیاوران یا شهرک غرب نسبت به یک متر مربع زمین مثلا در جوادیه- رانت تفاضلی-، قیمت یک زمین یا ساختمان کلنگی که برای احداث بانک مناسب است در مقایسه با یک ساختمان در پلاک عقبتر زمین قبلی – رانت موقعیت-، تا تبدیل باغ با درآمد ناچیز کشاورزی در مقایسه با همان باغ به عنوان زمین شهری – دارای مجوز تغییر کاربری-، قیمت اراضی بایر و موات وارد شده به محدوده قانونی شهر در مقایسه با اراضی مشابه در خارج از محدوده قانونی، زمینی که یک شبه و با کشیدن یک اتوبان به چند برابر قیمت اولیه افزایش مییابد، ایستگاه مترو، ساختمانهای نوسازی که به دلیل تغییر ضوابط شهرداری در افزایش تراکم ساختمانی ویران و با تراکم جدید ساخته میشود و… انواع رانتهایی است که بدون انجام کار خاصی باعث افزایش ارزش زمین شود، در “زمین شهری” متبلور میشود، از معجزه های امام زاده سرمایه شهری است که کور میکند و شفایش بیشتر نصیب شغال میشود)
- فرآیند شهری شدن سرمایه در آغاز با خلق زیر ساختهای فیزیکی و مادی برای تولید، گردش سرمایه، مبادله و مصرف شروع شد. این نقطه محل تلاقی شیوه ای است که محیط مصنوع با هدف تولید صنعتی و ایجاد سود، و به عنوان نظام منابع – مجموعه ای از ارزشهای مصرف – و در خدمت تولید ارزش و ارزش اضافی قرار میگیرد. در واقع در آغاز تولید صنعتی، “زمین” برای تولید صنعتی احداث کارخانه، منابع) و جهت بازتولید نیروی کار، هم زمان برای ارائه و فروش کالا مراکز جمعیتی یا مصرف کنندهی متراکم، بازار و …) مورد توجه قرار گرفت. پس در گام نخست “زمین” به عنوان بستر فیزیکی تولید و تامین منابع مورد نیاز تولید صنعتی و سپس در مرحله کنونی – زمین، شهر و محیط مصنوع به ابژه ی سرمایه تبدیل شد، یعنی تولید فضا برای تامین سود.
- محیط مصنوع- urban یا شهر – با town یا city کاملا متفاوت است. محیط مصنوع کالایی مرکب و مشتمل بر بی مشار جاده، خیابان، آب، برق، بندر، انبار، کالا، کارخانه، ادارهها، مدرسهها، مسکن، دفترها و مناسابت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است که تحت شرایط متفاوت و براساس قواعد خاصی تولید میشوند و همواره باید در ارتباط با فرایندهای ترکیبی تولید، توزیع و مصرف “برنامه ریزی” شده در حرکت درآیند. در حالی که شاید town یا city را بهع عملکرد کالبدی معینی مثل شهرکهای کارگری، یا دانشگاهی و … محدود داشت. شهرکهای خوابگاهی نمونه مناسبی برای town به شمار میآیند).
محیط مصنوع دارای عمر طولانی، اصلاح آن دشوار و به لحاظ فضایی غیر قابل جا به جایی و جاذب سرمایه گذاریهای کلان و سنگین است. بخشی از سرمایه گذاریها مشترکا توسط سرمایه داران و مصرف کنندگان انجام میشود- استفاده عمومی دارن- و برخی یه شکل خصوصی تملک میشوند (مسکن، کارخانه، فروشگاه).
استفاده خصوصی یا ویژه همان مصرف درآمدها توسط سرمایه داران و گروه های پردرآمد است که تاثیر چشمگیری بر فرآیند توسعه شهری دارد. شهر در نهایت تبلور کالبدی – فضایی و عینی- ذهنی نظام طبقاتی مسلط است. در کنار محله های بسیار شیک و اشرافی، رستورانها و بیمارستانهای گران قمیت و مجهز، تفریح گاهها و عشرت کده ها و … محله های آشفته، مسکن حداقل، بهداشت و آموزش، رستورانهای ارزان قیمت و سرپایی، درمان گاه های شلوغ و … برای قشرهای متوسط و فرودست، برای کسی نا آشنا نیست. مرزهای نامریی “شمال شهر”، “جنوب شهر”، “منطقه های میانی”، “حاشیه های فقیر نشین” و “حومه های بهشتس” را از هم تفکیک میکنند.
