به عنوان معمار ما یک زبان مشتترک داریم، یک چارچوب فکری که اجازه می دهد، ما در میان اذهان، جهان ها و ایده ها جهشی ناگهانی داشته باشیم. ما نباید این فرم ها را به کناری بیاندازیم، به عکس باید آنها را در الویت قرار دهیم؛ و از درون بشناسیم. بشناسیم جایی را که آنها نمی توانند کافی باشند. روش های متعارف صرفاً با استفاده ی ما از آنها تعریف می شوند. به مثابه ی یک روش تولید، معمارها یک پلان را در چارچوبی که به آنها نیرو می بخشد. و آنها را به سوی اصلاحات و ایده ئال های سخت متعارف بودگی معماری، پلان، برش، نما و مدل سوق می دهد.
ارائه این روش های متعارف یک عنصر مهم تقلیل است. بنابراین توجه کردن به ترجمه کردن موضوع به جای تقلیل آن در به تعلیق مثبت بی باوری نقش کلیدی دارد. و این امکان را تولید می کند، که تصویر ذهنی ما محقق شود، یا از بین برود؛ اما دیکته نشود. سپس توانایی گرد آوردن عناصر و ایده های غیرممکن، به ما مسیری از پیشرفت و توسعه را ارائه می دهد. ساده خواهی جوانان چنین غرق شدگی را ممکن می سازد. و با خویشتن داری تاریخی یکی می شود.
این رویکرد متعارف سازی یک ایده را به تأخیر می اندازد. و اجازه می دهد پاسخ ها پیش از سوال ها نمود یابند. و از عدم امکان روش های متعارف معمارانه به عنوان امر مطلق و پذیرش بی ثباتی و شکنندگی آنها بهره برداری می کنند. مخاطب همزمان به طراح و مخاطب مستقل تغییر یافته است. این ناظر سپس به یک متغیر بدل می شود، چنانچه رازگشایی و تفسیر آنها از طرح خود به بخشی از ابزار تولید بدل می شود.