معمار
زن، يا زن معمار، هنوز هم نميدانم دقيقا كدام يك درست تَر است و نمي دانم آيا اصلا
تاكيد بر جنس زن بار مثبت دارد يا بالعكس.
چرا كه
هيچ گاه نمي شنويم "معمار مرد" يا "مرد معمار" به گونه اى كه
گويى اگر به زن بودن تاكيد نكنيم و فقط بگوييم معمار، در حال صحبت درباره معمار
مرد هستيم، و اصولا معمارها مرد هستند مگر اينكه خلافش ثابت شود.
اين
مقدمه را از اين حيث نوشتم چرا كه در دو سال گذشته پس از افتتاح پل طبیعت اين
موضوع به شدت ذهن مرا به خود درگير كرد است. از زمانى كه با من به عنوان طراح پل
طبيعت مصاحبه شد و ناگهان در دنيا و فضاى مجازى پيچيد كه طراح اين پل يك
"دختر جوان ايراني" است . به طورى كه گويى هر سه اين موارد
دختر
بودن
جوان
بودن
و
ايرانى بودن
به
معناى ناتوانيست و اگر كسى عليرغم داشتن هر سه خاصيت همچنان توانسته اثرى ماندگار
خلق كند بايستى انگشت حيرت به دهان گرفت و او را ستود.
و
البته همه اين موارد كه به لحاظ ژورناليستى سر تيتر جذابى را شكل مي دهند، باعث
شدند كه به فاصله دو روز عكس من در صفحات مجازى بچرخد و به عبارتی تا حدودی با نام
طراح پل طبیعت "معروف" شوم. طورى كه نه فقط جامعه معمار بلكه همه مردمى
كه حد اقل يك بار پل طبيعت را ديده بودند یا فقط راجع به آن شنیده بودند اين نكته
را نيز در كنار آن يادآور مي شوند كه طراحش یک دختر جوان بوده. همیشه برایم سوال
است اگر یک مرد معمار مسن غیر ایرانی این پل را طراحی کرده بود آیا باز هم این همه
هیجان و احساس پیرامون طراح این پل بود؟
و
البته سوالی که همیشه (بیشتر از جانب افراد غیر ایرانی) با آن روبرو می شوم این
است: در حرفه تان به عنوان زن با چه مشکلاتی مواجه بودید؟
و جواب
صادقانه من این است که با هیچ مشکلی، و البته همیشه این را توضیح می دهم که من یک
شریک کاری دارم به نام علیرضا بهزادی که هم از من 7 سال بزرگتر است و هم
"مرد" است و هم مدیرعامل شرکت است و مسولیت اکثر کارهای مدیریتی با اوست
و من واقعا نمیدانم اگر او نبود من با چه مشکلاتی مواجه می شدم. ولی اینکه چرا نام
علیرضا را کمتر می شنویم علتش همان مصاحبه ای بود که اول گفتم. وقتی اسم من در
رسانه ها پیچید دیگر امکان تغییر و توضیح وجود نداشت. و حتی بعضا رسانه هایی بودند
که جهت مصاحبه تماس می گرفتند و اگر من از آنها میخواستم به جای من با علیرضا
مصاحبه کنند، اعتراف می کردند که "ما علاقمند به مصاحبه با شما
هستیم چون شما یک "بانوی جوان ایرانی " هستید و در رسانه ها
نام شما شنیده شده"
البته این را هم اضافه می کنم در مورد پل طبیعت و برخی پروژه های
دیگر کارفرماهایی که با آنها سر و کار داشتم همیشه با احترام با من برخورد کرده
اند، شاید احترامی بیش از احترامی که به مردان می گذارند چرا که به هر حال این
جزئی از فرهنگ حد اقل قشری از جامعه است که حتی اگر زن را در حرفه قبول نداشته
باشند ولی به او احترام می گذارند.
آنچه
من تجربه کرده ام شاید متفاوت باشد از تجربه اکثر معمارانی که زن هستند و به
تنهایی یا با شرکای مرد کار می کنند. ولی تصورم بر این است که زمانی که زنی به
نقطه ای برسد که شناخته شود و توانایی اش را نشان دهد از آن پس جدی گرفته می شود و
احترامی که دریافت می کند نه فقط به خاطر زن بودن که به خاطر توانایی و
دستاوردهایش است و شاید در این زمان حتی بیش از مردان جدی گرفته شود یا اصطلاحا
تحویل گرفته شود.
شاید
خلاصه اش این می شود که زن بودن تا زمانی که شناخته نشده ای و توانایی ات را اثبات
نکرده ای مانند یک مانع یا نقطه ضعف است اما زمانی که از این مانع عبورکردی و
قدرتت ثابت شد (شاید برای این باید بیشتر از یک مرد تلاش کنی) حالا این زن بودن
خود نقطه قوت است و شاید از مردان هم بیشتر جدی گرفته شوی. گویی همه در سکوت به
این واقف اند که اگر توانسته ای ار آن مانع نامرئی بگذری و خود را اثبات کنی قدرت
و تواناییت بیش از حد متوسط و لذا ستودنی و قابل جدی گرفته شدن است.
در آخر
این یادداشت را با خاطره ای کوتاه به پایان می رسانم:
در
سفری که به تونس داشتم مردی را از لیبی دیدم، به محض اینکه فهمید ایرانی ام با
لبخند محتاطانه ای گفت: زنان ایرانی بسیار قوی هستند. مطمئنم به مردانتان سخت می گذرد.
این متن در قالب مجموعه "زنانِ معمارِ ایرانی و
سقف شیشه ای در نوزده روایت" پدید و در این لینک گرد آمده است.