- در این جا بد نیست به این نکته اشاره شود که اصطلاح “شهرسازی” با توجه به ساختار و بنیادهای شکل گیری شهر و نیز سرمایه گذاریهای سنگین برای ایجاد فضای مصنوع و … و پارادایم های شهرسازی متداول در ایران اساسا نادرست است و با ماهیت محیط مصنوع ناسازگار. با این حال “برنامه ریزان” باید در شناخت فرایند شهری شدن سرمایه این نکته مهم را در یابند که چگونه نیروی کار تحت سلطه “ماهیت ثانوی” محیط مصنوع را با انواع خاصی از پیکر بندی فضایی شکل میدهد. چگونه در جنگ آشکار و پنهان برای اشغال فضا، به اثرگذاری بر “محیط مصنوع” نایل میشوند و چشم انداز فیزیکی خیابان، مسکن، فضاهای عمومی، کارخانه، مدارس و …) را بر اساس انگارهی خود خلق میکند و چه تعارضهایی از فرایند تولید چنین فضایی بروز میکند مقاله های نگارنده از جمله “جنگ برای اشغال فضا”، “فضاهای عمومی”، “سینما، ادبیات و شهر” تا حدودی به این جنبهها پرداخته است).
در واقع ابزارهایی یا بهتر گفته شود فرصتهایی برای تحقق شهر انسانی شده وجود دارد. به قول ژیل دولوز فیلسوف معاصر فرانسوی ” به رویدادها هشیار باشیم”، از جمله رقابت برای همین است که به محض بروز بحران مستغلات بانک جهانی به نمایندگی سرمایه داری جهانی، هراس ناک وادار به مداخله میشود تا بازار محیط مصنوع، به ویژه مسکن، را در کشورهای بحران زده سامان بخش. ماهیت بحران اخیر سرمایه داری که از بحران مسکن و ورشکستگی بانکها در آمریکا آغاز و شعلهی بحران یک باره کاه سرمایه داری دنیا را به آتش کشید. چنین به نظر میرسد که سیل بحران را سرباز ایستادن نیست!
سرمایه شهری شده به شکل نوین اش باید به شیوه ای دو پهلو، میان حظ ارزش سرمایه های گذشتهی مجسم در زمین و تخریب آنها به منظور گشودن فضای جغرافیایی تازه برای انباشت، در پیش گیرد. حاصل این مبارزه دائم در چشم اندازهای فیزیکی برای تصرف فضا کاملا مشهود است. سابقهی این فرایند به پس از جنگ دوم و در بازسازی شهرهای ویران شده در جنگ باز میگردد که عملا باعث شکوفایی اقتصاد آمریکا و رونق در کشورهای اروپایی ئ ژاپن گردید. پس از آن نیز نمونه نیویورک و “رابرت مزر” ویران کردن و تصرف فضا- محله های قدیمی برونکس غربی و شرقی، هارلم، و … آوارگی میلیونها شهروند سفید و سیاه- چشم انداز و بستر چپاول جدیدی پیش روی سرمایه داری انباشت شده هزاران میلیارد دلار سرمایه ای شیخهای عرب در بانک جهانی و به کام سرمایه داران هار آمریکایی) گشود. برای درک ابعاد جنایتهای کالیگولاهای معاصر به بخش پایانی “کتاب تجربه مدرنیته نوشته مارشال به من”، رمان”ال دکتروف” به نام “بیلی بادگیت” و فیلم ساخته شده بر اساس این رمان مراجعه کنید.
این روند جدید در دست نئوکان ها به سردمداری ریگان در آمریکا و تاچز در انگلیس، و در چارچوب نگرش تئوری سازان مکتب شیکاگو با شدت غریبی ادامه یافته است. با فروپاشی بلوک شرق، دیدگاه کینزی نئوکینزی، دولت رفاه، دمکراسی و حقوق اساسی در برابر عفریت سرمایه داری هار که تا پیش از آن – در جهان دو قطبی- تلاش میشد در هاله ای مقدس نشان داده شود، “دود شد و به هوا رفت”.
