جیمز واینز به
عنوان بنیانگذار SITE، یک شرکت معماری که بیشتر به دلیل طراحی فروشگاه های BEST در دهه ۱۹۷۰ شناخته می شود، به
نوعی هنجار شکنی در زمینه معماری تبدیل شده است. در ابتدا این هنرمند با رویکرد در
ایجاد معماری به عنوان شکلی از انتقاد فرهنگی تقریباً به طور جهانی، منتقدان و
مردم را به وجد آورد. در این مصاحبه که آخرین مصاحبه در ستون "شهر ایده ها" ولادیمیر
بلوگولوفسکی است، واینز ایده های طرح های اولیه اش را توضیح می دهد و اینکه
آثار بعدی او چگونه این رشته از ایده ها را ادامه دادند.
ولادیمیر بلوگولوفسکی: شما در اوک
پارک نزدیک شیکاگو متولد شده اید، شهری که به دلیل خانه های زیادی که توسط فرانک لوید رایت طراحی شده،
شناخته شده است. آیا اوایل از آنها آگاهی داشتید و این موضوع نقش خاصی در علاقه
شما به معماری داشت؟
جیمزواینز: حتی در دوران کودکی، من از
رایت به عنوان تولید کننده انواع متفاوت ساختمان ها بسیار آگاه بودم. ناخودآگاه،
این قرار گرفتن در معرض محله ای از آثار هنری باید نقشی اساسی در شکل گیری انتخاب
های زیبایی شناختی من در زندگی داشته باشد. من در اوک پارک
به دنیا آمدم و تا سال اول دبیرستان در آنجا زندگی کردم. به نظر می رسید مادرم از
خانه های طراحی شده توسط رایت بدش می آمد و از آنجا که ذائقه او بسیار تحت تأثیر
محافظه کاری آمریکای میانه بود، در واقع احساس می کرد که خانه های رایت محله را
خراب کرده است.[می خندد]
به عنوان یک کودک، من اساسا مجذوب
هنرهای تجسمی، نقاشی و مجسمه سازی شدم، سپس در دانشگاه، بیشتر به معماری و تاریخ
هنر علاقه مند شدم. من همچنین به ویژه به طرح های گل لوئی سالیوان و جزئیات معماری
او علاقه مند بودم. من روش او برای استفاده از نور و سایه را دوست داشتم. من تحصیل
کردم که یک مجسمه ساز متعارف (تحت تأثیر مدرنیسم) باشم. پس از فارغ
التحصیلی از دانشگاه سیراکیوز، من یک استودیوی مجسمه سازی در نیویورک افتتاح کردم
و در سال ۱۹۶۰، شروع به امتحان مجسمه های کانستراکتیویستی کردم و سعی
کردم با آزمایش ترکیبات بهم پیوسته بتن، فولاد و آهن به یک احساس معماری دست پیدا
کنم. اما در سال ۱۹۶۹، من داشتم ساخت اشیا را به سمت کار زمینه ای تر می کشاندم.
ولادیمیر: نام SITE مخفف "مجسمه سازی در
محیط" (Sculpture In The
Environment) است. آیا هنوز هم هدف از کار خود را اینگونه می بینید؟
جیمز: خوب، گروه SITE که من در سال ۱۹۷۰ ایجاد
کردم برای تولید اشیا در میادین بود. اما بعد فهمیدم که بیشتر مجسمه سازها همان
کار را انجام می دهند. من احساس کردم که مجسمه سازی روی یک پایه چندان ویژه نیست. کارهای
هنری مور که به صورت عادی در مقابل ساختمان ها قرار گرفته بودند، حاضر ترین نمونه
از این روند بود. من علیه چنین آثاری قیام کردم. زیرا، وقتی در تمام زندگی خود
شاهد چنین دید محدودی از هنر عمومی هستید، در نهایت از تکرار بی پایان این امر
ثابت خسته می شوید. من همانند بسیاری دیگر از مجسمه سازان اواخر دهه ۱۹۶۰ احساس
کردم که باید گزینه بهتری وجود داشته باشد. من بیشتر به تلفیق ایده ها، تلفیق هنر
و زمینه های آن، هنر و معماری و آزمایش هنر محیطی علاقه مند شدم. بنابراین، اساساً،
هر کاری که من قبل از اواخر دهه ۶۰ انجام می دادم از پنجره به بیرون پرتاب شد.
