سالانه همایش ها، نشست ها و کنفرانس های متعددی در حوزه معماری و شهرسازی برگزار می شود، اگر این حوادث را به مثابه یک سناریوی قابل اجرا ببینیم مراحل پیش تولید ان ها، ان هم در بعد تبلیغاتی به شدت قوی برگزار می شود، اما انچه در اکثر مواقع مسکوت می ماند محتوای این همایش هاست و از همه مهم تر انباشت و ارشیو ان ها برای مخاطبانی که به لحاظ مکانی و زمانی به فضای اتفاق دسترسی مستقیم نداشته اند.
تمام این همْ نشستی های متخصصان و مخاطبان اندکشان را می توان همچون پیروزی هایی ناقص و حتی از دست رفته ارزیابی کرد، مخصوصا انکه تبدیل به بخشی از حافظه تاریخی گفتمان معماری و شهرسازی ایران در مقیاس وسیع نمی شوند، درس گفتارهای اتووود با این نیت صورت بندی شده است که بتواند در وضعیتی پسینی قرار گیرد و خلا پس از برگزاری همایش را پر نماید و ارشیوی از هر نشست را انباشت.
با این هدف از همه دوستانی که خواهان مشارکت در فرایند جمع اوری این تکه های پراکنده و نامنسجم هستند استدعا داریم با ارسال تصاویر نشست ها و خلاصه هایی قابل ارائه از محتوای مباحث گامی بردارند برای مستندسازی تلاش هایی که اگر بر فضا منقوش نگردند و دچار خوانش های چندسطحی نشوند فتوحاتی اند از دست رفته.
نکته قابل ذکر انکه مهم نیست مقیاس برگزاری نشست چه باشد، بین المللی، ملی، منطقه ای و حتی خردتر از ان، مهم ان است که محتوای نشست ها انباشت شود، به اشتراک گذاشته شود و در یک کنش انتقادی خوانده شود، مهم این است که ارتباط عمودی را افقی سازیم و در افق تقسیم شویم، مهم این است که در بعدی فضایی هم دیگر را بیابیم
.
ایا فضا جنسیت دارد؟ یا فضا جنسیتی می شود؟ ایا میان«جنسیت و فضا» در معنی عام و«شهر و معماری» در معنای خاص رابطه ای وجود دارد؟
شاید اگر همچون زیمل شهر مدرن را هویتی جامعه شناختی که به نحوی فضایی شکل گرفته است تصورنماییم، انگاه ارتباط میان جنسیت و فضا دور از ذهن نباشد. یا این سخن هانری لوفر که« انچه معماران و شهرسازان بنا می کنند تنها فضای فیزیکی و کالبد شهر است و برای ساماندهی فضای اجتماعی حاکم بر شهر یا همان شهرنشینی که مستقیما با زندگی روزمره و فرهنگ انسان ها مرتبط است، کاری از دست مهندسان و تکنوکرات ها ساخته نیست» ،ما را به این فکر فرو ببرد که اولا این فضای اجتماعی چیست؟ و ثانیا چگونه سازماندهی می شود؟
اگر براساس نوع نگاه هانري لوفور سه بعد فضا را تحت عناوين «فضاي کالبدي»، «فضاي اجتماعي» و «فضاي ذهني» از يکديگر تفکيک کرده و آنها را در تعامل با يکديگر معرفي کنیم، آنگاه از توجه به فضاي اجتماعي و ذهني، آن هم با توجه به بحث خردهفرهنگها (عام) و جنسيت (خاص)، در خلق و ساماندهي هر فضايي گریزی نباشد.
گفتمان پسامدرن شهري و معماري به گروههاي اجتماعي در حاشيه، توجه بسيار دارد؛ گروههایی که در پی اتخاذ رويکرد فرهنگي امروزين در توسعه شهرها و مکانهاي زيست، همچون مخاطباني مهم از حاشيه به مرکز فراخوانده شدهاند؛ مخاطباني که حق خود را از شهر و فضاي زيستِ خويش خواسته و با مصرف اين فضا از بند ساختارها و سيستمهايي که شهرهاي مدرن به آنها تحميل میکنند گریختهاند و با ارائه سبک زندگي خويش به بازتعريف فضاهاي شهري و زيستِ خويش پرداخته و سهم مهمي در توليد فضايي متکثر و متنوع با احترام به تمام گونههاي زيستي دارند.
با اين تعريف، فضاي اجتماعي و زيستي پديد آمده، چنان متکثر است که ديگر گفتمان واحد براساس نياز مرد طبقه متوسط به عنوان تنها سوژه شناسا و تغييردهنده در عرصه عمومي را برنميتابد و تمامي گروههاي اجتماعي از زنان گرفته تا کودکان و اقليتها و قوميتها در آن سهيماند و از آن حقي دارند.
