به مناسبت انتشار "کولاژ سیتی"، کالین رو در سال 1979 یک سخنرانی در لندن ارائه کرد. این خطابه با یک آگهی ترحیم برای معماری مدرن آغاز شد، کاربرد استعاره ای و گستاخانه ی جنسیتی این سخنرانی به میزان کالبد شکافی موجزش شایسته ی انتشار است.
شاید بتوان مرگ او She (معماری مدرن قطعاً She است) را به سادگی و اصالت خوی آن نسبت دهیم. نمایش اعتیاد وافر به برج ها و فضاهای کاملاً پیکر بندی نشده، زمانی که She جوان جذب ایده های رمانتیک و بلندپروازانه ی زیست شد، حساسیت افراطی آن صرفاً می توانست به اندوهی متعاقب منجر شود. مانند یکی از قهرمانان جین آستین – گرچه همزمان از نظر اخلاقی محتاط، شهوانی و بکر به نظر می رسید. – اما هنوز یک نوجوان بود، که تمام قد به نکاح جامعه در آمد. جامعه همسری بسیار مطلوب به نظر می رسید، چنانچه می توانست تحت تآثیر او از خطاها رها و سربزیر و رام؛ آبستن هر کنش انسان دوستانه ای که در ذهن خود دارد، شود. اما این وصلت موفقیت آمیز از آب در نیامد.
معماری مدرن توسط جامعه تحسین شد؛ اما نه برای آنچه که به عنوان فضیلت های ذاتی خود درک می کرد. همسر شیفته ی جذابیت های بیرونی معماری مدرن شده بود؛ اما کاملا بی میل به شناخت آنچه که او تصور می کرد، اصول اخلاقی هستی اش است، بود. علی رغم مدل متعالی که او( معماری مدرن) ارائه کرده بود، او (جامعه) سرسختانه بر موضع قبلی خود باقی ماند. باز تولید اخلاقی که جامعه دنبال نمی کرد. برای جامعه وضعیت اخلاقی معماری مدرن بسیار شبیه قهرمانان ویکتوریایی می ماند؛ چنانچه به شکل متناظری جامعه به دنبال لذت های بزهکارانه و شهوانی خود در هر جای دیگر بود. او ( جامعه) آمادگی رویارویی با امکان های ناب اورشلیم جدیدی که معماری مدرن مشتاقانه اعلان می کرد، را نداشت. و همانطور که او ( معماری مدرن) مسیرش را ادامه می داد؛ او (جامعه) به شکل فزاینده ای درمانده تر می شد. بعلاوه او (جامعه) به دنبال کشف همسر خود بود، هرچند این همسر سرکش تحسین برانگیز به نظر می رسید اما همچنان نامقبول می نمایاند.
بتدریج این شکاف جبران ناپذیر شد. تعجب آور نیست، که مرگ معماری مدرنِ متلاطم و رو به اضمحلال انتظار می رفت، اما این مصیبت تا حد زیادی تآسف برانگیز بود. انقراض موجود بکری ( با استانداردهای استادانه ی ویکتوریایی معماری مدرن) به شدت برای شاهدش غم انگیز به نظر می رسید. اما برای یک کرکتر متآخر قرن نوزدهمی که هرگز او ( She) را نمی شناخت، معماری مدرن خود را در یک وضعیت اخلاقی از خلسگی ابدی، به یک نشئگی که صرفاً می توانست فیزیک نحیف او را به مخاطره اندازد، آشکار کرد. مکرراً حساسیت بیش از حدِ مورد سواستفاده قرار گرفته از سر بی تجربگی؛ و برانگیحته شده توسط میل احساسی نیمه مذهبی که به خوبی و توسط حضور فیزیکی متعصبانه، ستایش روح زمانه و ابژه محوری درک نشده بود، باید به عنوان بزرگترین شریک جرم این مرگ در نظر گرفته شود.