فهمیدم که هرچه هنر فراگیرتر باشد، از جذابیت بیشتری نیز برخوردار می شود.
ولادیمیر: بیایید در مورد برخی از
پروژه های شما و ایده های شما درباره ایجاد عناصری برای تصور و اختراع محیط اطراف
توسط افراد صحبت کنیم. ایده اصلی پشت طراحی نه فروشگاهی که برای شرکت BEST Products به سفارش سیدنی و فرانسیس
لوئیس طراحی کردید چیست؟
جیمز: ایده اصلی این بود که هنر در
جایی قرار گیرد که حداقل انتظار برای یافتن آن وجود داشته باشد. خستگی بی پایان و
عدم تعهد زیبایی شناختی در مراکز خرید آمریکا تبدیل به دلیل اصلی این نوع مداخلات
شد. از همه مهمتر، رویکرد اولیه SITE انتقاد از معماری بود. جنبه دیگر این کار ایجاد پرسش در محیط
تجاری معمول، به معنای فرآیندی برای ایجاد انگیزه در افراد به منظور ایجاد عکس
العملی متفاوت نسبت به محیط معمولشان، بود. واکنش های عمومی ناشی از آن به همه چیز
از به فکر فرو بردن گرفته تا سردرگمی، ناراحتی و حتی گاهی خشم تبدیل شد.
ولادیمیر: آیا هر یک از ساختمان های BEST بر نقد خاصی تأکید دارند؟
جیمز: می توانم بگویم همه کارهای من
ارتباطی با نقد معماری، محتوا و ابزار ساخت آن دارد. بخش عمده ای از کارهای SITE در مورد وارونگی، ادغام،
مداخله و اغراق است که اغلب فقط چیزی را جدا می کنند و عناصر سازه را از دیدگاه
دیگری بررسی می کنند. این عنصر در حال اجرا (یا به طور خاص تر، فرآیند جذاب توجه
به محتوا) همیشه برای من جالب تر از یک ساختمان تمام شده است. هدف حمله است!
ولادیمیر: حمله به چی؟
جیمز: بی شک معماری! [می خندد] کل
حرفه ی معماری غالباً بسیار متظاهر، بدون شوخ طبعی و محافظه کار است. با این وجود،
از زمان نوجوانی من توانستم چیزهای زیادی در مورد ساخت و ساز ساختمان یاد بگیرم.
پدرم مهندس بود. او در شمال میشیگان خانه هایی برای تعطیلات می ساخت. بنابراین، من
به راحتی با کمک به او در مورد طراحی، ساخت و ساز، ابزار و مواد دانش بنیادی کسب
کردم. اینکه مجوز ندارم مسئله بزرگی نیست. من یک معمار خارق العاده در کنار خود
داشتم، جاش وینستاین، به عنوان بخشی اساسی در استودیوی من و SITE از ابتدا همیشه با
معماران و مهندسان ثبت شده کار کرده است. همانطور که می دانید، بسیاری از معماران
بزرگ نظیر رایت، میس، لوکوربوزیه، آندو و دیگران، معماران دارای
جواز نبودند. برای من، این حرفه مربوط به صلاحیت روی یک کاغذ نیست، بلکه در مورد
کیفیت تفکر مفهومی است.
ولادیمیر: در یکی از پروژه های خود
برای BEST
در ریچموند ویرجینیا، بنام Forest Building، به درختان بلوط موجود، اجازه دادید از داخل ساختمان عبور کنند.
