آوردهاند که شش هزار سال پیش از میلاد
بختالنصر دوم، زمامدار قدرتمند تمدن بابِل، عمارتی
شگفت را بنا نهاد؛ طبیعتی زیبا میان زمین و هوا از برای همسرش آمیتیس، هم او
که از کوهستانی در قلمرو مادها به بابل آورده بودش اما
غربت بیابان بابل دلتنگی کوه و دار و درخت را به دلش هوار
کرده بود. “باغهای معلق
بابل” بنایی به بزرگی یک آمفیتئاتر، معلق در هوا استوار بر پایههایی سنگی.
طبقاتی وسیع که انبوه گیاهان خوشبو، درختان کمیاب و عجیبوغریب را در
خود جای داده، از دور به ایوانهایی فراخ بر دامنهی
کوه میماند مشرف به فرات، زمردی بود بر تارک جلگهی خشک و آفتابخیز
بابل.
امروز اما، دوهزاروپانصد سال پس از نابودی،
بابِل نماد اسراف و ثروت است و حقیقت یا افسانهی “باغهای معلق بابل”
زاییدهی تخیلی بینظیر به حساب میآید که
تصورش نیز حتی مسحورکننده است. بیدلیل نیست که تا امروز این باغهای خیالانگیز
یکی از عجایب هفتگانه دنیای باستان و الهامبخش شعرها و قصهها و نقاشیهای
هنرمندان باقی مانده است.
نه وسعت و نه طرز ساخت این بنا که اعجابانگیزترین نکته
دربارهی این باغها چگونگی آبیاری گیاهان، زنده و شاداب ماندنشان
بوده است. از حدود صد سال پیش که خرابههای بابل باستان در
جنوب عراق کنونی کشف شد تا به امروز نهتنها هیچ اثری از وجود قطعی
باغهای معلق در این منطقه پیدا نشد بلکه پرسشها نیز بیجواب
ماند که چگونه با ابزار و مهندسی آن دوران، نگهداری از
باغها ممکن و روزانه هزاران لیتر آب از رودخانهی فرات به بالای این باغها
برای آبیاری برده میشده است. حتی در صدها کتیبه و سنگنبشتهی
کشفشده نیز که زندگی روزمرهی مردم بابِل را روی آنها شرح دادهاند
هرگز اشارهای به باغهای بابل مشاهده نشده است. تنها مدرکِ
موجود نوشتههایی است که صدها سال بعد از ساخت باغها از
یونانیان برجای مانده است. قدیمیترین این منابع متعلق به قرن سوم قبل
از میلاد است که نویسندهی یونانی-بابلی به نام “برسوس” نوشته؛ زمانی
که مقر سلطنت بابلیها به دلیل فتح آن بهدست ایرانیان در ۵۳۹ قبل از میلاد، و تغییر مسیر آب بهدست آنان، به جایی دیگر
انتقال یافته بود و به همین دلیل باغهای معلق حتی در صورت وجود
دیگر متروکه بودهاند. همچنین، اشارهی دیگری از نویسندهای اهل صیدون، اولین کسی
که در تاریخ به عجایب هفتگانه اشاره کرده، که مدتها پس از
نابودی این باغ در بابل یا نینوا زندگی میکرده، باقی
مانده است؛ گرچه نینوا نیز بهدست بابلیها در ۶۱۲ قبل از میلاد ویران شده بود. گویی باغهای معلق بابل در
عمق تاریخ گم شدهاند یا شاید به عقیدهی برخی باستانشناسان
تاکنون در مکانی اشتباه به دنبالشان بودهایم.
گفته میشود برخلاف روایات، شاید باغهای
معلق بهدست پادشاه “سناخریب” در پایتخت بزرگترین دشمن
بابلیها، یعنی در سرزمین آشور و در شهر نینوا که با بابل حدود
۴۳۳ کیلومتر فاصله دارد، ساخته شده باشد.
حتی حجاریها و نقشبرجستههایی از او به جا مانده که بر آنها از این باغها
با عنوان “شگفتی برای تمام جهان” یاد کرده است. بههرحال، در
میان تمامی عجایب هفتگانه تنها “باغهای معلق بابل” است که در صحتوسقم وجودش
هنوز شکوتردید وجود دارد و میشود دربارهی
مکان قطعی آن بحث کرد اما بههرروی در هر زمان و مکانی که بوده
قطعاً خارقالعاده و چشمگیر و حتماً مکانیسم و مهندسیِ ساخت و برقراری
آن در نوع خود، و حتی با استاندارد امروز، بینظیر بوده
است. افسانهای که ما آن را امروز با نام “باغهای معلق بابل” میشناسیم بیش از هر
چیز نماد قدرت و احاطهی انسان بر طبیعت است گرچه کموکیف دقیق
آن از ما مخفی و از رازهای کشفنشدهی تاریخ باقی مانده باشد.
