او کسی است که به او لقب قیصر داده اند. زیرا از زمانی که مدیریت بزرگترین
شرکتهای دوخت لباسهای مجلل جهان مانند فندی و شانل را بر عهده گرفت، می توان گفت
بر جهان مد سیطره دارد.
کارل لاگرفلد، ممنون از شما که در برنامه گفتگوی جهانی شرکت
کردید. برای جشن نود سالگی فندی در شهر رم هستیم. ما این شرکت را با کالاهای لوکس
می شناسیم. مفهوم تجمل برای شما به چه معنایی است؟
فندی نمونه خوبی است که نشان دهد تجمل چیست و چگونه می تواند
باشد. می دانید تجمل انواع مختلفی دارد. همچنین به معنای برخوردار بودن از زمان
کافی است بدون آنکه مجبور باشیم زیر فشار مداوم، زندگی کنیم. امروزه، افراد فقیری هستند که هیچ کاری برای انجام دادن ندارند و
دیگرانی نیز هستند که بسیار دچار اضطراب هستند. تجمل همچنین به معنای کیفیت است. گونه ای اندیشیدن نیز هست. می توانیم
درباره آن رساله ای بنویسیم. تجمل تنها به چیزهای گرانقیمت مربوط نمی شود. یک چیز
لوکس، خوب ساخته شده است و بها و کیفیت آن نیز باید ممتاز باشد.
شاید کار کردن نیز برای شما نوعی تجمل است. گویی شما هرگز
خسته نمی شوید. راز این همه نیروی شما چیست؟
رازی وجود ندارد. زیرا نباید از یاد برد که من با فندی
و شانل در شرایط استثنائی کار می کنم. من بهترین نیروها را در بهترین شرایط در
اختیار دارم. بازاریابها مزاحمم نمی شوند. می توانم آنچه را که می خواهم انجام
دهم. متوجه هستید، این خودش پیشاپیش غایت تجمل است. در شرکتهای دیگر طراحی،
بازاریابی دست و پای شما را می بندد. اگر می خواستند مزاحمم شوند بی درنگ جای
دیگری بودم.
نود سالگی با یک نمایش مد همراه خواهد بود.
نه نود سالگی من.
نه، خوشبختانه هنوز تولد شما نیست. جشن سالگرد فندی است که
قرار است در فواره تروی برگزار شود. این نمایش از رم و افسانه های پریان الهام
گرفته است.
نه تنها از رم. مضمون این مجموعه افسانه و افسانه پریان
است.
شما چگونه این مضمون را در لباسها و طرحهایتان پیاده می
کنید؟
نه، زیرا کاری که انجام می دهیم، همانطور که خواهید دید،
شاعرانه است. مانند افسانه پریان است. من از کسی الهام گرفته ام که کاملا فراموش
شده است. تصویرگر دانمارکی خارق العاده ای به نام کی نیلسون در ابتدای قرن گذشته
زندگی می کرد که خیلی شاعر مسلک بود، بسیار نایاب و بسیار شمالی بود و هیچ شباهتی
با هنرهای نو و هنر تزیینی ندارد. من وی را به صورت تصادفی کشف کردم و از او برای
رنگها و طرحهای گرافیکی و دیگر چیزها الهام گرفتم. از آنجایی که ردی از او و
بازماندگانش پیدا نکردیم از ناشر آثارش اجازه گرفتیم. خیلی خیلی زیباست. کار ما
الهامی است که به مد ایتالیایی تبدیل شده است.
شرکت فندی بدلیل مهارتش و کارهای دستی شناخته شده است. چگونه
شما همه نوآوریهای تکنولوژیک را گرد هم می آورید؟
منافی یکدیگر نیستند. در غیر اینصورت چنین چیزی را پدید
نمی آوریم. اگر به یک نسخه بسنده کنید در کوتاه زمانی بر باد خواهید رفت. باید چشمها را باز نگاه داشت. می توانید
کارهای بسیار الهام گرفته شده ای را با هر چیزی به اجرا در آورید. در همین حال این
باید به یاری تازه ترین تکنیکهای روز انجام شود. در غیر اینصورت جذاب نخواهد بود.