آیا می توانید در مورد مظهر ایده خود از "انتقام طبیعت" صحبت کنید؟
جیمز: پروژه BEST در ریچموند فرصتی ایده آل
برای تلفیق طبیعت و معماری ارائه داد. در آغاز، انجمن جامعه محلی اعلام کرد که ما
نمی توانیم یک پروژه تجاری بسازیم که جنگل موجود منطقه را نابود کند. بنابراین من
پیشنهاد کردم که بیشتر درختان اصلی بلوط را حفظ کرده و ساختمان جدید را در اطراف
آنها احداث کنیم. نتیجه، با فراگرفتن جنگل موجود همراه بوته ها و پوشش زمین، تبدیل
به یک مفهوم "درونی / بیرونی" شد. این ساختمان خاص به سودآورترین بنا در
تاریخ شرکت BEST تبدیل
شد. مشتریان شروع به آوردن ناهار پیک نیک خود کردند تا بتوانند در فضای مابین بخش
های قطعه شده ساختمان دور هم جمع شوند. و سپس، بعد از یک وعده ناهار کوتاه و آرام،
اغلب به یاد می آورند که خرید چیزی را فراموش کرده اند، بنابراین برای خرید بیشتر
به فروشگاه بر می گردند. [می خندد.]
ولادیمیر: آیا اعتقاد دارید پروژه
رویایی شما، به نام خانه های بلند مرتبه، روزی می تواند به واقعیت تبدیل شود؟
جیمز: من فکر می کنم ارزش اصلی این
پروژه، ضد اصول و قاعده بودن آن است. هدف ایجاد یک ماتریس ابتدایی به عنوان همکاری
یک معمار و مهندس است و سپس به ساکنان شهری اجازه می دهد تا انتخاب های خود را، از
سبک های مسکونی و استفاده از بخش های املاک و مستغلات، داشته باشند. مانند نظریه
دوشامپ در مورد "کنسرو شانس"، "خانه های بلند مرتبه" نیز ایده
ای بود که بر اساس تنظیم عناصر سیال ساخته شده بود. تا آنجا که به آینده این
پیشنهاد مربوط می شود، تنها چیزی که من می دانم این است که در طول این سالها الهام
بخش یسیاری از مقلد ها بوده است. متأسفانه، بیشتر تفسیرهای بعدی کاملاً از این
موضوع غافل شده اند. این نسخه های اصلاح شده ظاهری مشابه از عناصر تصادفی زیبایی
شناسی را ارائه می دهند، اما در واقع، آنها همان تشریفات ارکستراسیون اندیشه های
مجسمه سازی و سبک خود معماران هستند. ایده من ایجاد یک ساختار پشتیبانی بنیادی و
تشویق ساکنان برای پر کردن فضاها به عنوان یک کلاژ غیرقابل پیش بینی از انتخاب،
فرصت و تغییر بود.
ولادیمیر: شما گفتید که معماری شما
مربوط به آنچه دیده می شود نیست، بلکه مربوط به چیزی است که شما را به فکر فرو می
برد. ایده های اصلی که می خواهید در کار خود بیان کنید کدامند؟
جیمز: مایه تقریباً همه کارهای SITE پاسخ به محتوا است. پاسخ
دقیق تر به سوال شما به یک پروژه خاص و ویژگی های محیط آن بستگی دارد. به عنوان
مثال، در مورد پیشنهاد من برای ساختن پارکینگ BEST در هوستون در سال ۱۹۷۶،
هدف این بود که تلفیقی از معماری و هنر عمومی ایجاد شود که بدون از دست دادن معنای
کامل خود، نمی توان آن را از محیط اطراف حذف کرد. سازه را نمی توان برداشت و در
مکان دیگری قرار داد. روکش آسفالت مراکز خرید فضای آزاد معمولی آمریکایی به
ساختمان تبدیل شد و ساختمان به پارکینگ تبدیل شد. در هر یک از فروشگاه های BEST، پیش فرض، تجدید نظر در
مورد وجود یک بزرگ جعبه تجاری بود. مراکز خرید در فضای آزاد و سنگ فرش های اطراف
آن، در مناظر آمریکایی بسیار فراگیر است، به طوری که مردم هرگز به این پدیده به
گونه ای دیگر فکر نمی کنند. این یک قسمت پذیرفته شده جهانی از ناخودآگاه جمعی همه
است. به این ترتیب، این نوار از فروشگاه ها یک موقعیت عالی یافت شده برای طراحی
معماری و نقد محیط خاص آن است. به عنوان مثالی دیگر، ساختمان جنگلی BEST براساس
جذب محتوا، که در این مورد، ادغام معماری با طبیعت بود، بنا شده است. همین انگیزه
حیاتی با اشاره به تجلیل مفاهیم هویت شخصی در یک منظره شهری معمولی، باعث ساخت
"خانه های بلند مرتبه" شد، جایی که گمنامی و زیستگاه نا شناخته غالب می
شود.
