در میانِ آنان که دغدغهی شهر، هنر و هنرِ شهری دارند، اخیراً طرحِ "نگارخانهای به وسعت یک شهر" جایِ خود را به وضوح باز کرده است. این پدیده که برای اولینبار در یک کلانشهر و در چنین مقیاسی به وقوع پیوسته، زمینهی بحث و گفتوگوی میانرشتهای را باز کرده و به مثابه یک شیء در قالب کلاژ/نمایشگاه/رویداد/پیشامد نظراتِ متنوعی را در حوزههای مختلفـ از تجسمی گرفته تا جامعهشناسی و آسیبشناسیـ برانگیخته است. در این رابطه نشستیدر تالارِ استاد شهناز واقع در خانهی هنرمندان برگزار شد که در آن ناصر فکوهی، فرزان سجودی، بهنام کامرانی، احمد نادعلیان، شادمهر راستین و جمال کامیاب از زوایای مختلف به نقد و بررسی موضوع پرداختند.اتووود در پنج قسمتِ جداگانه نظرات و نقدهای مطرح شده در این جلسه را مکتوب کرده است.
از زبانِ بهنام کامرانی؛ نقاش و پژوهشگرِ هنر
من سعی میکنم که به جنبههای مثبتِ این اتفاق بپردازم و ذکر کنم که با حدوثِ یک پدیده، خوانشهای متفاوتی از آن محتمل خواهد بود که الزاماً همهی آنها مثبت نیست. همچنین ذکر میکنم که به نظر میرسد دوستانِ متولیِ این امر نیّت نابهجایی نداشتهاند. اما باید دید که چهطور یک اثرِ هنری خارجِ از بسترِ خود و با بزرگ و کوچک شدن اِشِل بر بیلبوردها مینشیند. پدیدهای به اسمِ "اثرِ هنری"، پدیدهای به اسمِ "شهر" و شهروندانی که مصرفکنندهی این مسئله هستند. واقعیت این است که پدیدههای شگرف و نابههنگام در ایران همیشه جریانساز بودهاند. میتوان به نمایشگاهِ هنرِ مفهومی و هنرِ جدید اشاره کرد که با تمام نابههنجاریها، جریانساز بود. در واقع گاهی اوقات در ایران باید اتفاقی بیافتد تا بتوان در پیِ آن گامهای بعدی را برداشت.
تاریخ و فرهنگِ ما طوری است که به گفتهی بهمن محصص: همیشه اینجا زود هستم و آنجا دیر. ما اجازه میدهیم بیلبوردهای متعددی ساخته شوند، در موقعیتهای نابههنگام، نابهجا و با شیفتهای عجیب در سطحِ شهر قرار بگیرند و در همهی حوزههای بصری دخالت کنند. در نقطهای به تمجید از هنر و نقاشی به این عناصر وجههی اخلاقی میدهیم. این وجه اخلاقی بارِ رسانههایی را به دوش میکشد که در مسیرِ آموزشِ مدرن به ما کمترین کار را انجام میدهند و در عین حال بسیار تأثیرگذارند. در حالی که بناست این آثار هنری طی ده روز برای ما فرهنگ به ارمغان بیاورد، مسئلهی اغتشاش اتفاق میافتد. تهران شهری است مغشوش که حتا با تولیدِ چیزی "خوشگل" به اغتشاشِ بصریِ آن دامن میزنیم. در این اتفاق اثرِ هنری وجهی اسطورهای و نمادین پیدا میکند، درست برای چیزهایی که ما نداریم، فرهنگی که هنوز نتوانستهایم بهدرستی هضماش کنیم یا آموزش دهیم و برای نقاشانی که هنوز نشناختهایم، آنهم در اثرِ کمبودِ مطالعهی فردِ ایرانی. بنابراین نابههنگامی "نگارخانهای به وسعتِ یک شهر" باعث میشود تا آثارِ هنری تا حدی از کارکردِ خود فاصله بگیرند. اما نمیتوان مواجههی آنی با اثر را نادیده گرفت، چرا که مخاطب را به شعف وامیدارد. بنابراین ورودِ اثرِ هنری به زندگیِ شهریِ ما یا در سادهترین شکل، به خاطرهی ما اهمیت دارد. تولیدِ یک اثر، مقالهی مشهورِ "والتر بنیامین" را به یاد ما میاندازد که در آن به بازتولیدِ اثرِ هنری اشاره کرده است. شاید این آثار وجهِ نمایشیِ موردِ نظرِ بنیامین را به تصویر میکشند. هنر برای ما و در ذهنِ ما هنوز آیینی است و برخورد با وجه کارکردی/تبلیغاتیِ اثرِ هنری شاید قابلِ هضم نیست.
به هر حال باید یادمان باشد که بیلبوردها متعلق به "شهرداری" است که هر گونه اغتشاش، تبلیغ و... بر آن تحتِ اجازهِ این نهاد است. بنابراین اثرِ هنری میتواند بدونِ هیچ دخالتی از سوی نهادِ شهرداری در رابطه با مکان، فرم، متریال و... به هنرمند سفارش داده شود تا دقیقاً آنچه در تهران دیده نمیشود، بعنی تولیدِ اندیشه توسطِ آثارِ هنری، حدوث پیدا کند. همان عملی که در تمامِدنیا صورت میگیرد. البته معرفیِ هنرمندانِ کمتر شناختهشدهی ایرانی به مخاطب در "نگارخانهای به وسعتِ یک شهر" نکاتِ مثبتی است، اما آیا این معرفی وظیفهی شهرداری است؟
اتووود پیش از این در این خبر به معرفی این طرح، در این خبر به اهمیت برخورد با اثر هنری از روزنامه ی شرق و در چهار خبر به جلسه ی نقد آن از زبان ناصر فکوهی، احمد نادعلیان، فرزان سجودی و شادمهر راستین پرداخته است.