“اَندرو فینبرگ”، استاد فلسفه تکنولوژی در کانادا و فرانسه است. “فینبرگ” مدت زیادی از تحصیلات و تدریس خود را در دانشگاههای آمریکا انجام داد. او در سنت پراگماتیستی آمریکایی رشد کرد اما در مقاطع زمانی مختلف در دانشگاههای پاریس نیز به تحصیل پرداخت و نزد “مارکوزه” از پایاننامه خود دفاع کرد؛ بنابراین از “مکتب انتقادی” متأثر بود. وی ارایهدهنده نظریه انتقادی تکنولوژی است. “فینبرگ”، نویسنده کتابهای متعددی درباره فلسفه معاصر است؛ کتاب “مارکوزه: نظریه انتقادی و وعده آرمانشهر” در سال 1987میلادی، کتاب “هایدگر و مارکوزه: فاجعه و رستاخیز تاریخ” در سال2005میلادی و کتاب “ضرورت مارکوزه: نوشتههای برگزیده از هربرت مارکوزه فیلسوف و منتقد اجتماعی” در سال2007میلادی، تنها سهنمونه از کتب شناختهشده او هستند.
گفتوگوی حاضر به بهانه چاپ کتاب اخیر او با عنوان “فلسفه پراکسیس؛ مارکس، لوکاچ و مکتب فرانکفورت” در تیرماه1393 با وی صورت گرفته و تلاش شده پرسشهایی پیرامون دغدغه بسیاری از علاقهمندان به مطالعات تکنولوژی در ایران مطرح شود.
شما بارها از جایگاه مطالعات تکنولوژی در علوم انسانی سخن گفتهاید، از نظر شما چرا مطالعات تکنولوژی در دوران ما تا این اندازه اهمیت دارد؟
تکنولوژی، ما را احاطه کرده است. تکنولوژی همهجا هست و بیشتر وقت ما به پاسخدادن به خواستههایش صرف میشود. گاهی اوقات که ما با نتایج آن خوشحال هستیم، زندگیمان آسانتر میشود. اما تکنولوژی همچنین مسبب همهجور مشکل است و ما به نشاندادن این مشکلات با انواع راهحلها مثل راهحلهای سیاسی از جمله انتظامگرا نیازمندیم. بنابراین تکنولوژی باید به صورت شفاف و آزاد در فضای عمومی مورد بحث قرار گیرد و بهعنوان نوع برابری از کنترل دموکراتیک مثل کنترل دموکراتیک اقتصادی یا آموزشی مورد بررسی قرار گیرد. علوم انسانی منبع اصلی دانش درباره چگونگی بحث در مسایلی که ما را بهعنوان جامعه نگران میکنند، است. بنابراین این نیاز وجود دارد که روشهای علوم انسانی به حوزه تکنولوژی ورود پیدا کنند. این شامل روشهای برگردان معانی فرهنگی، پژوهش در ساختار قدرت و مطالعات تاریخی توسعه اجتماعی و... است.
منظور شما از مطالعات فلسفی تکنولوژی چیست؟
یعنی فلسفه منفعت خود را به تکنولوژی برساند تا جهان اجتماعی فهم شود. خیلی از فیلسوفان از مدرنیته بدون ذکر تکنولوژی سخن میگویند با این حال مدرنیته بدون تکنولوژی نمیتواند وجود داشته باشد. این یک سقوط جدی است که فلسفه امروز را تباه میکند؛ برای نمونه کارهای رالز و هابرماس. فلسفه باید با استفاده از راههایی که “مدرنیته”، بنیان گذاشت پایه تکنولوژی و بازتاب رویکردهای تکنولوژی را در هر فضایی روشن کند.
برخی از منتقدان رویکرد شما در فلسفه تکنولوژی، را بیشتر به عنوان یک فیلسوف سیاسی میدانند تا فیلسوف تکنولوژی، نظرتان در اینباره چیست؟
فلسفه تکنولوژی یک مرز یا سنت مشخص ندارد، مثل فیزیک و ادبیات فرانسه نیست. هر شخصی میتواند بنا بر هر صورتی تعریف کند که دوست دارد از دیگران متمایز باشد و دلواپسیها و دغدغههای خودش را تقویت کند. این یک ایراد مضحک است.
