هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاری است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد آورد.
اینروزها، گستردگی شبکههای اجتماعی بسیاری از مناسبات روابط فردی و اجتماعی افراد را دستخوش تغییر کرده؛ همچنین در هنرهای تجسمی هم رنسانس چشمگیری پدید آورده است. فارغ از خوب یا بدبودن این رنسانس، یکی از اتفاقاتی که بهنظر میرسد ماحصل چنین تحولی است، فراگیرشدن "سلفی" گرفتن یا همان "خودعکسگیری" است؛ اتفاقی که ما را به این فکر واداشت که بهسراغ "سیفالله صمدیان" برویم تا از او بهعنوان یک عکاس درباره چرایی این اتفاق بپرسیم.
اینروزها گرفتن عکسهای سلفی دربین مردم و انتشارشان در شبکههای اجتماعی رواج یافته، فکر میکنید این اتفاق فارغ از مسایل تکنولوژیک به چه کمبود یا رویکرد اجتماعیای اشاره دارد؟
انقلاب دیجیتال طبیعتا در کنار شگفتیها و امکاناتی که برای عکاسی به ارمغان آورد، متاسفانه شگفتیهای بدی هم داشته است. اولین شگفتی بدش، بیشترشدن تعداد «عکسبردار»هاست در مقابل کمترشدن تعداد «عکاس»ها. دومین شگفتی این انقلاب که هم مثبت است و هم منفی، امکان گرفتن تعداد عکس زیاد برای هر عکاس است. نداشتن فیلم به تعداد کافی و ازدستدادن بسیاری از فرصتهای عکاسی، همیشه معضل عکاسان دوره آنالوگ بود. امروزه با دوربینهای دیجیتال و بهویژه موبایلهای مجهز، این مساله بهکلی برطرف شده و گرفتن عکس در کسری از ثانیه برای ثبت تکتک لحظات ممکن شده است و همینجاست که فرق بین عکاس و عکسبردار هم نمود بیشتری پیدا میکند.
و اما عکس بهاصطلاح "سلفی"... طبیعتا ترویج عکس "سلفی" که یکی از نتایج اولیه انقلاب دیجیتال است، به دلیل حسرت و آرزوی ازلی انسان از ابتدای خلقت تاکنون بوده است. بشر اولیه در حقیقت اولین عکاس زمانه خودش بود. یعنی با دیدن هر اتفاق پیرامون خود و ثبت آن در تاریکخانه ذهنش که از طریق چشم و شبکیه اتفاق میافتاد همیشه آرزو داشت دیدههایش را با انسانهای دیگر تقسیم کند و آن مثل معروف "عکسی از ما به یادگار بماند" در تایید همین حس بشری است که طبیعتا در کنار سایر دیدههایش دوست دارد تصویر خودش را به بهترین شکل ممکن و در اکثر موارد حتی زیباتر برای نسل حاضر و غایب ثبت و ارایه کند.
شبکههای اجتماعی چه نقشی در این میان دارند؟
طبیعتا با انقلاب دیگری که در دل انقلاب دیجیتال اتفاق افتاد که ترویج اینترنت و فیسبوک و وبلاگ و اینستاگرام و موارد دیگر بود، این حرص و حس بشری یعنی میل به ثبتشدن، شدت پیدا کرد که البته این حس در بین اکثریت قابلتوجهی از خانمها شدتی بالاتر از خود "شدت" هم پیدا کرد و این شدت موقعی تشدید میشود که در جامعهای مثل ایران که بعد از 35سال هنوز روابط اجتماعی و فرهنگی قابل تفهیم عموم و با امکان اجرای قانونی وجود ندارد و مدیریت فرهنگی و اجتماعی این مسایل بهویژه در رابطه با پوشش و حضور زنان در فضاهای عمومی جامعه هنوز به واقعبینی و ریزه کاریهای بیشتری نیاز دارد. متاسفانه در بین اکثر زنان ایرانی بهویژه تعداد قابلتوجهی از دختران جوان تلاش غریبی برای ارایه چهرهای متناسب با مسابقهدرجریان بهراه افتاده است و نتیجه همان میشود که متاسفانه نه ربطی به ویژگیهای فرهنگی جامعه ما دارد و نه به ویژگیهای طبیعی یک انسان و از آن بالاتر کرامت انسانی.
