انسان با محیط اطراف خود
انطباق پیدا میکند. نه تنها انسان محیطش را میسازد بلکه جهان نیز انسان را شکل
میدهد. هر دو گذاره به یک میزان درست، و به طور متناقضی در ارتباط هستند. فرمی که
صندلی باعث میشود ما بر روی آن بنشینیم بر طرز قرارگیری بدن ما تاثیر میگذارد. و
نوع چیدمان مبلمان اتاق همینطور که بیان کننده ویژگیهای فردی است که آن را ترتیب
داده، همزمان در بر گیرنده ی خود فرد و پوزیشن او در خود است. در نتیجه حالت هر شئ
که فضا را اشغال کرده، به طور کلی، انعکاسی از حالت شخصی است که چیدمان فضا را
انجام داده است. درست است که این خصوصیت هیچگاه به تنهایی
وابسته به علاقهٔ شخصی فرد نیست، مناسب ترین حالت بر روی یک صندلی، همچون خود آن
صندلی، به وسیله "حالت و وضعیت اجتماعی" در طول تاریخ تعریف شده است. به وسیله ی
مٔد تعیین شده به وسیله ی طبقات اجتماعی، نه فقط با، تقلید طبقهٔ بورژوازی از
ذائقهٔ طبقهٔ حاکم، بلکه، به وسیله آنچه از همه بیشتر آشکار و در معرض نمایش قرار
میگیرد.
این ارتباط که بیشتر در نما، نمایان است، در داخل و خارج بناهای
معماری، سبک خوانده میشود. این سبک، بلاخص در حوزه ی تزئینات، طراحی داخلی منازل
و ساخت و ساز، با ظاهر هنر نو بورژوازی و کاستن ارزش هنرهای دستی و فریب خوردن به
وسیله ی باز تولید مکانیکی ظهور پیدا کردند. ما به طور مستقیم نتیجه ی این دوره
هستیم ، زیرا که به وسیله ی این تولیدات مشخص میشود که، به اصطلاح، ذائقه ی هنری
ما چگونه باید یا نباید باشد. همچون میزانی که ما را قادر میسازد تا ذائقه بد را
از خوب تمیز دهیم. هیچ چیز آنگونه که در گذشته بوده، نباید باشد، زمانی که تازه
به دوران رسیدهها ماسکی جعلی به صورت زده و همه جا حضور دارند!
این موشکافی مشخص میکند که
چرا جنبشهای نظیر "باهوس" تلاش داشتند که خود از از چنین وابستگیهایی به
هنری جعلی ، نه تنها از منظر هنری بلکه از منظر اخلاقی نیز، دور نگاه
دارند. در نتیجه، با گذشت یک قرن، در طّی دهههای بعد، به صورت اصول ریاضی و تا حدی
مدیون سوسیالیسم ، در مقابل افراط و تفریط، به صورت جنبش ضّد تزئینات ظهور کنند. قصد
این جنبش آموزش فرمی بود که به صورت محض هدفش عملکردگرای باشد، پس آنچنان که آدولف
لوس بیان کرد در مقابل تزئینات زننده و مخرب قد علم کرد. اما هیچگاه خود
با این سوال مواجه نشد که آیا این "حالت و وضعیت اجتماعی" و یا "جنبش عدم تزئینات" که فرمی عملکرد گرا را باعث میشود، خود، آیا محکوم به مخفی کردن عدم صداقت
شرایط پشت پرده نیست؟
آیا معماری باید از جنبه هنری خود دست بکشد؟ و
در حقیقت آنچه را که روزی بوده، ترک کند؟ در اینکه معماری از جنبه ی برجسته
ی از مهندسی تکنولوژی بهره ور است، هیچ جای شکی نیست. اما "تخیل سازنده" نیز
جنبه ی دیگری از معماری است. این تخیل گوناگون است. این تزئینات دائماً در حال
تغییر، نه تنها به وسیله ی اسکلت یا خود ساختمان بلکه همواره به وسیله ی انسان
تجربه میشوند. این دوگانگی یعنی عملکرد گرایی از یک سو و رهایی مکانیکی از سوی
دیگر نباید حل نشدنی جلوه کند، زیراکه، در حالی که به صورت جداگانه حرکت میکنند
اما در نهایت رویه ی یکسانی را شکل میدهند. به طور مثال ویژگی ایستگاه قطار
ثابت میکند که این شخصیت مهاجر، تنها میتواند بوسیله ی یک مخرج مشترک، تزئینات،
به یگانگی برسد. و اینگونه است که بار دیگر حقیقت ایجاد و عدالت راستین در مورد
عملکردگرای و تزئینات بر قرار میشود که هر دو از تکنیک معماری مدرن
نشأت میگیرند.