رم شهر مهمی برای شماست…
برای من پس از پاریس که به خوبی می شناسمش دارای بیشترین
اهمیت است. گمان می کنم در زندگیم بیش از ۸۰۰ بار به رم رفته ام. در رم حتی چندین آپارتمان داشتم. از این اصطلاح خوشم نمی آید، ولی شهری
است که آنجا احساس می کنم خانه خودم هستم. هیچ جایی خانه من نیست. همه جا خانه من
است. این دو یکسان نیستند. با اینحال برایم رم جایی بسیار آشناست.
نخستین دیدارتان از این شهر چه زمانی بود؟
خیلی وقت پیش. در کودکی و به همراه پدر و مادرم.
آیا خاطره خاصی دارید؟
بله، سرما خورده بودم.
نام شما تنها با فندی گره نخورده است. برای شانل و مارک
خودتان نیز کار می کنید. آیا باید برای این، سه شخصیت داشت؟
هم نه و هم آره.
پس سه تا شخصیت؟
امیدوارم. زیرا فندی نسخه ایتالیایی من است. شانلی که من
ارائه می کنم، نسخه شخصی من از شانل فرانسوی است. مابقی هم خودم هستم.
دیدم با یک سرعت و دقت خیره کننده ای طرحها را می کشیدید.
در آغاز می خواستم تصویرگر شوم. این خیلی کمکم می کند. زیرا امروز مردم از رایانه بهره می
برند. مدیران هنری، کارهای دیگران را نگاه می کنند. من همه طرحها را خودم انجام می
دهم. تصویرهایی بی نهایت دقیق، تقریبا سه بعدی ترسیم می کنم. کسانی که با من کار
می کنند و نخستین بیننده های طرحهای من هستند تقریبا نیازی برای پرسیدن درباره
نحوه کار ندارند. هنگامیکه نخستین نمونه کار آماده می شود به طرحم دقیقا شبیه است. اگر اینچنین نباشد به دلیل اشتباه من
است. اشتباه از آنها نیست.
جالب است. زیرا گمان می کردم که افرادی که طرحهای شما را
پیاده می کنند جواهرات نایابی هستند که می توانند…
نه، نخست با توضیحات و تصویرهای سه بعدی کارم را نشان می
دهم. خیلی زمانم را می گیرد. ولی شیفته این کار هستم. در آغاز می خواستم کاریکاتوریست
و طراح چهره شوم.
از مخاطبان یورونیوز خواسته بودیم پرسشهای خود را برای این
گفتگو با ما در میان بگذارند. شما یک نماد هستید. کریستوس سنکوس پرسیده الگوی شما
چه کسی است؟
کسانی هستند که افراد امروزی احتمالا آنها را نمی شناسند:
هری کسلر که پایه گذار باهاوس است و بنیاد نیچه را در وایمار بنا نهاده است و یا
والتر راتناو نخستین قربانی نازی ها در آلمان. کسانی را در ذهن دارم. ولی به افراد
به چشم الگو نگاه نمی کنم. الگوهای من را مردم نمی شناسند.
الهام برای شما مهم است؟
بله، فرشته الهام من شوپت است.
شوپت نام گربه تان است.
بله، بله.
چگونه الهام بخش شماست؟
خوشبختانه قابل تحلیل نیست. تنها با حضورش. او تاثیری بسیار
آرام بخش دارد. وانگهی تاثیر درمانی انکار ناپذیری دارد. کسانی که گربه دارند
مشکلات سلامتی کمتری نسبت به دیگران دارند. به نظر میرسد که شیوه درمانی باور
نکردنی است. مقاله ای جدی و علمی در اینباره خواندم.
درست است که حیوانات به ما آرامش می دهند ولی به گمانم…
من نیازمند آرام شدن نیستم. کمی هیستریک هستم. ولی این تازه
گی دارد. گربه ام ۵ سالش است. پیش از این هرگز گمان نمی کردم شیفته یک گربه شوم. گربه ای
استثنائی است و معروفیت جهانی دارد.
