در عموم عکسهای بهجامانده از پرویز کلانتری فقید، پسزمینه تابلوهای بزرگ او با مناظری از معماری بومی ایران خودنمایی میکند. خانههای کاهگلی، پنجرههای چوبی و سقفهای گنبدی در دل کویری که او ترسیم و تصویر کرده، نهفقط بازنمود اقلیم و فرهنگ بومی معماری ایران، بلکه تلاش برای گفتن از ایران واقعی هستند. او از معدودنقاشان مدرنیست ایران بود که واقعیت کشورش را همانطور که هست در معرض دید دنیا قرار میداد اما نه در مقام آینهای که صرفا تصویر منعکسشده را بازتاب میدهد، بلکه در مقام هنرمندی که به دنبال زبانی منحصربهفرد، مدرن و درعینحال جادوگونه میگشت و در این راه از دلدادن به کاهگل تا کشف بعد سومی در تابلو فروگذار نکرد. مرگ مقدر، حالا از پرویز کلانتری چهرهای در سایه فراهم آورده. دوستان، هنرمندان، منتقدان هنری، نقاشان همعصر یا شاگردان او، هر کدام از دریچهای به این نقاش معاصر پرداخته و عموما او را به دلیل خلق آثاری که یادآور فرهنگ و اقلیم و بوم ایران است، ستودهاند. اما سؤال اینجاست چرا و چگونه آثار یک نقاش میتواند یادآور همه اینها باشد درحالیکه نگاهی گذرا به شکل و فرم تابلوها، بهراحتی این واقعیت را نشان میدهد که او، پیرو صرف چنین فرهنگی نیست و کاری که میکند، مانند آینه، صرفا بازنمایی آنچه میبیند را در پی ندارد؟ ایده طراحی این صفحه، تلاش برای بررسی یک نظریه است؛ نظریهای که در آن پرویز کلانتری نهفقط در حکم یک نقاش، بلکه بهعنوان یک "معمار" مطرح میشود که مرحوم دهخدا خود با دستخطش جایی این کلمه را چنین توصیف کرده: "آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد". از این زاویه تازه، کلانتری، در همان حال که نقاشی میکرده، مشغول به ساختن "چیزی" نیز بوده است و این چیز، بیشک صرفا در معنا و محتوای آثارش خلاصه نمیشود. این گزارش چندبخشی بلند به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤالات است که چرا او تا این اندازه به معماری علاقه نشان میداده و بسیاری از گوشههای فرهنگ و تمدن ایران را فقط از دریچه فرم معمارانه بازتعریف میکرده است؟ آیا نمیتوان با توجه به آثار کلانتری، او را سیحونِ دنیای نقاشی دانست؟ مگر نه اینکه او نیز چون سیحونِ معمار، به دنبال راهی برای بیان تازهای از ظرفیتهای پنهان فرهنگی ایران با نگاهی رو به آینده بوده است؟ راستی کاهگل در تابلوهای نقاشی او چه میکند؟ صرفا نمودی از کویر ایران است یا علاوه بر آن، یادآور مصالح ساختمانی و اساس و بنیاد معماری ایران نیز هست؟ در گفتوگوهای شفاهیای که با ایرج کلانتری، معمار و برادر پرویز کلانتری و حسین شیخزینالدین، معمار و دوست او، انجام دادهام، هدف صرفا پرداختن به این زاویه کمتردیدهشده از جایگاه این نقاش فقید بوده است؛ خواستهایم ببینیم آیا در پرتوی معنای عام "معمار"، میتوان رگههای تازهای از تلاش برای ساختن و تعالی را در شخصیت پرویز کلانتری یافت یا نه؟