اکوسوسیالیسم دقیقا چیست؟ اکوسوسیالیسم جریانی فکری و عملی است
که در عین بهکارگیری دستاوردهای اصلی مارکسیسم محتوای تولیدگرایانه آن را کنار میگذارد.
جریانی است که فهمیده منطق بازار سرمایهداری و سود – و همچنین منطق اقتدارگرایی بوروکراتیک
و تکنوکراتیک نظامهای منسوخ موسوم به “دموکراسیهای خلقی” – با الزامات حفاظت از
محیط زیست ناسازگار است. آخرین ولی نه بیاهمیتترین نکته، اکوسوسیالیسم جریانی
است که در عین انتقاد به جریان غالب جنبش کارگری میداند که کارگران و تشکلهایشان
عنصر حیاتی هر پروژه تغییر رادیکال و فراگیرند. اخلاق و مرام اکوسوسیالیستی در
مخالفت رادیکال با منطق مخرب سود سرمایهداری و بازار فراگیر است که مارکس نظام “رشوهخواری
همگانی” نامید. با این تفاصیل، مولفههای اصلی چنین مرامی چه خواهد بود؟
اول از همه، به نظر میرسد این مرام
باید یک مرام اجتماعی باشد؛ یعنی مرامی مربوط به رفتار فردی با هدف ایجاد احساس
گناه در مردم یا ترویج ریاضتکشی و ازخودگذشتگی نیست. البته مهم است هر فرد
بیاموزد به محیط زیست احترام بگذارد و در رفع اتلاف منابع بکوشد، اما مساله اصلی
جای دیگری است. مساله مهم تغییر اقتصاد سرمایهداری بازارمحور و ساختارهای اجتماعی
است و ایجاد الگوی جدیدی از تولید و توزیع مبتنی بر نیازهای اجتماعی، بهویژه نیاز
حیاتی به زندگی در محیط زیست طبیعی صدمهنخورده. چنین تغییری نیازمند نهتنها
افراد خیرخواه که نیروها و جنبشهای اجتماعی، تشکلهای محیطزیستی و احزاب سیاسی
است.
این مرام اجتماعی انسانگراست. تلاش
برای زندگی هماهنگ با طبیعت و محافظت از گونههای درمعرضخطر همانقدر دارای ارزش
انسانی است که استفاده از دارو برای نابودی شکلهایی از حیات (مانند باکتریها،
ویروسها و انگلها) که زندگی انسانی را مورد تهاجم قرار میدهد. پشه آنفل، ناقل
بیماری تب زرد، از “حق حیات” همسان با کودکان جهان سوم که از سوی این بیماری تهدید
میشوند برخوردار نیست. برای حفاظت از این کودکان، ریشهکنی این نوع پشه در مناطق
خاص و مشخص به لحاظ اخلاقی مشروع است.
بحران زیستمحیطی، با بهخطرانداختن
تعادل طبیعی محیط زیست، نهتنها گیاهان و جانوران بلکه بهطور خاص سلامتی، شرایط
زیست و بقای نوع انسان را نیز با خطر مواجه میکند. بنابراین برای درک اولویت
اخلاقی و سیاسی دفاع از تنوع زیستی و گونههای جانوری درمعرضخطر، نیازی به انتقاد
از آموزههای اومانیستی و انسانمحور نیست. مبارزه برای نجات محیط زیست، که الزاما
مبارزه برای تغییر در تمدن ماست، ضرورتی انسانگرایانه است که نه فقط به این یا آن
طبقه بلکه همه انسانها را در بر میگیرد.
این ضرورت به نسلهای آینده بر میگردد
که ما با آسیبهای فزاینده غیرقابلکنترلی که به محیط زیست زده و میزنیم و آنها
را با خطر سیارهای غیرقابل سکونت مواجه میکنیم. ولی رهیافتی که نیاز به مرامی
محیطزیستی را برپایه این خطرها بنا گذاشت با رویدادهای مختلف به کناری نهاده شده
است. و این موضوعی بسیار ضروری است که مستقیما متوجه نسلهای حاضر است. مردمی که
در ابتدای قرن بیستویکم زندگی میکنند عواقب بهتآور ناشی از آلایندگی و تخریب
جو زمین را بهدست سرمایهداری به چشم میبینند. آن دسته از ما که برای بیست یا سی
سال آینده زندگی کنیم میتوانیم با فاجعههای زیستمحیطی تمامعیار مواجه شویم.
همچنین، مرام اکوسوسیالیسم مرامی
برابریطلبانه است. شیوه فعلی تولید و مصرف در جوامع پیشرفته سرمایهداری مبتنی
است بر منطق انباشت نامحدود (سرمایه، سود و کالا)، اتلاف منابع، مصرف بیش از حد و
تخریب شتابنده محیط زیست. گسترش این شیوه به دیگر نقاط زمین، بحرانهای بزرگی به
وجود خواهد آورد. این نظام لزوما مبتنی است بر حفظ و تعمیق نابرابری فاحش بین شمال
و جنوب جهان. طرح و برنامه اکوسوسیالیستی به بازتوزیع جهانی ثروت و توسعه تعاونی
منابع تحت الگوی جدیدی از تولید نظر دارد.