نخستین سونامی که تایلند و فیلیپین و بخشهایی از کره جنوبی و فضاهای اجدادی ماهی گیران و کشاورزان را در هم کوبید، در توفان کاترینا، تندیس بلاهت و وقاحت سرمایه داری هار آمریکا- بوش پسر- آن قدر کمک رسانی به بلا دیدگان را لفت داد تا فرصت کافی برای تصاحب زمینهای ماهی گیران و کشاورزان تهی دست آمریکا برای احداث شهرکهای اشرافی و کازینو و هتل و رستورانهای گران قیمت توسط سیات- سرمایه مداران همپالکی اش فراهم آید. در این زمینه مراجعه کنید به کتاب “دکترین شوک سرمایه داری وحشت” اثر نائومی کلاین، که به خوبی از روشهای نوین اشغال فضا و ربودن زمین آبا اجدادی گروهی شهروند فقیر آمریکایی سوگمند و آوراه و بال زده، در چشم انداز “آمریکای خوشبخت” و “رویای آمریکایی “پرده برداری میکند.
از حومه نشینی تا شکل گیری مجموعه شهری
حومه نشینی عالیترین نمود اقتصاد، سیاست و مبارزه سرمایه سالاران برای اشغال فضا است. مارکس در ابتدای کتاب سرمایه مینویسد: “میداس شاه- پادشاه افسانه ای – به هرچه دست میزد به طلا بدل میشد و سرمایه داری به هر چه دست میزند به کالا بدل میکند”. به این گفته نغز مارکس جهت توضیح باید افزود که سرمایهی شهری هر چشم انداز طبیعی، کوه و دریا و ساحل و کویر … را به شهر – محیط زیست مصنوع و زمینه برای سرمایه گذاری و تولید کالا، بدل میکند.
- حومه نشینی در آغاز از آرایش فضایی تولید و ضرورت احداث کارخانهها، انبارها، خطوط آهن و … در داخل اراضی وسیع بیرون قلعه شهرهای فئودالی، ناگزیری اسکان کارگران در نزدیکی این مجموعه های بزرگ تولید و توزیع – به ویژه کارخانهها- ناشی گردید. بعدها با گسترش این شهرهای جدید که به مرور با افزایش کارگران و صنایع گوناگون جمع شده در یک فضا، برای استفاده از جاده، بندر، انرژی، مواد خام و زیر ساختهای مشترک، و گسترش خدمات حداقل برای کارگران- به ویژه مسکن و فروشگاهها، درمانگاه و مدرسه و … شهرهای صنعتی را پدید آوردند. در چنین وضعیتی طبیعی بود که ملاکین، سرمایه داران، بانک داران و مهندسان و تکنوکرات ها نه تمایلی به سکونت در شهرهای فئودالی با محله های به هم فشرده و آشفته داشتند و نه حاضر به سکونت در کنار کارگران و مجتمعهای صنعتی بودند. بنابراین محله های جدید و متفاوتی در پیرامون “شهرهای قدیم – بورگ” ها ساخته شد.
- در مراحل بعدی توسعه سرمایه داری، حومه نشینی به دو شکل کاملا متفاوت بروز یافت:
گریز اقشار مرفه و متوسط، سرمایه دار، بانکدار، مدیران و تکنوکرات ها ی پردرآمد و … از دود و دم و ترافیک و ازدحام شهرها به حومه های خوش آب و هوا
تجمع “طبقات خطرناک” که در آمریکا، فرانسه و انگلیس در تمام سده ۱۹ و نیمه اول قرن بیستم باعث ظهور اعتصابها، تجمعها، سازماندهی و مبارزه برای احقاق حقوق کارگران شد و موضوع پراکندگی “طبقات خطرناک” به حومهها با ایجاد شبکه حمل و نقل سریع، خانه های ارزان قیمت، وام دادن و غیره را مطرح ساخت. حومه نشینی در میان دو گروه کاملا متفاوت در نهایت به گسترش زمینه های سرمایه گذاری و سوداندوزی سرمایه سالاران و بانکها شد. به طوری که به عنوان مثال در آمریکا هنوز حومه نشینی در میان اقشار پردرآد و مدیران تشویق میشود. احداث شبکه های نوین حمل و نقل، قطارهای پرسرعت، بزرگ راهها، مصرف بنزین و خرید اتوموبیل، ساخت و ساز شهرکهای مدرن و مشتریان پردرآمد و شهری کردن اراضی کم ارزش ساحلی و جنگلی … مجرای جدیدی برای توسعه سرمایه گذاری میباشد.
- پراکنده کردن کارگران نه تنها در دنیای صنعتی پیشرفته که در جوامع در حال توسعه از جمله ایران هم به اجرا گذاشته شد. در سال ۱۳۴۸، همزمان با تصویب اولین طرح جامع تهران، هیئت دولت وقت دو مصوبه همزمان را به تصویب رساند؛ ممنوعیت استقرار صنایع در شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران- به عنوان مهمترین قطب صنعتی کشور- و ممنوعیت ساخت مسکن توسط کارگران و حومه نشینان در محدوده ۲۵ ساله مندرج در طرح تفصیلی.