ویژگیهای منحصر به فردش چیست؟
حضور و زیبایی اش. نگاه کردن او باعث شعف است. هنگامیکه
به دو چشمان بزرگش که مانند دو یاقوت سیاه می درخشد نگاه می کنید نمی توانید جلوی
خنده تان را بگیرید. موهای تنش همیشه آراسته است. چندین خدمتکار دارد. هیچگاه تنها
نیست. اینجا در هتل، با خدمتکارش است.
با شما سفر می کند؟
در برخی سفرها. سفر کردن به بعضی کشورها با حیوانها مشکل
زاست. ولی کشورهایی هستند که من به آنجا نمی روم. برای نمونه، به انگلیس نمی روم.
اکنون با مطرح شدن برکسیت، دیگر نیازی به فکر کردن به این قضیه هم نیست.
نظرتان را درباره برکسیت می پرسم، زیرا نگران اروپا هستیم.
برخی می گویند برکسیت نخستین قدم بسوی فروپاشی اروپاست. شما چه می اندیشید؟
چیزی که مرا شوکه کرد این بود که هنگامیکه فاجعه رخ داد،
کسانی که خواهان خروج بودند پا پس کشیدند. شهردار پیشین لندن، این مرد دهشتناک…
بوریس جانسون.
و آن مرد پر مدعای دیگری که بسیار پوپولیست است…
نایجل فاراژ.
برای من کامرون گورکن اروپاست. آنها امتیازاتی داشتند که
دیگران از آن بی بهره بودند. رای دهندگان الزاما آینده سازان نخواهند بود. آنها
نخبگان خود را از دست خواهند داد. این نتیجه بلاهتشان خواهد بود.
نظر شما درباره وضعیت اروپا چیست. شاهد رشد ناسیونالیسم
هستیم. آیا این مایه نگرانی شماست؟
نگرانم می کند. ولی گمان نمی کنم چنین اتفاقی بیافتد. ماجرای اتریش و لهستان به هیچ روی جالب
نیست. در فرانسه هم شاهد خیزش جنبشی اینچنین هستیم.
تاثیر این اتفاقات بر جوانان برای نمونه در زمینه مد چیست؟
مد همیشه وجود خواهد داشت. “اچ اند ام” بیش از تجملات
بزرگ پایدار خواهد بود. با اینهمه مد همیشه ماندگار است.
آیا به نظر شما ظرافت اروپایی وجود دارد؟
بله، همانطور که ظرافت خاورمیانه ای وجود دارد. روبنده
احتمالا خیلی زیباست ولی نه برای ما.
و ظرافت اروپایی چیست؟ برای اینکه شما شهروند اروپا هستید.
مشکل می توان در قالب واژگان بیانش کرد. ویژگی ای چند فرهنگی
است. محدود به منطقه ای خاص نمی شود. یک رفتار و یک سبکبالی است. باید برای نگهداریش دقت کرد. زیرا
جریانهای پوپولیستی طرفدار اینگونه چیزها نیستند.
یکی از مخاطبان آلمانی زبان پرسیده است: “چه توصیه ای برای
طراحان مد جوانی دارید که می خواهند پا جای پای شما بگذارند؟”
باید بدوند.
آیا گمان می کنید فرصتهای مشابه شما را دارا هستند؟
نه. من در دوران دیگری کارم را آغاز کردم. از هنگامیکه آغاز
به کار کردم، هرگز پشت سرم را نگاه نمی کنم. من انبوهی از معلومات دارم که هیچ
مدرسه ای آن را عرضه نمی کند. واقعا نمی خواهم آنها را مایوس کنم. ولی بهتر است
آنها از فرد دیگری الگو برداری کنند.