شهرهایمان مرتفع شدهاند؛ زندگیهایی که
به بلندیهای شهر اسباب میکشد و روزگارانی که در طبقهی بیستم
و سیام میگذرانیم؛ از طبیعت تنها گلدانهایی میماند بر ایوان خانههایمان.
سالیانی است که به شهرها هجوم آوردهایم و شهروندی دلتنگ و خوشذوق
اگر باشیم گویا، گاهی از اینجا میرویم و چند روزی سر از کنار رودی،
کوهی یا جنگلی درمیآوریم و دلتنگی و حسرتمان را یادآور میشویم؛
اما دوام نمیآوریم، دوباره به شهر هجوم میبریم. آرزوهایمان آمیزهای
است از کوه و دشت و جنگل و شهر و مغازه و سینما و هایپرمارکتهای دراندشت…؛
آرزوهایمان تمامی ندارند.
حالا که به شهرها هجوم آوردهایم یکی از مسائل
مهم دوران معاصر نه فقط افزایش چشمگیر جمعیت بلکه روند و سرعت بالای
شهرنشینی است، روندی که تا به امروز نه توانستهایم از سرعتش بکاهیم و نه شیوهی
زندگی متفاوتی را معرفی کنیم تا شاید بتواند با وسوسهی مهاجرت
به شهر رقابت کند. به نظر میآید که سرنوشتمان فعلاً در
شهرنشینی رقم خورده است. چالش اینجاست که چگونه میتوان به بهترین و انسانیترین
شکل، جمعیت شهرنشین را اسکان داد تا شهر به سمت زاغهنشینی کشانده
نشود. چگونه میتوان با روشهای خلاقانه کیفیت زندگی شهری را بالا برد
و سلامت روانی/اجتماعی جامعهی شهری را تأمین کرد و چگونه میتوان مردم
را به استفادهی بهینه از منابع طبیعی انرژی دعوت کرد؟ دغدغههایی
که سوژهی کار هنرمندان، طراحان، محققان، مؤسسهها و ارگانهای بیشماری در
سراسر دنیا شده که هرکدام بهتنهایی موضوع مقاله و مبحثی جداست.
“ساختمانهای زنده” یا بازیابیِ ایدهی “باغهای معلق” شاید یکی
از جوابها و راهحلهای خلاقانهای باشد که دنیای معماری، همسو با
رویکردهای جدیدی که طراحان شهری عنوان میکنند، برای
ساخت تصویری باکیفیت و انسانی از شهرنشینی در آینده ترسیم کرده
باشد.
شاید همین پرسشهای بیپاسخ و معمای باغهای معلق
معماران و طراحانی را وسوسه میکند تا بخواهند تخیل را زنده و
زندگی کنند. امروزه در دوران پسامدرنیستی برخی
عناصر موجود در قصهی باغهای معلق از جمله ساختن باغ در ارتفاعات،
به وجود آوردن فضایی بالاتر از سطح زمین برای رشد، و زندگی
گیاهان مبدل به سبکی در معماری و یکی از راهحلهای خلاقانه برای
ایجاد فضای سبز در فضای متراکم شهری شده است. دیوارهای
سبز و بامهای پوشیده از گیاهان بیش از پیش در معماری شهری دیده
میشوند.
نمیدانیم، شاید به نظر بیاید که
ساختمانهای زنده از نظر انرژی و نیروی انسانی توان رقابت با ساختمانهای دیگر
را نخواهند داشت. موفق شدن یا نشدن اینگونه معماری چیزی
است که آینده به ما نشان خواهد داد اما احساس نیاز گسترده
به فضای سبز در بافت شهری و ایجاد ارتباط انسانی با محیط ارگانیک،
برای بالا بردن کیفیت فضای شهر، رویکرد معماری را نیز شدیداً
جهت بخشیده است. معماران و طرفداران
ساختمانهای زنده عقیده دارند که گیاهان باعث تولید
اکسیژن و پاکسازی هوا میشوند، باعث میشوند تا رطوبت به داخل
ساختمان برسد و حتی در عایق شدن ساختمان نقش مهمی بازی میکنند،
همچنین در زیباسازی فضای شهری و روانیِ شهروندان تأثیرات بسیار مثبت دارند.