از طرفي ديگر نگاه بينرشتهاي به مسائل از ضروريات عصر حاضر است و ميدانيم معماري در گذار تاريخي خود همواره با رشتههايي همچون فلسفه، ادبيات، نقاشي و... در ارتباطي تنگاتنگ بوده است. اما جاي خالی رشتههايي نظير جامعهشناسي، انسانشناسي و مطالعات فرهنگي در ارتباط با معماري هميشه سوالات بسيار زيادي در پي داشته است. هرچند در ايران از لزوم رابطه آنها سخناني به ميان ميآيد، اما اساسا اين ارتباط در برنامهريزي، طراحي و ساماندهي فضاهاي شهري و معماري به چشم نميخورد. يکي از مباحث بسيار مهم در اين ارتباط، مساله توجه به خردهفرهنگها (عام) و جنسيت (خاص) است. اين موضوعات و بالاخص مساله جنسيت موضوعي است که فضا حول آن، رفتارها، محيط، روابط و معني را انتظام بخشيده و محيط فيزيکي عملا از طريق متبلور و عيني کردن طرحوارههاي رسمي و غيررسمي جنسيت به عامل کنترلکننده رفتارها در فضا بدل ميشود.
اينگونه است که براي درک کنشها، رفتارها و کردارهاي افراد، شناخت عادتوارهها لازم است و براي درک آن عادتوارهها که در مناسبات با قدرت و سنت سامان مييابند، گريزي جز درک فضا نيست. چنين مسائلي در خصوص فضاها، عادتوارهها، جنسيت و... در ايران مورد غفلتي جدي قرار گرفتهاند و فقدان چنين توجه و نگاهي در گفتمانهاي معماري و شهري رايج کشور شديدا به چشم ميآيد، بهگونهاي که گفتمانهاي رايج، عليرغم تضادها و تفاوتهايي که با يکديگر دارند درباره مساله عدم توجه به مساله خردهفرهنگها (نظير زنان، کودکان، نوجوانان، اقوام و....) يککلام و همسو شدهاند.
با اين وصف اگر گفتمان را براساس نگاه فوکويي، نوعي نظام دانايي و معرفت، با زبان و ابزارهاي بياني خاص خود بدانيم که به واسطه آن ابزار، هر موضوعي را قابل فهم کرده و به امري گفتوگويي تبديل ميکند و با توجه به تعريف انديشه انتقادي، گفتمان را ساختاري نامرئي و خودآگاه دانسته که در پي انديشههاي منفرد، تئوريها و سخنان روزمره، برپايه انگاره دانايي خاص (اپيستمه) شکل گرفته و نگاهي خاص به جهان را در هر عصر تاريخي فراهم ميآورد، آنگاه درمییابیم که فقدان نگاه به خردهفرهنگها و موضوع جنسيت در گفتمان معماري و شهري معاصر ايران، شهروندان و متخصصان را با شهري عاري از توجه به خردهفرهنگها مواجه میکند؛ خردهفرهنگهایی که در کنار هم زندگي و کار میکنند و اساسا در شکلگيري محيطزيست خويش نقش بسزايي دارند.
اين معضل از سویی شهروندان را با شهر بيگانه میکند و از سوی دیگر معماران را همچون گروهي روشنفکر از بستر اجتماع و مردم دور ميکند و موجب میشود آنها با تمرکز بیشتر بر سنت روشنفکرانه طراحي که تنها بر کالبد تمرکز دارد و رابطه محيطهاي زيستي با فرهنگ را ناديده ميانگارد، روز به روز در فضايی تخيليتر و انتزاعيتر نسبت به بستر و زمينه واقعي جامعه فرو بروند. در نهایت این وضعیت نتیجهای جز این نخواهد داشت که هم معماران فکر کنند نماينده اين مردم نيستند و هم مديران نتوانند برای ارتقای کيفيت شهر، کاري از پیش ببرند.