توصیه شما به این جوانان چیست؟
توصیه ای ندارم. من تنها توصیه های فردی دارم و توصیه عمومی
نمی کنم. زیرا همه چیز وابسته به استعداد و خواسته هاشان است. همچنین بستگی دارد
در چه وضعیتی بسر می برند، چگونه قدرت بیان احساساتشان را دارند، چگونه راه خود را
پیدا می کنند. به این سادگی نیست. وگرنه هر کسی موفق می شد. نسخه از پیش نوشته شده
ای وجود ندارد.
شما می گویید همیشه به جلو نگاه می کنید…
بله، همیشه شش ماه جلوتر را نگاه می کنم. زیرا درباره مد
سخن می گوییم. آوانگارد واقعی در بیست سال آینده همچنان مطرح است. به آوانگارد دهه
شصت بنگرید، هیچکس مانند آن سالها لباس نمی پوشد. فریبی بیش نبود.
آیا می توانید به پرسش مخاطب دیگری به نام نامکین پاسخ دهید؟
او پرسیده: “در پنجاه سال آینده، صنعت مد به چه چیزی شباهت خواهد داشت؟ آیا می
توانید تصورش را بکنید؟”
من آینده نگر نیستم. نمی دانم.
شما در جهانی مملو از چیزهای غیر عادی بسر می برید و در همین
حال میان مردم زندگی می کنید. چگونه ممکن است؟
نمی دانم. من عملگرا و هوشیار هستم. بویژه درباره شخص
خودم دچار خیالپردازی نمی شوم.
طراحان گاه گلایه دارند که مد خیلی سریع عوض می شود.
در اینصورت آنها نباید با شرکتهایی که برای تجارتشان نیازمند
یک ضرباهنگ مشخص هستند قرار داد امضا کنند. آنها دنبال پول هستند، ولی کار سخت
است. آنها پس از قرارداد متوجه این موضوع می شوند. وانگهی کسانی هستند که از من به
معنای دقیق کلمه دلخورند. زیرا من مجموعه هایی را راه اندازی کردم که تا پیش از آن
وجود نداشتند. از سوی دیگر، برای شانل، صنایع دستی، پیش مجموعه ها و غیره وجود
دارد. می دانم که مسئول ضرباهنگی دیوانه کننده هستم. ولی من گروههای تولید کننده
اینگونه مجموعه ها را در اختیار دارم و همچنین مشتریانی وجود دارند که خواهان چنین
تولیداتی هستند. اگر چنین قابلیتی
وجود دارد و شما می توانید این شمار افراد را به کار بگمارید، نباید درنگ کرد.
موافق این نظر نیستم که کنار ساحل دریا دراز بکشید و چشم به راه الهام باشید. در
فرانسه می گوییم “اشتها به تبع غذا خوردن می آید”. اندیشه های نو نیز با کار کردن
پدیدار می شوند.
شنیده ام در خوابهایتان نیز الهام سراغتان می آید.
مانند فلاش عکاسی است. ناگهان چیزی را می بینم. حتی در بیداری،
مثلا در وان اتفاق می افتد. عجیب است. نمی دانم از کجا می آید. این نشان می دهد که من سراسر با کارم
جوش خورده ام. خوشحالم.
آیا اینگونه فلاش ها همیشگی است؟
نه ولی با گذشت زمان بهتر شده است. دارم پیشرفت می کنم.
اومانو پرسیده : “غامض ترین چیزی که در زندگی حرفه ای با آن
روبرو شدید چه بوده است؟”
آنقدر بوده که یادم نمی آید. همیشه به خوبی پایان پذیرفته
است. بنابراین خاطره ای از یک چیز بسیار مشکل نبوده است. گذشته حرفه ای و خصوصی من
مانند مجسمه های تو در توی سزار است. چیزی یادم نمی آید.
آیا احساس نیاز به واگذاری مهارتتان را به دیگران دارید؟
نه. نمی توانیم. هرچند که من دستیاران و کارآموزان متعددی
دارم…افراد باید بر خود تکیه کنند. همیشه بر روی پای خودم ایستاده ام. هنگامیکه
جوان بودم، جوان بودن یک نقصان محسوب می شد، زیرا اگر تجربه نداشتید، نادیده گرفته
می شدید. امروز به بهانه جوان بودن، افراد خارق العاده در نظر گرفته می شوند. اگر
کمی سنتان بالا رفته باشد، کسی به کار شما علاقه نشان نمی دهد. خیلی از افراد که
به عنوان “طراحان جوان” در نظر گرفته می شوند، ۴۵ ساله هستند. بنابراین
خدا به داد برسد.