- پراکنده کردن “طبقات خطرناک” هر چند نبارزات کارگری در محل کار کارخانه) را مدتی به تعویق انداخت ولی به سرعت شهرکهای حومه ای را مراکز مبارزاتی تبدیل کرد. نمونه معروف جهانی آن ” شهرک هایسیاه پوست نشین سووتو” در نظام آپارتاید آفریقای جنوبی، شهرکهای کارگری در فرانسه، انگلیس، آمریکا و آنچه که بعدها و در دهه پنجاه در مبارزات ” حاشیه نشین” های تهران- خارج از محدوده – آغاز و به سیلی بنیان کن در انقلاب معروف ۱۳۵۷ منجر گردید.
- شکل گیری هسته های مجموعه شهری تهران در اواخر دهه چهل شمسی، توسط سرمایه داران خرد و مالکان روستاها و اراضی بیرون از محدوده ۲۵ ساله تهران صورت گرفت. چون شهرک سازی چه به صورت عام یا خاص مثل بیکاران شهر و شهرک کارگران کیهان و اطلاعات و استادان دانشگاهی در محدوده ۲۵ ساله و شهرکهای تهران پارس، یوسف آباد، نازی آباد، چهارصد دستگاه، اکباتان، شهرک غرب و… توسط پیمانکاران بزرگ و بیشتر با مشارکت شرکتهای بزرگ خارجی- البته زیر چتر مشارکتی- حمایتی والاحضرتها و … مجاز بود. با این حال احداث این شهرکها در نهایت برای کارگران و اقشار متوسط متوسط بود. (در این زمینه به دلیل گستردگی موضوعی به فصل نامه جستارهای شهرسازی، جواد مهدی زاده، سال ۱۳۸۴ مراجعه کنید.)
نتیجهی روی آوری سرمایه به این مجرا و بستر شهری شدن سرمایه)، با توجه به گسترش صنایع جدید – هر چند عمدتا مونتاژ- از یک سو و مهاجرتهای گسترده نیروی کار ارزان روستایی به شهرها و مجموعه های صنعتی از دگر سو، دگرگونی عمیقی بود که در نظام کالبدی- فضایی شهرها، نظام اجتماعی و فرهنگی و در نهایت سیاسی کشور پدید آورد. هر چند در این فرایند سودهای کلانی نصیب سرمایه داران- و نه در بازار رقابتی که انحصاری- و با بهره گیری از ذخایر پولی مردم در نزد بانکها، شد ولی باید به تحولها و پیامدهای مثبت و منفی آن با دقت پرداخته شود:
v در دورهی ۴۰ سالهی ۸۵-۱۳۴۵، جمعیت ۴۲ روستا و روستا- شهر مجموعه شهر تهران از حدود ۷۰۰ هزار نفر به حدود ۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر رسید.
v این تحولها در پیرامون محدوده های عمده منتهی به تهران مثل محور تهران- پرند، واوان، ساوه. محور تهران – کرج، قزوین، شهریار- محور تهران- ورامین، قرچک، پیشوا. محور تهران – دماوند … رخ داد.
v در سال ۱۳۵۵ با پیوستن تجریش و ری (سمبل اتحاد سه بازار) به تهران، کلان شهر تهران پدید آمد.
v مساحت مجموعه شهر تهران، با نابودی هزاران هکتار باغ و اراضی وسیع زراعی به بیش از ۵۰۰ کیلومتر مربع رسیده است.