از نظر شما تفاوت اصلی دیدگاه “هایدگر” و “مارکوزه” در نقد تکنولوژی چیست؟
این، پرسش وسیعی است که من یک کتاب درباره آن نوشتم. بنابراین در یک پاسخ کوتاه که همیشه کوتاه خواهد ماند، میگویم. اگر بخواهم بهطور خلاصه بگویم تفاوت اصلی این است که “هایدگر” با تکنولوژی از نقطهنظر هستیشناسانه مواجه میشد در حالیکه “مارکوزه” آن را یک پدیده اجتماعی میدید.
ارسطو چه نقشی در شکلگیری فلسفه تکنولوژی دارد؟
سخنان “هایدگر” درباره “ارسطو”، حدی از فهم یونانی از ساخت چیزها نشان میدهد که با متافیزیک “ارسطو” شکل گرفته است. تخنه یونانی قواعد فنی ترکیبشده با یک درک از محدودیتها و اهدافی است که در یک جهانبینی غایتانگارانه منحصربهفرد نتیجه شده است. از نقطهنظر “هایدگر” میتوان گفت “ارسطو” اولین فیلسوف واقعی تکنولوژی بود. “ارسطو” ذات هستی را از نقطهنظر هر فعالیت مصنوعی بهعنوان ترکیبی از ماده و شکل در تطابق با پتانسیلهای ماده و محدودیتها و اهداف تحمیلشده به وسیله شکل توضیح داده است.
در چندین سخنرانی از 10تناقضنمای تکنولوژی نام بردهاید. وجود این تناقضنماها چه پیامدهایی در فهم ما از تکنولوژی دارد؟
نکته اصلی 10تناقضنمای تکنولوژی برای کمک به مردم در جهت کنارگذاشتن ابزارگرایی مشترک در فهم از تکنولوژی بهعنوان ابزاری خنثی است. من میخواهم مردم بفهمند که تکنولوژیها به سیستم متکیاند و سیستمها خنثی نیستند اما با خود ارزشهای بهخصوص و درک مشخص از شیوه زندگی تحمیل میکنند. ما باید نگاههایمان را به یک فرآیند عمومی از انتخاب در مورد این سیستمها، برای زندگی بهتر، توزیع کنیم؛ نهفقط به صورت مجهول صبر کنیم تا تحول فناورانه جدید به وسیله شرکتها و حکومتها به صورت کورکورانه با پیروی از مدلهای استاندارد بر ما تحمیل شود.
شما بارها از لزوم تغییر طراحیهای تکنولوژیک موجود نوشتهاید. چه پیشنهادهایی برای تحول و نوآوری در طراحیهای تکنولوژیک دارید؟
اقتصادهای مدرن سرمایهداری حول فروش کالاهای مصرفی تنظیم شدهاند. به صورت مغرضانه تولیدکردن کالاهایی که بیشتر به فروش میرسند مانند اتومبیل سودآورتر از توسعه حملونقل عمومی هستند. نتیجه فاجعهای شهری در حول جهان است و یک اتلاف بزرگ پول و منابع. این یک نمونه از مشکلاتی است که احتیاج به نمایانشدن دارند و به وسیله تغییر طراحیها در تغییر حملونقل شهری اعمال میشوند. نمونههای دیگری از انواع مشکلات وجود دارند، مثلا منابع مختلف آلودگی، خطر سلامت، خطر مرگ کارگران و هزینههای غیرعقلانی. طراحیها باید بازتابدهنده نیاز جامعه و اعضایش باشند نه بازتابدهنده نیاز شرکتها.
در سالهای اخیر در ایران، تقابل بین سنت فلسفه قارهای و سنت فلسفه تحلیلی مورد توجه قرار گرفته و مقالات و یادداشتهای متعددی در این خصوص با رویکردهایی از هر دو سنت منتشر شدهاند. آیا در فلسفه تکنولوژی معاصر شاهد چنین تقابلی هستیم؟
نمیخواهم بگویم در فلسفه تکنولوژی معاصر تقابل وجود دارد به طوریکه دوراه مختلف رابطه و رویکرد به صورت مشکل مطرح باشد. دلیلی نیست که بگوییم دو رویکرد نمیتوانند باهم وجود داشته باشند. جایی که مواجهه شروع میشود برای مثال در دپارتمانهای فلسفه در آمریکاست که بهنظر میرسد بیشتر ناشی از غیرانعطافپذیربودن نامنصفانه خیلی از فیلسوفان تحلیلی در برابر فلسفه قارهای است. اما من چنین مشکلی را هنوز در فلسفه تکنولوژی ندیدهام.