شايد بهتر باشد براي ايجاد يک تصور دقيقتر براي مخاطبان و پیشگیری از برداشتهای اشتباه احتمالی، به تفاوتهاي سه مفهوم «جنسيت»، «جنس» و «فمينيسم» به اجمال اشاره کنيم؛ مفهوم «جنس» بيشتر مبين تفاوتهاي بيولوژيکي زن و مرد است. چنين تفاوتهايي در قالبِ مطالعاتيِ اين مفهوم اشاره به تفاوتهاي مونث و مذکر از بدو تولد دارد. «جنسيت» (يا همان GENDER) نیز به تفاوتهاي مردانگي و زنانگي اشاره دارد که در بستر اجتماعي و فرهنگي و عمدتا از طريق آموزش و هنجارها باعث شکلگیری هويت جنسيتي ميشود. برای مثال همانطور که ميدانيد تا مدتها قبل تصور رايج بر اين بود که يک زن نميتواند مدير باشد و مديريت يک کار مردانه است. يا برخي کارها و هنجارها را در جامعه کاملا مردانه و برخي ديگر را کاملا زنانه ميدانستند. بحث جنسيت به دنبال تبيين علل و فرايند ايجاد چنين تفاوتهايي است. مفهوم آخر يعني «فمينيسم» بيشتر در قالب مباحثي مطرح میشود که با هدف برابريخواهي مرد و زن شکل ميگيرد. فمينيسم برخلاف مفهوم جنسيت که سبقه دانشگاهي دارد، مفهومي است که به دنبال جنبشهاي سياسي و اجتماعي دهههاي 60 و 70 قرن بيستم شکل گرفت.
همايش «زن، معماري و شهر» به صورت کلي حول محور جنسيت و فضا برگزار ميشود. چنين محوريتي در ديگر کشورها عمري نزديک به سي سال دارد و در دانشگاههاي مختلفي از جمله آکسفورد، کمبريج، هاروارد، دانشگاه اقتصاد لندن، دانشگاه ملبورن و غيره به عنوان رشتهای دانشگاهي با نام “GENDERED SPACE” تدريس ميشود.
و اما کنفرانس زن، معماري و شهر؛ این همايش براساس مفهوم «جنسيت»، داراي دو محور کلي است که اين دو محور طي دو روز برگزار خواهد شد. محور اول به مسائل و مباحثي در قالب «زن، به عنوان کاربر فضا» اختصاص دارد. محور دوم نيز به موضوعاتي خواهد پرداخت که زن را به عنوان «خالق فضا» در نظر ميگيرد.
در ارتباط با محور اول، تا به امروز مباحث و تحقيقات گوناگوني در دنيا مطرح شده است. مباحثي از قبيل اينکه شهرها و معماري در گذر تاريخي يا امروز تا چه اندازه به مساله زن توجه کرده است؟ به چه ميزان نيازهاي زن را به عنوان نيمي از جامعه انساني در نظر گرفته است. به چه ميزان فضاهاي طراحيشده، نشانگر امنيت لازم براي زنان بوده است؟ شايد مطرح کردن اين مسائل در نگاه اول اندکي باعث تعجب شود. اما واقعيت اين است که تحقيقات مختلفي که در موسسات و دانشگاههاي معتبر دنيا انجام گرفته، بر اين مساله صحه ميگذارد که تاريخ طراحي معماري و شهر به صورت کلي در نظامهاي پدرسالار، بر محوريت کاربر مَرد بوده است. حقيقت اين است که تاريخ طراحي و ساخت، نشاندهنده غلبه عناصر و ايدههاي طراحي مردانه بر زنانه بوده است. چنين امري باعث شده است در اکثر بررسيها، محيطهاي ساختهشده را «محيطهاي مردساخت» بنامند. به عنوان مثال در اکثر موارد شاهديم که خيابانها براي زنان محيط ناامني (INHOSPITABLESTREETS) است يا در ايدههاي طراحي معماري در اغلب موارد اهميت اصلي با عنصر زيباييشناسي است. در صورتي که اگر زن به عنوان کاربر فضا در نظر گرفته شود، اهمیت ايدههاي ارتباط و تعامل، انعطافپذيري، سهولت دسترسي، امنيت و پيچيدگي براساس تحقيقات انجامشده، کمتر از زيباييشناسي نخواهد بود.
چيزي که براساس آن تحقيقات اثبات شده، اهميت ارتباطات و تعامل براي زنان در محيط کار يا سکونت است. مثال ديگر در اين زمينه به تنظيم طرح برنامهريزي شهري مربوط است که در قرن نوزدهم در آمريکا به اجرا درآمد و در آن صرفا مرد سفيدپوست طبقه متوسط به عنوان کاربر شهري يا شهروند، مدنظر قرار گرفت و براي زنان فضايي جز خانه تصور نشد. زنان هيچ فضايي در عرصه شهري نداشتند و بدين ترتيب زن در محيط خانه و مرد در فضاهاي عمومي تعريف شد. همچنين لازم به ذکر است که بسياري از گروههاي اجتماعي نظير مردان رنگينپوست، فقير و... نيز در ملاحظات برنامهريزي و طراحي در نظر گرفته نشده و به حاشيه رانده شدند.