نتیجه کار شما با شرکت فندی چه بود؟
بویژه در آغاز، کار متفاوت با خز بود. پیش تر، چیزی خشک،
سنگین و بورژوا مانند بود. روسای شرکت فندی قبلا و اکنون بیش از گذشته از استفاده
از خز می ترسیدند. از این هراس داشتند که لباسها به دلیل گران بودن محبوبیت خود را
از دست دهند. امروز باید جسارت داشت و از آن کارکردی نو داشت.
شما چالش های زیادی را پدید آورید. آیا از یکی از آنها خاطره
خاصی دارید؟
به این قضیه مانند یک چالش نگاه نمی کنم. این منطق حرفه
من است. چالشی نیست. به کسی جز خودم بدهکار نیستم. بابت آن هم بی خیال هستم.
شما کارهای زیاد متفاوتی داشته اید. آیا چیزی هست که از
انجام دادنش سرباز بزنید؟
نه، اگر چیزی باشد که تاکنون انجام نداده باشم و چالش جذابی
بشمار آید، قبول می کنم. مشخصا اگر کار ابلهانه ای باشد، رد می کنم. ولی چنین چیزی به من پیشنهاد نمی شود.
چنین خطری نه در اینجا و نه در پاریس وجود ندارد.
شما علاوه بر طراحی لباس، عکاس با استعدادی نیز هستید.
اینها در راستای هم هستند. اگر تنها به دنیای مد محدود می
شدم، رابطه ام را با دنیای بیرون از دست می دادم. با چاپ عکسهایی بر روی روزنامه
ها و تبلیغات، با افراد دنیای مد و با مسئولان نشر رابطه بر قرار می کنم. این نکته
مهمی است. زیرا تنهایی، مرگ است. هنگامیکه مردم خود را در برج عاج حبس می کنند،
نابود می شوند. در دورانی نیستیم که مردم لباسهای اشرافی بر تن می کردند و موسیقی
وردی گوش می دادند.
شما به دلیل جمله های خاصتان مشهور هستید. می خواهم یکی از
گفته هایتان را که به انگلیسی گفته اید نقل کنم: "می دانم تا چه اندازه کسل کننده،
ناممکن و سخت می توانم باشم. خودم را به عنوان مهمان به کسی توصیه نمی کنم." با
اینحال شما به نظرم جذاب به نظر می رسید. چه چیزی شما را ناممکن می سازد؟
نمی دانم. وانگهی نمی دانم این جمله را من گفته ام. این
گفته ممکن است از یک کارل دیگری جز من آمده باشد.
در نهایت، شما می آفرینید، می آفرینید و می آفرینید. شما
سبکی تغییر ناپذیر دارید. چرا؟
آنقدر ها هم تغییر ناپذیر نیست. زیرا من از آن خوشم می آید،
بی نقص است. زیرا از بی دقتی بیزارم. و در نهایت در ذهن مردم حک شده است. نتیجه
اینکه نمی توانم از خیابان گذر کنم. هرگز در خیابان نمی روم.
هرگز به خیابان نمی روید؟
نه، تنها از در خانه تا خودرو و از خودرو تا در مقصدم پا
در خیابان می گذارم. در مکانهای عمومی حاضر نمی شوم. از عکس گرفتن های سلفی
بیزارم. این پیشرفتها را ستایش می کنم. حتی یادم نمی آید پیش از آی فون زندگی
چگونه بود. ولی شخصا تمایل ندارم با هزاران غریبه عکس بگیرم.
کارل لاگرفلد از اینکه در این گفتگو شرکت کردید سپاسگزارم.
سپاس از شما. امیدوارم خیلی بیراه حرف نزده باشم.