چه پیشنهاداتی برای توسعه تکنولوژی در جوامعی نظیر جامعه ایران دارید؟
بهنظر میرسد ایران مانند دیگر کشورهای در حال توسعه، توصیههای توسعه فناورانه را از مراجع اشتباه میگیرد؛ شرکتهای بزرگ آمریکایی و اروپایی و نهادها و موسسات رسمی مثل صندوق بینالمللی پول و سازمانملل متحد، که نوعی توسعه را توصیه میکنند که حتی با رشد ناخالص ملی بالا، بیشتر، مردم را به ورطه سقوط میکشانند. مشکل اینجاست که به جنبه اجتماعی استانداردهای توسعه توجه نمیشود. بهعنوان نمونه اتومبیل یک نمونه خوب است. در حالیکه کشورهای غربی نشان میدهند مشکلات عدیده آشکاری با تکیهکردن بر اتومبیل دارند کشورهای در حال توسعه به تمام معنا از حملونقل شهری غربی تبعیت کردهاند. نتیجه ترافیکهای سنگین طولانی و مشکلات سلامت و اتلاف زمان و انرژی و... است. تمام این موضوعات از انتقاداتی که خیلی وقت پیش به مدل خودکار توسعه تکنولوژی صورت گرفته بود، فهمیده شد؛ اما ظاهرا هیچکس در چین، برزیل یا ایران آنقدر دلسوز نیست تا ادبیات انتقادی را بررسی کند. آنها تنها به نرخ سود محاسبهشده رسمی توجه میکنند که یک اشتباه بزرگ است. به جای استفاده از منابع عظیم اتلافشده به وسیله اتومبیل برای توسعه جدید و بهترکردن انواع سامانههای حملونقل انبوه هرچه میتوانند در خودروها سرمایهگذاری میکنند و بقیه فعالیتها را در شکلی بد حفظ کردهاند. مساله دیگر مثل انرژی هستهای و راهبردهای توسعه کشاورزی استاندارد است که در وضعیت مشابه قرار گرفتهاند. تجارت “آرگو” در حوزه کشاورزی سودآور است اما چه اتفاقی برای میلیونها کشاورزی که از محل خود به خاطر واردات ارزان جابهجا میشوند، میافتد؟ بنابراین توصیه من این خواهد بود که توقف کنید و به خود بیندیشید؛ ادبیات انتقادی را از غرب بخوانید و از مردمی که با اثرات مشابه طرحهای بزرگ مواجه بودند، مشاوره و کمک بگیرید. اما هیچکدام اینها پولداران را پولدارتر نمیکند بنابراین من به تغییرات در این عرصه خوشبین نیستم.
امسال کتاب “فلسفه پراکسیس؛ مارکس، لوکاچ و مکتب فرانکفورت” به نویسندگی شما، به چاپ رسیده است.مهمترین مسالهای که در این کتاب بیان کردهاید، چیست؟
این فیلسوفان مارکسیست باور داشتند که مدرنیته در تحمیل تمامی شکلهای عقلانی در اجتماع، منحصربهفرد بود. بازار، تکنولوژی و بوروکراسی نمونههای آن شکلهای عقلانیاند. آنها تلاش کردند تا درک کنند چگونه جوامع مدرن، عقلانی شدند و هنوز در حل مشکلات پایهای (بهعنوان نمونه نابرابری و استثمار بینالمللی دانشمحور علیه کارگران) عاجزند. اما آنها همچنین هر تلاشی برای بازگشت به شکل قبل جامعه را بر اساس شرایط دین یا نظام فئودالی رد کردند، بنابراین آنها نسبت به آنچه آدورنو آن را یک نقد عقلانی استدلال مینامد وظیفهای سنگین داشتهاند و در این کتاب من توضیح میدهم چگونه این انتقاد از مارکس اولیه تا مکتب فرانکفورت توسعه یافت.
در حال حاضر مشغول چه پژوهشی هستید؟
اکنون من به صورت کلی روی “اینترنت” کار میکنم و برای فهم مشکلاتش در توزیع دموکراسی در تلاش هستم. برای اطلاعات بیشتر به این لینک نگاه کنید.