ولادیمیر: در مورد ترسیم های خود
گفتید: "من بیشتر ترسیم را راهی برای کشف وضعیت احاطه فیزیکی و فیزیولوژیکی
می دانم، با اشاره به این موضوع که ساختمانها می توانند، برخلاف کارکردهای متعارف
و مشخص، پراکنده و مبهم باشند". من بسیار علاقه مند به این ایده هستم که ساختمانها
می توانند پراکنده و مبهم باشند. در ابتدا چه چیزی باعث علاقه شما به این سو شد؟
جیمز: تقریباً تمام کارهای من ناشی از
همین انگیزه اصلی است. اساساً به این معنی است که من همیشه بیشتر از جواب به
سوالات علاقه داشته ام. همه ما می دانیم که بر اساس رسوم از معماری از منظر
سرپناه، عملکرد و طراحی چه چیزی انتظار می رود. بنابراین من بسیاری از زندگی خود
را صرف این پرسش کرده ام، "ساختمان چه معنای دیگر می تواند داشته باشد؟"
من از خود پرسیدم، "چرا طراحی ساختمان در لیست گسترده کلیشه های مدرنیست و
کانستراکتیویست راکد مانده است؟" من همیشه خانه اپرای سیدنی یورن اُتزن و
ترمینال TWA ارو سارینن
را دوست داشتم، اما، به طور فزاینده ای، احساس کردم که چنین ساختارهایی فقط هفتاد
سال از کنوانسیون های فرمالیستی یکسان را طی کرده اند. تکرار سبک پس از یک نقطه
خاص آن را بی رمق می کند. دوشان گفت: "اگر می خواهید خلاق باشید، باید حداقل
سه بار در زندگی خود میز کار خود را تمیز کنید." مجسمه های اولیه من از نظر
سبک خلاقانه و به خوبی ساخته شده بودند. اما، در اواخر دهه ۱۹۶۰، این اهداف قابل
پیش بینی دیگر برای من جذابیتی نداشتند. این دوره، زمان "تمیز کردن میز
کار" من بود. من شروع به دیدن محتوای زیبایی شناختی و انگیزه های مفهومی به
روشی کاملا متفاوت کردم. من در پیش پا افتاده ترین سطح تفسیر آنها، شروع به تماشای
الگوهای اولیه ساختمان ها کردم. پیشروی در استفاده از منابع اولیه الگوها، به طور
مثال، خانه های کلونی شکل در اطراف شهرها، نمای کلاسیک بانک ها، علائم فست فود ها
و غیره، به عنوان "مناطق محرک" برای ایده ها و مواد اولیه برای تکه تکه
شدن، غیرمادی سازی و وارونگی کلی معماری شد و در من باعث ایجاد علاقه شد.
ولادیمیر: نویسنده آلمانی، هاینریش
کلوتز، در کتاب "چشم اندازهای پست مدرن" خلاصه ای از
آنچه شما انجام می دهید ارائه داد: "هدف اساسی ایده های طراحی SITE این است که فاکتور مخرب
زمان و ناپایداری را به سبک اصلی معماری خود تبدیل کنند ، مفهومی که وینز آن را
"معماری زدایی" می نامد". آیا با این گفته که ۳۰ سال پیش بیان شده
است، موافق هستید؟
جیمز: تا حدی، بله. اما این دیدگاه
کمی بیش از حد تحت اللفظی است و باعث سوءتفاهم مداوم در مورد کار سایت می شود، به
این معنی که اغلب با تخریب، ویرانی و حفاری های باستان شناسی، که در رسانه ها
متداول اند، یکسان در نظر گرفته می شود. این سطح از ارزیابی همانقدر پوچ است كه
ادعا شود ارقام غیرمادی جیاكومتی نمایانگر افراد گرسنه است، بنابراین من چنین
توصیفاتی را رد می كنم. در کار من، فرآیند ساخت اغلب بخشی از محتوا است، اما کل
رویکرد بیشتر در مورد چگونگی درک ساختمان ها و آنچه از نظر جامعه شناختی،
روانشناختی و زیبایی شناختی نشان می دهند، است. همانطور که قبلاً گفته شد، آنچه که
من سعی می کنم انجام دهم این است که هنر را در جایی قرار دهم که مردم حداقل انتظار
داشته باشند آن را پیدا کنند، به ویژه دنیای ناخواسته مناطق تجاری، و سپس از عناصر
ناآشنا و گاهاً طنزآمیز به عنوان انتقادی از خود معماری استفاده کنم. این فرایند
همچنین معادل نوعی "کلاژ شهری" است. من شورش پیكاسو علیه سنتهای دیدگاه
رنسانس در سال ۱۹۱۲ را تحسین می كنم، استفاده او از ترکیب عناصر نقاشی شده و
چسبانده شده به عنوان ابزاری برای رد این سنن تصویری و گویا تحسین برانگیز است. بر
خلاف حملات پیکاسو به نقاشی سازگار، در حال حاضر، دلیل اصلی شکست معماری به دلیل
اتکای طراحان به عقیده و سنت معمول مدرنیسم و کانستراکتیویسم است.