الزامات اخلاقی و اجتماعی برای
برآوردن نیازهای اجتماعی معنایی جز رویکرد مبتنی بر عدالت اجتماعی، برابری (و نه
یکسانسازی) و همبستگی ندارد. در تحلیل نهایی، این به معنای مالکیت جمعی بر وسایل
تولید و بازتوزیع تولیدات و خدمات است طبق اصل “به هرکس به اندازه نیازش”. این
مفهوم هیچ نقطه اشتراکی با درک لیبرالی از “تساوی” ندارد. از نظر جان رالز در کتاب
“لیبرالیسم سیاسی”، تساوی میکوشد نابرابریهای اجتماعی را با این توصیف توجیه کند
که آنها را “ملازم با مناصب و مقامهایی” بداند “که تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها
باب آنها به روی همگان گشوده است”. این موضع سنتی کسانی است که از “رقابت آزاد”
اجتماعی و اقتصادی دفاع میکنند.
اکوسوسیالیسم همچنین مرامی دموکراتیک
است. تا زمانیکه تصمیمها و انتخابهای اقتصادی در دستان الیگارشی سرمایهدارها،
بانکدارها و تکنوکراتها، سیستمهای اقتصاد دولتی سابق که از هرگونه کنترل
دموکراتیک گریزان بودند، باقی بماند ما هرگز نخواهیم توانست از چرخه اهریمنی
تولیدگرایی، استثمار کارگران و تخریب محیط زیست خارج شویم. دموکراتیکسازی اقتصادی
-که شامل اجتماعیسازی نیروهای تولیدی میشود- بدین معنی است که تصمیمهای کلان
اقتصادی درباره تولید و توزیع نباید از سوی بازار یا محافل سیاسی اتخاذ شود بلکه
باید توسط خود جامعه صورت بگیرد، آنهم از طریق مباحثات دموکراتیک عمومی که در آن
طرحها و گزینههای مختلف باهم مقایسه و مقابله میشوند. این شرط لازم برای خلق یک
منطق متفاوت اجتماعی-اقتصادی و رابطهای جدید با طبیعت است.
و در آخر، اکوسوسیالیسم یک مرام
رادیکال است به معنای ریشهشناختی آن –تفکری است که ریشه مشکلات را پی میگیرد.
اقدامات ناکافی، اصلاحات جزیی، کنفرانسهای مختلف، خریدوفروش حق آلودگی در بازار (markets in pollution rights) هیچکدام راهکاری مناسب پیش نمینهد. ما به
تغییر رادیکال الگو و مدلی جدید از تمدن نیاز داریم، به بیان دیگر، به یک گذار
انقلابی.این گذار انقلابی نه فقط روابط اجتماعی تولید -مالکیت خصوصی و تقسیم کار-
بلکه خود نیروهای تولیدی را تحتتأثیر قرار میدهد. فهم جزمی از مارکسیسم با ارجاع
به برخی گزارههای مارکس تغییر را صرفا ناشی از نابودی روابط اجتماعی سرمایهداری
میداند که بر سر راه توسعه آزاد نیروهای تولیدی مانع ایجاد کرده است. در تقابل با
این رهیافت، ما باید درصدد واژگونی ساختار فعلی فرآیند تولید باشیم.
اگر بخواهیم گفته مشهور مارکس را راجع
به دولت بعد از کمون پاریس بازنویسی کنیم باید بگوییم: مردم و کارگران صرفا نمیتوانند
دمودستگاه تولید را تصرف کنند و آن را در جهت منافع خویش به کار گیرند: بلکه باید
آن را خُرد کنند و با نوع دیگری از تولید جایگزین کنند. این یعنی دگرگونی عمیق در
ساختار تکنیکی تولید و منابع انرژی متکی به آن-در وهله اول سوختهای فسیلی و هستهای.
آن نوع تکنولوژی که به محیط زیست احترام بگذارد. انرژیهای تجدیدپذیر بهویژه
انرژی خورشیدی در مرکز پروژه اکوسوسیالیستی قرار دارد.
رفتن به استقبال اتوپیای سوسیالیسم
زیستمحیطی و کمونیسم خورشیدی ما را باز نمیدارد از مبارزهای فوری برای اهداف
فوری و ضروری که برگرفته از همین ارزشها باشد و آینده را از پیش نشان دهد: اولویتگذاری
حملونقل عمومی در مقابل گسترش هیولاوار خودروهای شخصی و حملونقل جادهای،
اجتناب از دامچالههای هستهای و توسعه تحقیقات علمی درباره منابع انرژی
تجدیدپذیر، مطالبه عمل به مفاد پیمانهای بینالمللی درمورد انتشار گازهای گلخانهای،
و طرد طرح مضحک و حقهبازانه “خریدوفروش حق آلودگی در بازار” و مبارزه برای
کشاورزی ارگانیک در مقابل بذر و دانههای گیاهی شرکتهای چندملیتی و
محصولات مهندسیژنتیکشدهشان. اینها تنها چند مثال از نمونههای بیشتری است که
میتوان برشمرد. مطالباتی چنین و موارد مشابه آن را میتوان در جنبش بینالمللی
علیه نئولیبرالیسم و جهانیسازی سرمایهداری دید که در سال ١٩٩۶ در گردهمایی موسوم به “مواجهه میانکهکشانی
برای بشریت علیه نئولیبرالیسم” از سوی زاپاتیستها در رشتهکوههای چیاپاس در جنوب
مکزیک سازماندهی و اعلام شد. این جنبش در شهرهای سیاتل، پراگ، نیس، واشنگتن دیسی،
کبک و جنوا قدرت خود را به نمایش گذاشت. جنبش مذکور نهتنها منتقد بیعدالتی عظیم
اجتماعی است که نظام سرمایهداری تولید میکند، بلکه همانطور که در گردهمایی
اجتماعی پورتو الگره (در ژانویه ٢٠٠١) نشان داد قادر به ارائه و پیشبرد جایگزین
عینی نظام موجود است.