v در دوره سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۵ تعداد ۱۲۸ روستای شهرستانهای تهران، ری و شمیرانات در شهر تهران ادغام شده است. به هر ترتیب شکل گیری مجموعه شهری و تغیر جهت سرمایه. انباشت آن به سوی شهرها- هرچند با هدف سوداندوزی- لیکن به دلیل ایجاد محیط مصنوع، شبکه های حمل و نقل، مسکن مناسب و نسبتاً ارزان، دسترسی به خدمات و زیر ساختهای شهری به سود حاشیهنشینان بوده است. البته همانند کشورهای پیشرفتهی صنعتی و به ویژه آمریکا، حومه نشینی در ایران نیز به تقاضا برای خرید اتومبیل شخصی، مصرف بنزین، نیاز به جادهها و بزرگ راهها را که مجرای جدیدی برای سرمایهی شهری است افزایش میدهد. در پایان نیز نگارنده با توجه به افزایش لگام گسیختهی قیمت زمین و ساختمان در تهران، و با فاصله نسبتاً زیادی در کلان شهرها و شهرها و شهرکهای کشور، توجه خوانندگان را به چند موضوع مهم جلب میکنم:
v در شهرسازی پدیده ای به نام ” سایه شهر” وجود دارد که آن بخشی از زمینهای کشاورزی، باغی و بایر و…) را که دارای مزیت های نسبی مثل نزدیکی به مادر شهر، شهرکهای مجموعه شهری، کارخانه های جدید، شبکه های بزرگ راهی …، برای تبدیل به “محیط مصنوع – شهر” هستند توسط دلالان زمین و مسکن شناسایی و در عمل به سرمایه گذاران شهری معرفی میشوند.
v تغییر کاربری باغها – در واقع تخریب آنها و ساختمان سازی در محل باغ- به دلیل برخورداری از “رانت بسیار بالا” یکی از مهمترین و سودآورترین زمینهها برای سرمایه گذران شهری است.
v زمین تجدید ناپذیر بودن، همواره از نظر ضوابط تراکمی و تعداد طبقه مورد تجدید نظر قرار میگیرد. شهرداری در عمل سهمی از درآمد خود را از این تغییر ضوابط کسب میکند، گروه های با نفوذ نیز از طریق کمیسیون ماده ۵ مصوبه های پیشین را تغییر میدهند. به همین دلیل در زمینهای باغی، پارکهای شهری، حاشیه رود – درهها، مسیر جریان آبهای سطحی و قناتها، حاشیه اتوبانها، محل گسلها برخلاف مصوبه های طرح جامع و تفصیلی یک باره ساختمانهای چند طبقه “سبز” میشود.
به همین دلیل کمربند سبز تهران، دامنه های البرز مرکزی- شمال تهران و باغهای قدیمی دره اوین – درکه، و مناطق حفاظت شده مثل خجیر و سرخه حصار که قرنها “قرق” و یا “شکارگاه سلطنتی” بوده و حفظ شده مورد هجوم سرمایه های شهری قرار می برد.
این وضعیت در محدوده قانونی شهر که تحت نظارت شدید شهرداری و کمیسیونهای مربوط از جمله کمیسیون ماده ۱۰۰ است صورت میگیرد. بدیهی است در زمینهای کشاورزی و بیرون از محدوده قانونی که نظارتها کمتر و ساخت و سازها گستردهتر است، این روند با شدت بیشتری انجام میشود. نرخ رشد جمعیتی بالای مراکز جمعیتی در مجموعهی شهری از جمله در کرج، نظرآباد، کمال آباد، ورامین، هشتگرد، قلعه حسن خان، شهریار … که با بیش از ده برابر نرخ رشد جمعیتی تهران منطقههای ۲۲ گانه) است بیانگر شدت تخریب باغها و مزارع و اشغال منابع عمومی توسط سرمایه شهری است.
- مجموعه شهری نیز برخلاف گذشته که به عنوان شهرها و روستا- شهرهای اقماری مادر شهر به شمار میآمدند، هم اینک “هویت مستقلی” پیدا کرده است. در واقع مجموعه شهری ” محدوده جغرافیایی واحد پیوسته ای است که در آن یک یا دو مادر شهر، دهها شهر و روستا- شهر، انبوه باغها و مزرعهها، کارخانهها و انبارها، شبکه های در هم تنیده ارتباطی، مراکز اداری- سیاسی، مراکز درمانی- بهداشتی، نواحی فراغتی و تفرج در یک تقسیم کار دقیق در کنش واکنش مداوم قرار دارند تولید، توزیع، فروش- تحصیل، درمان، خدمات، فراغت، تفرج، ورزش).
این شرایط نیروی محرکه توسعه مداوم مجموعه شهری و “ارتقاء” سازمان فضایی و گسترش فضای مصنوع و پیچیدگی و درهم تنیدگی “فضا- زمان” و سلطهی بلامنازع سرمایهی شهری بر کلیهی روندهای اقتصادی، فضایی، اجتماعی، زیست محیطی، فرهنگی، ساختار خانواده و هویت فردی شده است که به نوبهی خود باعث تغییر اندیشهها و نگرش شهروندان و تأثیر این نگرشها بر فرایند عینی “توسعه” میگردد.