عکاس کانادایی، ادوارد برتینسکی غول عکاسی معاصر است بی شک، همین که "تد" دوبار ـ اینجا و اینجا ـ او را برای ارائه درسگفتار دعوت کرده است و تا کنون حداقل سه فیلم بر اساس سوژه هایش ساخته شده است، خود نمایانگر جدی بودن جایگاهش است در جریان عکاسی.
از او تاکنون چهار مجموعه اصلی منتشر شده است، منظر صنعتی، اب، نفت و اسقاط کشتی ها.
وجه اشتراک هر چهار مجموعه تعامل پر نوسان انسان است و طبیعت، او البته هیچگاه یک نتیجه گیری قطعی نمی کند، در مورد نتیجه این تعامل، یعنی نگاهش اخرالزمانی نیست، برتینسکی تلاش می کند نشان دهد چگونه انسان ها؛ انسان های کارگر، همچون مورچگان ارامْ ارامْ ارامْ طبیعت را از بن تغییر داده اند و البته طبیعت همچون یک غول مهار نشدنی غالبا از چراغ بیرون می اید و انسان را در بسط تمدن صنعتی اش ناکام می گذارد.
تصاویر پلانیمتریک او از منظر مصنوعی که توسط انسان بر طبیعت اعمال شده است، بیشتر به یک سری اشکال انتزاعی می ماند که به گونه ای مضحک بر طبیعت حک شده اند، مداخله ای که از نظر مقیاس، بی نهایت خرد و ناچیز به نظر می رسد و نشان می دهد دستگاه ذهن انسان در چه تضاد عمیقی با دستگاه کنش طبیعت قرار دارد، طبیعت بی فکر پایدار است و فرم های انسانی، فرم های فکور انسانی، زائده هایی اند وصلهْ پینه شده بر این گستره بی نهایت و ماندگار.
مجموعه اسقاط کشتی ها، بیشتر شبیه سرخودگی فرهنگی ناشی از صنعتی شدن است، انسان ها، ماشین های غول پیکری که ساخته اند را قطعه قطعه می کنند و از دل ان یک منظرِ پسافاجعه خلق می شود، ماشین ها در مواجه با طبیعت مستهلک شده و شکست خورده اند و انسان ناامیدانه تلاش می کند در دل این شکست کورسوی امیدی به بقا بیاراید.
و باز هم همان نکته همیشگی؛ یک عکاس فاخر انسان را حذف یا به صفر تقلیل می دهد، انسان مازادِ طبیعت است و تلاشش برای تعامل با طبیعت به یک وضعیت نسبتا کمیک ختم شده است، ان چه ما ان را تمدن می خوانیم.
کامو درست گفته بود، سنگ همیشه از بلندای کوه بازمی گردد و تلاش فکورانه انسان محقر عملا انبساط سرطانی مفهوم سرخوشانه ی رشد است.