۱- طی دو هفته با دو مرگ روبهرو بودیم. یکی معمار پرآوازه زها حدید و دیگری نظریهپرداز انتقادیِ شهر دورین مسی. مرگِ نخستین چشمان جهان را چند روزی به خود خیره کرد و مرگِ دومی کَکش هم کسی را نگزید. احتمالا خیلی از ما تا همین حالا هم اسمی از دورین مسی نشنیدهایم. زها حدید را که همه میشناسند: معمار عراقی-انگلیسی که از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب، تا همین ایران خودمان، بناهایش تحسین جامعهٔ معماری را برانگیخته است. اما آنطرف دیگر دورین مسی است: یکی از اثرگذارترین نظریهپردازان معاصرکه شهر را از منظر فمینیسم و مارکسیسم به تصویر/نقد میکشید.
۲- آنری لوفور مقایسهٔ بسیار مهمی میان کاخهای پرشکوه قرون وسطی و بناهای مدرن به دست میدهد. پرابلماتیک اصلیاش این است که چگونه ما در قرون وسطی با حجم زیادی از سازههای پرعظمت و باشکوه روبهروییم در حالیکه با ورود به عصر صنعتیشدن از تعداد و شکوه آنان کاسته میشود؟ لوفور پاسخ را در تغییر مناسبات اجتماعی-اقتصادی میجوید. شاهان و نجیبزادگان در قرون وسطی شأن و منزلتشان را از "آنچه به شهر میبخشیدند" بهدست میآوردند.
به عبارتی ساخت یک بنای باشکوه، تحفهای بود که شاه به مردم آن شهر میبخشید تا سخاوت و جلال و جبروت خود را بیش از پیش به رخ کشد. اما در دوران متاخر منشاء ارزش تغییر بنیادین میکند. در دورانِ ترکتازیِ "ارزش مبادله"، آنچه مقام و منزلت دارد ارزش چیزها در بازار است. به بیان دیگر ارزش یک بنا در قیمتیست که در بازار مبادله میشود. بدین ترتیب با تغییر در نهادِ ارزشها، سازههای ساختمانی بیش از آنکه گواهِ جلال و جبروت سازنده/مالک آن باشد معلول سازوکارهای بازار است. اینکه بعدها چقدر از آن سود کنند در اولویت است. حتی ارزش بصری-زیباییشناختی آن هم در خدمت قیمتیست که بدان سازه میبخشد.
۳- برگردیم به زها حدید و دورین مسی. اولی بناهایی بر روی شهر میسازد و دومی بر شهر و تمام بناهایش میتازد. اولی بر پیِ "ارزش مبادله" سازههای ساختمانی خود را هوا میکند و دومی با سازهٔ نظری خود ارزش مبادله را دود میکند و به هوا میفرستد. بر اولی قیمتی نمیتوان گذاشت و دومی اصلا قیمتی ندارد. اولی از لندن و سنگاپور گرفته تا تهران و دبی حاکم اصلی شهر است و دومی از مغضوبین آن. زها حدید میمیرد و جهانی سوگوار میشود، دورین مسی میمیرد و جهانی بیخبر میماند.