با اینکه ساختن این ساختمانها به انرژی زیادی احتیاج دارد، در
طولانیمدت بهرهی فراوانی به ساکنان، مردم شهر و فضا و محیط شهری میرسد.
هتلِ “پارک رویال پیکرینگ” در سنگاپور از مثالهای
شاخص اینگونه معماریهاست. باغی که روی ارتفاع ساختمانی در مرکزی متراکم و
شهری ساخته شده و در حال بهرهبرداری و استفاده است.
ولی در جدیدترین و بهروزترین اتفاقات
معماری دنیا، چشمها به سمت آسمانخراشی با نام “بوسکو وِرتیکاله”
در میلان ایتالیا دوخته شده است. این آسمانخراش ساختمانی است در
مرکز اقتصادی شهر که قرار است تا اواخر سال جاریِ میلادی به اتمام
برسد. با خلق این آسمانخراش، طراحان یک هکتار جنگل را به این منطقه از شهر
میبرند و صدها منزل مسکونی ایجاد خواهند کرد. همچنین به
جای فولاد سرد و شیشه، نمای این بنا پوشانده از زندگی
ارگانیک خواهد بود. بوسکو ورتیکاله شامل دو برج است، یکی ۸۰
متر و دیگری ۱۱۲ متر و جنگل این ساختمان هماکنون با ۷۳۰ درخت
کاشتهشدهی مخصوص، یازده هزار گیاه جهت کفپوشی و پنج هزار درختچه
درحال پوشانده شدن است. یکی از معماران اصلی این طرح، استفانو
بوری، این پروژه را رادیکال و تجربی قلمداد میکند که
واکنشی است به روند برجسازی در شهری مانند دوبی. برجکدهای
با ساختمانهای ملبس به شیشه و فولاد و سرامیک که از فلسفهی شهر عاری است و
از اخلاقِ سازگاری و دوستی با طبیعت.
بحث “معماری بیولوژیکی” مدتهاست در دنیای
معماری مطرح شده و سعی دارد تا از استفادهی زیاد سیستمهای
تکنولوژیک و مکانیکی برای پایداری و حفاظت از فضای زیستمحیطی بپرهیزد.
ساختمانهای باغدار پتانسیل فراوانی در تغییر شهرهای متراکم امروزی دارند.
غیرشهری کردنِ محیطهای شهری آلترناتیو البته گرانقیمتی است که بسیاری از متخصصان
خلاقِ حرفههای مرتبط را درگیر خود ساخته. ازاینروست که میتوان گفت
شاید روزی نه چندان دور در شهرهایی زندگی کنیم که
پر باشد از باغهای معلقی که نه برای پادشاهان و ملکهها بلکه برای ما
مردم ساخته شده باشند و از فرودگاههایی استفاده
کنیم که نه فضانوردان بلکه ما شهروندان را برای تعطیلات به سفر ماه میبرند.
در صورتِ باور به وجود باغهای معلق بابل،
خلق و نگهداری آن بیشک مستلزم داشتن متخصصان و مدیرانی است که
غیر از معماری و مهندسی دانشی گسترده در حوزهی گیاهشناسی
و تداومپذیری این نوع بافت داشتهاند و نه فقط نماد نبوغ
و تخیل و پشتکار که یادآور ظرفیت بشر برای استفادهی زیباییشناسانه
از طبیعت است. برای اینکه بدانیم چه مقدار از پروژههای مشابه امروز
مستقیماً از “باغهای معلق” الهام گرفتهاند نیاز است تا پای صحبت تکتک
معمارانی بنشینیم که مشغول ایدهپردازیهای مشابه بوده یا هستند.
اما نکتهی جذاب تشابه میان ایدهی باغهای بابل و ساختمانهای زندهی
امروز این است که تخیلی که هزاران سال پیش افسانه یا واقعیت باغهای معلق بابل را
به وجود آورده، و در طول دوران از آن در قصه، شعر،
ادبیات و هنر حفاظت کرده، هنوز زنده است و امروز نه در
هنری انتزاعی بلکه در واقعیت از آن بهره میگیرد و مشابه آن را
برایمان خلق میکند. این تخیل مشترک برای گریز از دلتنگی و غربت و دوری
از موطِن همان چیزی است که ما انسانهای امروزی را به اجدادمان پیوند
میدهد؛ گویی که تعلیق و سرگشتگی احوالاتِ آدمی زمان و مکان نمیشناسد.