اولین بار که من با نام زها حدید اشنا شدم از طریق مجلات معماری بود. نه بخاطر بناهای که ساخته بود بلکه بخاطر گرافیک طراحی ها و پلان های مسابقات انجام شده او بود که بین دانشجویان دست به دست می شد. تا ان زمان زها حدید پیروزیهای در مسابقات داشت ولی هنوز بنای نساخته بود. بعد از نمایشگاه معماری دیکانستراکشن موزه هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۸۸ میلادی که کارها و طراحی های او هم به نمایش گذاشته شد زها حدید وارد اسمان معماران اوانگارد شد، اولین باری که با یک بنای اجرا شده او اشنا شدم در سخنرانی یکی از پروفسورهای دانشگاه معماری دارمشتاد حدود ۲۰ سال پیش در سال ۱۹۹۴ میلادی بود. دانشگاهی که من تحصیلات معماری خودم را در ان گذراندم.
پرفسور گونتر فایفر معماری بود که اجرا و نظارت اولین بنای زاها حدید، ساختمان اتش نشانی شرکت ویترا، را بر عهده داشت. عکسهایی که از فضای درونی و نماهای بیرونی و دیتایلهای بنا در این سخرانی نشان داده شد من را به عنوان یک دانشجو، عمیقا، تحت تاثیر قرار داد. دنیایی نو.…؟
در این سخرانی پرفسور گونتر فایفر همینطور از مشکلات اجرا این بنا مخصوصا از بال ـ کنسول ـ این بنا صحبت کرد و از اینکه گاهی اوقات ایده ها از زمان خود فراتر هستند. این سخرانی و اینکه زاها حدید بعنوان یک زن و از یک خانواده مهاجر بود و من مشکلات عظیمی که در اروپا برای پیشرفت مهاجران وجود دارد را با تمام وجود لمس کرده بودم، انگیزه ای بزرگی شد تا من سفری کوتاه به این شرکت معروف تولید مبلمان داشته باشم و از بناهای مختلف معماران مشهوری مانند فرانک گری ، تادائو آندو را در یک مکان، دیدن کنم و از طرف دیگر بنای اتش نشانی زها حدید را نیز از نزدیک ببینم.
من در اغاز تحصیل خود بودم و دید انتقادی و رویکرد تجزیه و تحلیلی ام نسبت به معماری قالب پایانی خود را پیدا نکرده بود. کارفرمای این بنا شرکت المانی و سویسی ویترا بود که معرفیت خود را در تولید مبل مخصوصا صندلی بدست اورده و در قسمتی از محوطه شرکت، بناهای از معماران مشهور زمان را سفارش داده و ساخته بود. این منطقه را باید در حقیقت بصورت یک موزه معماری دید. معماری بعنوان یک مبل یک مجسمه… فلسفه ویترا برای این موزه معماری، فلسفه ای شبیه طراحی و دیزاین مبلمان هست، معماری بعنوان شی یک مجسمه و بدون بستر؛ دید شی گرایی نسبت به معماری.
فلسفه ای که به طرز کار زها حدید نزدیکی زیادی دارد و بهمین خاطر ازادی روحی زیادی در طراحی این پروژه داشته. این بنا که برای کاربری اتش نشانی طراحی شده ولی تقریبا هیچگاه بعنوان اتشنشانی استفاده نشده من را در ان زمان از نظر فضای معماری و زیباشناسی تحت تاثیر زیادی قرار داد. معماری در حرکت…وقتی وارد این بنا شدم بنظرم فضا در حال حرکت و انفجار بود. فضایی که بصورت کانسپسیونل اتش سوزی را به یک فضای معماری ترجمه کرده بود. بی ثباتی فضای معماری ـ دیوارهای با زاویه های بیشتر و کمتر از ۹۰ درجه و برشهای تیزـ بی ثباتی یک اتش سوزی را در فضای معماری ملموس می کند. ایده معماری در حرکت و اشفته تا امروز در طراحی ها و بناهای زها حدید بصورت پیوسته دیده میشود. بنظر من مهمترین تاثیر و اهمیت زها حدید و معماران نزدیک به او در معماری دید، درک و فهمی نو نسبت به فضای معماری و زیباشناسی معماری هست و اینکه مرزی برای نواوری فضای معماری وجود ندارد، حتی اگر کاربری را در خود نگنجانند. تجزیه و تحلیل معماری ولی در قشرها و سطوح مختلف انجام میگیرد.
با همه تاثیر و اهمیت انکار ناپذیر زاها حدید و معماران نزدیک به او در دید امروز معماری و معماران به فضای معماری فلسفه او از دید امروز من مشکلاتی بزرگی به همراه دارد. معماری دیکانستراکشن فرزند اقتصاد لیبرال هست که به نیازها و مشکلات جامعه هم چون یک نیهلیست مینگرد. مخصوصا رابطه ان با بستر و زمینه معماری. زها حدید فرزند این دید معماری هست که از بستر و شهر چشم پوشی میکند تا حدی که انسان احساس میکند بستری یا شهری وجود ندارد. این گسیختگی و دوری از بستر و زمینه معماری مخصوصا در طراحی و بناهای متاخر او بیشتر و بیشتر به چشم میخورد. ولی وظیفه معماری تنها طراحی و دیزاین شی و یک ابجکت نیست و در گفتگو با بستر و زمینه خود به اوج و تکامل خود میرسد. وقتی ما بناهای زها حدید را تجزیه و تحلیل می کنیم متوجه میشویم که برای زها حدید کنتکست، بستر، شهر و کاربری مانند یک قفس هست که خود را از ان باید ازاد کند. معماری درخودماندِه یا اوتیسم؟ در هر صورت او در دنیای معماری یک معمار بزرگ خواهد بود و خواهد ماند. در گذشت زودگذر این زن معمار من را یاد درگذشت زودگذر یک شاعر بزرگ شعر مدرن ایران انداخت …فروغ فرخراد…..پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردني ست.
عنوان متن جناب آقای منوچهر سیدمرتضوی "پرواز را بخاطر بسپار، پرنده مردني ست" بوده است که به فراخور موضوع و قالب بندی بارگذاری متون در اتووود تغییر کرده است.