ولادیمیر: من مطمئن هستم که آنچه شما
به عنوان یک مشکل می بینید، این هنرمندان و معماران به عنوان یک راه حل تصور می
کنند. فکر می کنم حق با هر دو شماست.
جیمز: آنچه من می گویم این است که
اساسا، همیشه باید زمینه های اساسی اشکال هنری غالب را به صورت سالم مورد نقد قرار
داد، نه فقط اتکا به تغییر سبک، که بعداً به اشتباه به عنوان ایده های مترقی تفسیر
شوند.
ولادیمیر: هدف اصلی شما به عنوان یک
معمار چیست؟ آیا هدف به چالش کشیدن معماری شناخته شده توسط ما است؟
جیمز: خوب، این یقینا یکی از اهداف
است. من همچنین علاقه زیادی به تغییر کلیشه های پذیرفته شده در طراحی فضای عمومی
دارم. SITE
در تعدادی از پروژه های موجود در پارک ها و میدان ها که در سراسر جهان به پایان
رسانده است، نه فقط به راه رفتن روی مسیرهای بتنی، تماشای درختان و نشستن روی
نیمکت های استاندارد، بلکه تلاش کرده مردم را در سطوح مختلف به خود جذب کند. باز
هم تکرار می کنم، من ایجاد نوعی از ساختمان ها و فضاهای عمومی را ترجیح می دهم، که
بر اساس "عناصر محرک" یعنی جذابیت، تعجب و زیر سوال بردن مفاهیم، مشارکت
خود به خودی شرکت کننده را به وجود آورد. من همیشه امیدوارم که کارهای SITE تفسیرها و عملکردهای غیر
قابل پیش بینی در میان مردم ایجاد کند. به عنوان یک نیویورکی، هنوز هم دوست دارم
یک فضای عمومی بزرگ در منهتن ایجاد کنم. امیدوارم هنوز فرصتی وجود داشته باشد.
**********
ولادیمیر بلوگولوفسکی بنیانگذار موسسه
غیرانتفاعی Curatorial Project مستقر در نیویورک است. وی به عنوان معمار در کوپریونین در نیویورک
آموزش دیده و پنج کتاب از جمله گفتگو با معماران در عصر مشاهیر در سال ۲۰۱۵، آثار هری سیدلر در ۲۰۱۴ و مدرنیسم شوروی
سال های ۱۹۵۵-۱۹۸۵ در سال ۲۰۱۰ را در
کارنامه خود دارد. بلوگولوفسکی خبرنگار آمریکایی مجله معماری SPEECH مستقر در برلین است و در
بیش از ۲۰ کشور در دانشگاه ها و موزه ها سخنرانی کرده است.
ستون بلوگولوفسکی، با عنوان شهر ایده
ها، خوانندگان آرک دیلی را با آخرین و مکالمه های خود با نوآورترین معماران از
سراسر جهان آشنا می کند. این مباحث صمیمی بخشی از نمایشگاه کیوریتور در دانشگاه
سیدنی در ژوئن ۲۰۱۶ بود. سپس نمایشگاه شهر ایده ها، به مکان های مختلف جهان سفر
خواهد کرد تا محتوا و طراحی در حال تحول را کشف کند.