صحبت از تناسب این اتفاق با مناسبات فرهنگی ما شد، چقدر این اتفاق بهخاطر جریان فرهنگی در دنیای مدرن است؟ مثلا همان ماجرای سلفیگرفتن در اسکار؟
من زیاد اهل ربط دادن مستقیم یک پدیده مهم اجتماعی تنها به یک رویداد (از هر نوعش) نیستم ولی باید بگویم که قبلا برای گرفتن یک پرتره باید هزینهای میشد و افراد به آتلیه عکاسان حرفهای مراجعه میکردند که امروزه همه آن نیاز با داشتن یک دوربین موبایل جبران میشود. آماری در حد لطیفه یا لطیفهای در حد آمار شنیدهام که میگوید اینروزها هر خانم در طول سال حداقل یکماه خود را برای گرفتن عکس سلفی صرف میکند!! این آمار، چه شوخی، چه درست و چه شایعه، حتی اگر از سر پرکردن دقایق اکثرا بدون تفریح نسل جوان هم باشد، آمار تلخی است. تلختر از آن اینکه سلفیها و ارایه آنها در فضای مجازی بیش از آنکه برای سرپوشگذاشتن به جاودانگی تصویری خود عکاس باشد در موارد بسیاری بهاصطلاح نشریات زرد، برای چشموهمچشمی یا روکمکنی یا هر مرض دیگری نزدیک است. طبیعتا در ادامه عدم برنامهریزی دلسوزانه برای میانگین واقعی نسل جوان کشور در همه موارد فرهنگی و اجتماعی، این مشکل را هم باید اضافه کرد که در این شرایط عمل شنیع کپیبرداری و پیروی بیهنرانه از "مد" در همه ابعادش یکی از عوامل اصلی این اتفاق است. قطعا یکی از ریشههای اصلی، رویآوردن کورکورانه به قبله دروغینی است که بازار اینترتینمنت یا همان سرگرمی جهانی پیشروی سرگشتگان این دوره از جهان گشوده و طبعا هالیوود و ماجراهایی از قبیل سلفیگرفتن در اسکار هم میتواند در آن موثر باشد.
فرضیهای وجود دارد که بر غمگینبودن چهرههای حتی خندان در سلفیها تاکید میکند؛ غمی که احتمالا حاکی از عمق تنهایی است. شما با این فرضیه موافقید؟
طبیعتا بشر از بدو تولد تا لحظه کوچ پایانی در دایرهای از تنهایی اینجهانی گرفتار است و هرچقدر ریشههای خودباوری بنیانهای فکری و فرهنگی او سست و معلق باشد این تنهایی تلختر و غیرقابل علاج مینماید که قطعا هم خود گیرنده عکس سلفی و هم بیننده بیگانه این عکس میدانند که کاری از پیش برده نشده است و ما بیآنکه بدانیم علاوه بر آنکه به لحظات قابلتحمل دوستان و غیردوستان خود کمکی کرده باشیم دایره تلخی دیدن و دیدهشدن در جامعه را گسترش دادهایم.
آیا بخشی از فراگیری سلفی به خودشیفتگی انسان معاصر برنمیگردد؟
ببینید نفس گرفتن عکس از خود هیچ منع ذهنی، اجتماعی و اخلاقی ندارد و آنچه مساله را به بحثهایی شبیه آنچه شما پیگیری میکنید میکشاند شاید نحوه ارایه آنها از طریق فضای مجازی است. قطعا خودشیفتگی هم میتواند نقش مهمی در تولید عکسهای سلفی داشته باشد که باید بگویم اصولا خودشیفتگی بیشتر سراغ آنهایی میآید که میان زمین و آسمان واقعیت خود و واقعیت بیرون معلقند و طبیعتا اکثر قربانیان این تقلید و فشن قطعا خشن و نه زیبا کسانی هستند که ریشههای فرهنگی ضعیفتری دارند. طبیعتا سلفی هم باعث تشدید خودشیفتگی و ارایه باری بههرجهت و لحظهبهلحظه این خودشیفتگی میشود. در پایان آرزوی عکاسانه من این است که در کنار تمامی چراهای گرفتن و ارایه عکسهای سلفی، قصد نمایش ابعاد مفهومی و حتی تکنیکی جدید پرتره هم برای آموزش هر بینندهای در ذهن و دست سلفیگیر مربوطه منظور شده باشد.