محور دوم همايش يعني «زن به عنوان خالق فضا» نیز بهطور کلي به مسائل زنان معمار و وضعيت آنها در محيط تحصيل و همچنين ميزان و وضعيت حضورشان در محيط کار اختصاص دارد.
تا به امروز در دنيا، در باب محور دوم این همایش نيز کارهاي متفاوت و زيادي انجام شده است. به عنوان مثال براساس نظريات موجود، تاريخ طراحي معماري تا قبل از شروع دوران پست مدرن، براي معماران زن جايگاه مناسبي تعريف نکرده بود. تاريخ معماري به خوبي بيانگر اين حقيقت است که زنان معمار تا پايان دوران مدرن براي معرفی خويش به عنوان طراح معمار به جامعه، همکاران و کارفرمايان، مشقتهاي زيادي را متحمل شدهاند. به عبارت ديگر در اکثر جوامع تا قبل از شروع دوران پست مدرن، به زنان طراحيهاي کماهميتتري (البته به تصور حاکم بر آن دوران) همچون طراحي دکوراسيون و نقشهکشي واگذار ميشد. در آن دوران تصور رایج اين بود که زن نميتواند بناي شاخص و مهمي را در شهر طراحي کند. البته در اين ميان از استثناهايي همچون جوليا مورگان (1872-1957) ميتوان ياد کرد که توانست در طول دوران کاري خويش 700 بنا را در کاليفرنيا طراحي کند. اما در واقع با شروع دوران پست مدرن بود که زنان توانستند گام به گام تواناييهاي خويش را در عرصه طراحي ثابت کنند و فضايي براي طراح معمار بودن خود بسازند. به عنوان مثال در شروع دوران پست مدرن در گام اول زنان معماري را ميبينيم که در قالب زوج معمار- همسر توانستند فرصت طراحي پيدا کنند که از آن جمله ميتوان به همکاري بينظير دنيس اسکات براون و رابرت ونچوري اشاره کرد.
از نمونههاي ديگر زوج معمار - همسر ميتوان به جين درو و ماکسول فراي (JANE DREW AND MAXWELL FRY), آليسون و پيتر اسميتسون (ALISON AND PETER SMITHSON), چارلز و ري ايامس (CHARLES AND RAY EAMES) اشاره کرد.
با در نظر گرفتن چنین شواهدی در تاريخ بايد به اين نکته اذعان کرد که وجود طراح مستقل زن تنها در چند دهه اخير تقريبا به صورت محسوسي معنا پيدا کرده است و ما شاهد طراحان مستقلي همچون زاها حديد، ايتسوکو هازگاوا (ITSUKO HASEGAWA) و مارگارت دوينکر (MARGARET DUINKER) هستيم. از جمله مسائل ديگري که در اين حوزه در دنيا مورد پيگيري قرار ميگيرد وضعيت حال حاضر زنان در محيط کار و علل حضور کم زنان معمار در عرصه فعاليت است. به عنوان مثال در اين زمينه در دانشگاه «وست انگلند» (WEST ENGLAND) در سال 2003 تحقيقی انجام گرفت که عوامل حضور کم زنان در محيط کار معماري را مواردی از این قبیل دانسته بود: درآمد کم، درآمد نابرابر نسبت به مردان، مدت زياد ساعات کاري، انعطافپذيري کم محیط و دوستانه نبودن آن براي زنان، انجام کارهاي فرعي، عدم درنظرگيري استعدادها و توانايي آنها، وضعيت کاري استرسزا، حاکميت قواعد نظام پدرسالارانه در محيط کار و جلوگيري از پيشرفت زنان، فرهنگ مردسالاري، تبعيض جنسيتي، قرار دادن زنان در اولويت اخراج به هنگام تعديل نيرو، رضايت کاري بيشتر در مشاغل ديگر و... .
هدف ما به طور کلي در اين همايش اين است که بتوانيم فضايي ايجاد کنيم که در آن اساتيد و دانشگاهيان، معماران و شهرسازان حاضر در محيط فعاليتهاي حرفهاي و همچنين مسئولان نهادهاي دولتي بتوانند تعاملي سازنده با محوريت جنسيت و فضا داشته باشند؛ تعاملي که طی آن بررسی وضعيت زنان معمار و شهرساز در حال حاضر و ارائه پژوهشهاي مرتبط در حيطه جنسيت و فضا، به ترسيم راههاي بهبود وضعيت زنان معمار و شهرساز منجر شود.
برای مشاهده و دانلود مقاله های این همایش به این لینک مراجعه فرمایید.