اوایل سال های 1970، امیلیو آمباس (متولد 13 جون 1943) مبحث پایداری را به واسطه کارش با فضاها و ساختمان های سبز آغاز کرد که امروز بیش از همیشه اهمیت دارد و در زمینه مباحث طراحی و تئوری های خارج از معماری به واسطه تنوع گسترده علایق و زندگی حرفه ای کمک و همکاری بسیاری کرد . آثار آمباس فصل مشترک دیسیپلین های متنوع بسیاری است؛ اودرآغاز کتابدار و در ادامه زندگی حرفه ای اش استاد دانشگاه، طراح صنعتی و معمار بوده است و دستاورد هایش در تمامی این حرفه های متنوع، قابل توجه است .
آمباس، متولد چاکو، آرژانتین از همان سنین کودکی می دانست که می خواهد یک معمار شود . در مقاله ای در مجله معمار درسال 2009 این چنین آمده است که او آنچنان تصمیمش جدی بود که در سن 16 سالگی روزها برای یک شرکت معماری کار می کرد و دبیرستانش را شبانه می گذراند . همچنین آمباس موفق به تحصیل در دانشگاه پرینستون و فارغ التحصیلی با مدرک لیسانس شد که البته در ادامه استادیاری هنرهای زیبا در معماری را تنها یک سال بعد دریافت کرد . این پَرِش او از میان سلسله مراتب رایج آکادمی معماری بود که رسیدن او به درجه استادی را کوتاه کرد ولی طراحی های او خیلی زود در کانون توجه محققان و معماران حرفه ای قرار گرفت . موفقیت های او تا آنجا پیش رفت که آمباس در سن 25 سالگی به عنوان مسئول دپارتمان معماری و طراحی موزه هنر مدرن در شهر نیویورک مشغول به کار شد .
زمانی که آمباس در موزه هنر مدرن مشغول به فعالیت بود، نمایشگاه های تحسین برانگیز و انتقادی بسیاری همچون نمایشگاه " ایتالیا : چشم انداز جدید خانگی " و نمایشگاه " دانشگاه ها "را بر پا کرد . وظایف مدیریتی به آمباس این فرصت را می داد تا پرسش های اجتماعی را در بستری بسیار عمومی و مردمی ابداع کرده و بیان کند؛ در نمایشگاه " دانشگاه ها "، آمباس مجموعه کارهایی را جمع آوری کرد که نشان می داد، چگونه دانشگاه ها باید طبیعت را از ابعاد آکادمیک (به همگان) معرفی کنند . از قرار معلوم، انتخاب موضوعاتش بسیار به جهت گیری های خاص تحقیقاتش بستگی داشته است . آمباس در سال 1976 این مسئولیت را کنار گذاشت تا خودش را در غالب طراح صنعتی به همگان و البته خودش بشناساند .
در غالب یک طراح مستقل، آمباس موفقیت های بزرگ تری را از آن خود کرد؛ طراحی صندلی وِرتِبرا که به همراه جیانکارلو پیرِتی تولید کرد، یکی از اولین مبلمان هایی بود که بر ارگونومی بدن انسان بیش از زیبایی تاکید کرده بود . پروژه های معمارانه آمباس رهیافت متمایزی را نسبت به طراحی دنبال می کرد؛ در آثار او، طبیعت باید با سازه کنش و واکنشی متقابل بر قرار کند که خود، این ارتباط را " سبزیِ برتر از خاکستری " می نامد . در بسیاری از پروژه های او، این ایده از طریق بام های سبز و باغچه های ساخته شده ی درون پروژه به عینیت می رسید . در پروژه هایی همچون خانه کوردوبا (1972)، هنرستان هنرهای زیبای لوسیل هالسِل(1988) و ساختمان بین المللی دوره ریاست فوکوکا (1994)، آمباس طبیعت را با پاسخی حساس و دقیق به نیازهای کارفرمایان و تمایل معمار به خلق تصویری کامل به شکلی هنرمندانه ترکیب کرده بود . طراحی های اخیر آمباس، همچون بانکا دِل اَچیو (2008) و موزه هنر مدرن و سینما (2010) همین رویکرد را به صورتی جدی دنبال می کرد . با کاربرد این رهیافت و اجرایی کردن آن به همراه اِلمان های بومی و آشنای طراحی بود که آمباس توانست پایداری را به شکلی آشکار در ساختمان هایش نمایش دهد .
اگر بخواهیم تمامی حرفه هایی که آمباس تا کنون به آن ها مشغول بوده است را در نظر آوریم، در می یابیم که او در جریان زندگیش همواره علاقه شدیدی به خلاقیت داشته است . آمباس بینش نقادانه خودش نسبت به زنگی حرفه ایش را این چنین در مجله معمار بیان می کند :
" خیلی سال پیش، آلِساندرا مِندینی که در آن زمان نویسنده نشریه دوموس بود از من پرسید، من خودم را چگونه در غالبی حرفه ای معرفی می کنم و من گفتم، من خودم را در غالب یک مخترع می شناسم . برای من، معماری یک کنش ابتکاری است . طراحی صنعتی یک کنش ابتکاری است " .